سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 

جنبش وهابیت

در آغاز قرن هشتم هجری،فردی موسوم به احمد بن تیمیه،در برخی سنن و عقاید رایج مسلمانان انگشت اعتراض نهاد و گرایش به آنها را مایه ی شرک و دوری از توحید پنداشت.در نتیجه عالمان و فقیهان مذاهب مختلف بر او سخت گرفته و وی را طرد و حبس کردند تا اینکه در زندان در گذشت. گفته شده است که ابن تیمیه نزدیک به 300کتاب و رساله تالیف نموده است که در این میان از کتاب منهاج السنه استفاده ی بیشتری می شود و هم اکنون وهابیون از آن به عنوان یکی از کتب اصلی خود به منظور ارائه ی دیدگاه های اعتقادی خود استفاده می کنند. ابن تیمیه شاگردانی را برای ترویج افکار خود تربیت کرد که در میان آنها تنها ابن قیم جوزی بود که در دفاع و تبلیغ از اندیشه و تفکر وی تلاش فراوانی نمود ولی همان دوران خاتمه یافت و در قرن های بعد محمد بن عبدالوهاب مجددا اندیشه ی ابن تیمیه را احیا و پایه گذارفرقه و جنبش وهابیت گردید.

وی در سال 1115 ق.در شهر عیینه از بلاد نجد متولد شد که پدرش در آن شهر قاضی بود.وی از کودکی به مطالعه کتاب های تفسیر و عقاید و حدیث سخت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی بود آموخت.محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی بسیاری از اعمال مذهبی مردم نجد را زشت شمرده و به استهزاء میگرفت و آنان را جاهل و مشرک می خواند. وی به مطالعه ی سرگذشت مدعیان پیامبری مانند مسیلمه،شجاع،الاسود عسنی،طلیعه اسدی و امثال آن علاقه ی زاید الوصفی داشت و تاثیر این مطالعات در رویکرد او کاملا ملموس بود . بخاطر اعمال و اعتقادات وی  پدر و برادرش به مخالفت با او برخاستند و حتی برادرش،سلیمان بن عبدالوهاب بعدها در رد افکار و عقاید او کتابی با نام ((الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیت)) نوشت.او به سبب این مخالفت ها به عراق،شام و ایران سفر کرد و بلاد اسلامی بصره،بغداد،کردستان،همدان،دمشق و قاهره را  دید.(1 )

او در سفری که به زیارت خانه ی خدا رفته بود،بعد از انجام مناسک حج به مدینه رفت و در آنجا توسل مردم به پیامبر را که نزد قبر حضرت انجام می دادند،انکار کرد.سپس به نجد مراجعت نمود و از آنجا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود.مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند.در این هنگام که سال 1139 هجری بود،پدرش عبدالوهاب از "عیینه"به "حریمله"انتقال یافت. وی با پدرش همراه شد و کتابهایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار عقاید مردم نجد پرداخت .بین او و پدر و برادرش و همچنین بین او و مردم نجد منازعات سختی رخ داد که چند سال تداوم یافت تا اینکه پدرش "عبدالوهاب"در سال 1153 از دنیا رفت.وی پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را انکار نمود.جمعی از مردم حریلمه از وی پیروی کردند و کار وی شهرت یافت . وی از شهرحریلمه به شهرعیینه رفت. اما سرانجام از آنجا نیز بیرون رانده شد و در سال 1160 ق.رهسپار دُرعیه از شهرهای معروف نجد گردید.در آن وقت امیردُرعیه،"محمدبن مسعود"جد آل سعود بود.وی به دیدن عبدالوهاب رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد.عبدالوهاب نیز غلبه و قدرت محمدبن سعود را بر همه ی بلاد نجد بشارت داد. بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت.حمایت محمد بن سعود از عبد الوهاب موجب شد که وی بر عقاید و افکار خود پا فشاری کند .هر کدام ازمسلمانان که از عقاید وی پیروی نمی کردند،کافرمحسوب می شدند وی  برای جان و مال و ناموس آنان ارزشی قائل نبود.  جنگ هایی که وهابیان در نجد و خارج از آن از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه و عراق می کردند ،بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست میافتند،برای آنها حلال بود.کسانی که با عقاید او موافقت میکردند،باید با وی بیعت نمایند و اگرکسانی به مقابله بر می خاستند،باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد.(2)

پس از اینکه ابن سعود دعوت او را پذیرفت و پیمان دو طرفه میان آن دو منعقد گردید،جمعی از روسای قبایل و مردم دیگر از اطراف،دور آنها جمع شدند.آنها با سخت گیری و خشونت تمام ،از طریق زور و شمشیر آل سعود،اقدام به پیشروی نظامی و قتل و غارت در نواحی مجاور کردند و به این ترتیب هم به غنائم فراوانی دست یافتند وهم بلاد مجاور را متصرف شدند .در چنین موقعیتی،تحت پوشش جهاد در راه خدا و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با شرک،که دعوت وهابیت مدعی آن بود،قدرت سیاسی و نظامی ابن سعود نیز مشروعیت و گسترش یافت . (3)

پس از مرگ محمد بن عبدالوهاب،علاوه بر رهبری سیاسی،رهبری دینی نجدیان نیز به آل سعود رسید.آل سعود که به تدریج با حذف مخالفان بر تمام شبه جزیزه ی عربستان سیطره یافته بود، به پیاده کردن عقاید و باورهای محمد بن عبدالوهاب پرداخت که در همین زمینه مقبره ها،گنبد ها وقبور مقد س تخریب شد.رساله ها و کتابهای محمدبن عبدالوهاب تدریس شد و روحانیونی که با اصول وهابیت مخالفت می کردند اعدام شدند.در مدینه نیز تمام گنبدها و بارگاههای شهر،جز مرقد پیامبر (ص)را خراب کردند و تمام اشیاء قیمتی و جواهرات را غارت نمودند.

 در نخستین دهه ی قرن 19 میلادی،شهرهای سوریه و عراق مورد هجوم قرار گرفت،به ویژه دو شهر مقدس کربلا و نجف که در فاصله ی سالهای 1216 تا 1225چندین بار مورد شدیدترین تهاجمات واقع شد.آنان حتی در ایام زیارت حج و عید غدیر به زوار شیعه ایرانی و سایر بلاد حمله ور شدند.گنبد و بارگاه ائمه شیعه را خراب کردند و شیعیان رابه وضع فجیعی کشتند.تعداد کشته شدگان در این حمله ها بین 5 هزار تا 20 هزار بر آورده شده است . (4 )

وهابیان در سال 1217 متوجه مکه شدند.ابتدا شهر طایف را که در دوازده فرسخی مکه بود تصرف کردند و با قساوت و سنگدلی تمام به کشتار مردم پرداختند.  در واقع آل سعود وهابی با این جنایات ،در مردم دیگر مناطق از جمله مکه رعب و وحشت انداخت.وهابیون پس از طائف به مکه معظمه نیز حمله بردند و در هشتم محرم 1218 این شهر مقدس را اشغال کردند .وهابی ها پس از تصرف شهر مکه ،ظرف سه روز اماکن مقدس و بارگاههای ائمه(ع) و اولیای الهی را خراب کردند.در این عملیات وحشیانه و ضد انسانی اماکنی همچون قبور حضرت ابوطالب ،عبدالمطلب ،خدیجه و اولاد پیغمبر گرامی اسلام،گنبد زادگاه حضرت رسول،علی (ع)و حضرت خدیجه را ویران کردند.

 در سال 1218 ق.عبدالعزیز وهابی توسط یکی از شیعیان عراق کشته شدو پس از وی پسرش سعود به جای وی نشست.وی در سال 1220 و پس ازیکسال ونیم محاصره مدینه سرانجام موفق به تصرف آن شده و مطابق معمول ابتدا تمام اشیای گرانقیمت حرم را به یغما برده و سپس قبرهای چهار امام معصوم و ...را تخریب کردند. خلافت عثمانی با مشاهده جنایات وهابیون به سرکوب آنان همت گمارد وپس از نزاع ها و درگیریهای مختلف شهرهای مکه و مدینه و سپس شهرهای درعیه پایتخت آل سعود را تصرف کرده و اکثر اسرای سعودی را اعدام کردند. اما بر خلاف تصور و انتظار حکومت عثمانی،عده ای از دو خاندان (سعود و وهابی) که گریخته بودند به درعیه بازگشتند و مجددا بنای حکومت آل سعود را بر پا کرده و روز به روز قلمرو و نفوذ خود را گسترش دادند. چنان که عبدالعزیز بن سعود با حمایت استعمارانگلیس در سال 1343 شهرهای طائف ،جده ،مدینه و مکه... را به تصرف در آوردند و چندی بعد مناطق تحت سلطه ی خود را به" مملکه العربیه السعودیه" نامگذاری کردند. (5)

 در واقع دعوت وهابی دو مرحله داشت:نخست یک دوره ی 75 ساله ،تا سال 1235 ق.که خاندان سعود (محمدبن سعود،عبدالعزیزبن محمدبن سعود،سعودبن محمدو عبدالله بن سعود)حکومت کردند ، وبا قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهیم پاشای عثمانی و قتل عبدالله بن سعود در استانبول ،خاندان یاد شده از قدرت ساقط شدند.پس از آن ،برای مدتی قریب هشتاد سال در عزلت روزگار را گذرانیدند. مرحله ی دوم دعوت وهابیان با فعالیت عبدالعزیز بن عبدالرحمان در سال 1319 ق.آغاز شد،زمانیکه وی از کویت به نجد آمد و پس از تسلط بر نجد و توسعه ی قدرت خود ،کشور عربستان سعودی را ایجاد کرد و تا کنون فرزندان وی بر این کشور حکومت می کنند. (6)


[ یکشنبه 92/8/5 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]


مواضع و اصول فکری وهابیان 

 جریان وهابیت ریشه در جریانهای مذهبی گذشته در تاریخ اسلام دارد. روحیه ها،روشها و عقاید آن چیز جدید و بی سابقه ای نیست.تنها تفاوت در این است که در وضعیت مناسب جغرافیایی و اجتماعی و سیاسی نجد،آنها بر خلاف جریانهای قبلی توانستند روی کار بیایند . در حال حاضر نیز درسطح جهان اسلام این نوع روحیه ها ،بینش ها و خط مشی ها که آکنده از جزمیت و جمود،قشری گری وسطحی نگری است،به شدت رایج است. این جریان از نظر روحیه ها و خط مشی ها بسیارشبیه خوارج صدر اسلام است.وهابیون همچون خوارج اساسا با چهره ای نظامی ظاهر شده و به سبب جمود،تعصب و خشونتی که در افکار و رفتار آنها بود،از روح اسلام و جامعیت آن فرسنگها فاصله گرفتند.

جریان دیگری که وهابیان از نظر آرا و عقاید مذهبی از آن متاثرند،جریان ((اهل حدیث))یا ((اصحاب حدیث)) است.از عمده ترین پیروان مکتب اهل حدیث ،احمدبن حنبل،امام مذهب چهارم از مذاهب چهارگانه سنت و جماعت است که افکار او یکی از مهمترین منابع فکری و مذهبی محمدبن عبدالوهاب بود،به طوری که وهابیان از نظر مذهب جزو حنبلیان هستند. حنبلیان در میان اهل مذاهب اسلامی ،شدیدترین موضع گیریها را علیه شیعیان دارند. محورهای اصلی تعالیم ابن عبدالوهاب و شعارهای به اصطلاح اصلاحی دعوت او را می توان به شرح ذیل بیان کرد:

1- مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به اسلام سلف و سلف صالح:

اندیشه ی بنیادی شیخ محمد،مساله ی مبارزه با شرک و دعوت به توحید بود،توحیدی که خود او آن را ترسیم می کرد .در واقع تز او در این جمله خلاصه می شود: « من شما را به سوی توحید و یکتا پرستی فرا می خوانم و می خواهم شرک را کاملا کنار بگذارید» . این شعار را ابن عبدالوهاب به این دلیل مطرح کرد که معتقد بود مسلمانان طی قرون به انواع خرافات بدعتها آلوده شده و در عقیده و عمل و آداب و رسوم و عبادات خود از روی جهل و نادانی و گمراهی به امور مختلفی که از مظاهر شرک و بت پرستی است،پایبند گردیده اند،از این رو ، او رسالت خود را مبارزه با شرک و جهاد در راه استقرار توحید و یکتا پرستی می دانست.

آنها در مقام نفی عبادت غیر خدا ،امور ذیل را شرک و بت پرستی می دانستند و محکوم می کردند:

زیارت قبور حتی قبر مطهر پیامبر (ص)،ساختن گنبد و بارگاه برای در گذشتگان و نذر و چراغانی برای آنها ،بوسیدن ضریح و نمازگزاردن درکنارآنها،غیرخدا را ندا کردن و سید و مولا خطاب کردن و یا قسم خوردن به غیر خدا، توسل، شفاعت و استغاثه نزد غیر خدا و حتی انبیاء و اولیا. ابن عبدالوهاب در رساله ی کشف الشبهات بیش از 24 بار مسلمان غیر وهابی را مشرک و بیش از 25 مرتبه مسلمانان را کافر،بت پرست،مرتد،منافق،منکر توحید،دشمن توحید،دشمنان خدا ،مدعیان اسلام ،اهل باطل،نادان وشیطان خوانده است .وهابیان اصل آداب وعبادات مذکور،اعم ازشیعه وسنی را مشرک وکافر و ریختن خون آنان وتصرف دراصول آنها رامباح می دانستند . بسیاری ازعلما و پیروان مذاهب اسلامی ازفرق مختلف ،این برداشت های ابن عبدالوهاب ازموضوع شرک و مصادیق آن رامطابق اصول اسلامی و قرآن و سنت نمی دانند و در آثارفراوانی آنها را رد کرده اند . 

2- مخالفت با عقل ،فلسفه ،اجتهاد،تفسیرقرآن ،تصوف وعرفان وهرگونه نوآوری ،باعنوان بدعت : به پیروی ازاحمدبن حنبل و ابن تیمیه،ابن عبدالوهاب و وهابیان با هرگونه گرایش های عقلی ، فلسفی ومنطقی و تصوف و عرفان و تأویل و تفسیر قرآن و با هر روش و شیوه ای که از ظاهر فراتر می رفت، مخالف بودند و آنها را به عنوان بدعت تحریم می کردند. آنها به آنچه از قدیم مانده ،سخت پایبند بودند و عقاید صحیح اسلامی را در همان ظواهر و صورت قرآن و سنت منحصر میدانستند و از هرگونه تفسیر و ژرف نگری و بهره گیری از عقل ،علم و فلسفه در تعالیم دین و تطبیق آن با مقتضیات زمان اجتناب می ورزیدند . آنها همه ی امور و پدیده های جدیدی را که در سه قرن اول هجری سابقه نداشت به عنوان بدعت حرام می دانستند.موارد ذیل نمونه هایی از این موضع گیری هاست:منع فراگیری فلسفه و منطق و علوم جدید ،حرمت استعمال دخانیات ،منع استفاده از دوچرخه - به این دلیل که (( ارابه شیطان)) و یا ((اسب شیطان))است- مخالفت با اختراعات جدید دیگر چون تلفن و تلگراف و دوربین عکاسی و ..

 3- مساله ی وحدت و خلافت دینی-عربی و ضدیت با ترکان عثمانی :

با توجه به تاثیر جنبش وهابیت در وحدت قبایل بدوی اعراب پراکنده ی نجد و حجاز در  لوای قدرت آل سعود و گسترش آن در بلاد عربی و قرار گرفتن آن در امتداد جنبش استقلال طلبانه ی اعراب و ملیون عرب علیه عثمانی،برخی از نویسندگان عرب در قرن حاضر ،تحت تاثیر نوشته های رشید رضا که او خود نیز متاثر از وهابیت بود،هریک به نحوی این جنبش را"نمودار روح استقلال طلبی عرب " شناخته و آن را به وجدان قومی عرب پیوند داده اند. (7)

 البته شعار دعوت به اتحاد اسلامی وهابیون ،همانند دعوت ابن تیمیه،صرفا مسلمانان سنی را از تفرقه منع می کرد و تنها آنها را به وحدت علیه دشمنان خارجی و داخلی و حتی شیعیان دعوت می نمود.اما این جنبش در عمل نه تنها در مسیر وحدت مسلمین گام برنداشت،بلکه با مواضع فکری و مذهبی ای که داشت عملا به بقیه جهان اسلام اعلان جنگ کرد و نفرت و انزجار شیعیان و اهل مذاهب سنی ،یعنی غیر حنبلیان را بر انگیخت.حجم عظیم غارتها و کشتارهای آنان در مکه ،مدینه ،کربلا و نجف نیز کذب این ادعاها را آشکار می سازد . 

4 - دشمنی با شیعیان: اختلاف شیعه و سنی ریشه ای عقیدتی و تاریخی دارد و می توان گفت که از احمدبن حنبل تا ابن تیمیه و نیز تا ابن عبدالوهاب این ضدیت و موضع گیری مذهبی - سیاسی علیه شیعیان ادامه داشته و تکرار و تشدید شده است،از این رو وهابیان نیز همان موضع گیری سنتی راپذیرفتند و ادامه دادند.آنها گذشته از اختلاف در فقه و احکام و عبادات و مسائل فرعی و جزئی،از نظر اصولی و فکری نیزتفاوتهای بسیار مهمی با تشیع دارند. انگیزه های سیاسی آنها در دشمنی با شیعه و تبلیغات وهابیها علیه شیعه بر حسب اوضاع و احوال زمان متغیر بوده است،ولی هرچه از آغاز دعوت وهابیت به زمان حاضر نزدیکتر می شویم،دشمنی آنها از انگیزه های مذهبی و موضع صرفاً فقهی - کلامی بسیار فراتر می رود و رنگ سیاسی به خود می گیرد.دشمنی آنها با شیعه،به رغم تغییر و تحول دیدگاههای اصلی آنها ،یک موضع ثابت و همیشگی بوده است و هر چند که این دشمنی شامل غیر شیعیان یعنی سنیان غیر حنبلی نیز می شد،تضاد آنها با تشیع ،بنیادی تر و عمیق تر بوده است. این مساله متناسب با زمان و اوضاع و انگیزه های مذهبی و سیاسی خاص آنان را به خصومت با شیعیان بر انگیخته است،مساله ای که با سیاستهای استعماری غرب و آمریکا در منطقه و جهان اسلام نیز گره خورده است . (8 )

عملکردها و فعالیت های وهابیان

پس از آغاز و استمرار دعوت وهابیان و استقرار حاکمیت آل سعود،بیشتر شهرهای جزیره العرب چون مکه،مدینه،طائف و ...،به تصرف و اشغال حاکمان سعودی در آمد . به اجبار ،آیین وهابیان رسمیت یافت؛ اما تعدادی از مسلمانان مناطق شرقی که قبلاً شیعه اثنی عشری بودند،تسلیم نشدند و هنوز هم به اعتقاد خود عمل می کنند. وهابیان نسبت به آیین ها و شعایر مذهبی سخت گیری زیادی می کنند و با تعمیر و ساختن قبور پیامبران،زیارت قبور اموات ،توسل به اولیای الهی ،نذر برای مردگان و...،به طور جدی مبارزه می کنند.

تمامی کتب ،مجلات و سخنان خطبا در مساجد به ویژه مسجدالحرام و مسجدالنبی که چاپ ،منتشر و ایراد می شود،درباره ی مباحث توحید ،شرک ،بدعت و نهی مردم در استفاده از دعا،توسل و شفاعت است.

 تبلیغ وهابی گری در داخل عربستان ،از طرق گوناگون صورت می پذیرد. وزارت حج، اوقاف ، ارشاد و شئونات اسلامی ،از جمله مراکز تبلیغ وهابی گری است. به دلیل اهمیتی که مساله حج در میان مسلمانان جهان دارد ،همه ساله میلیونها زن و مرد مسلمانان عاشق به قصد حضور در مراسم عبادی سیاسی حج و زیارت قبر مقدس پیامبر گرامی و صحابه ایشان و بازدید از اماکن تاریخی ،عازم عربستان می شوند. از این رو حاکمان سعودی وزارت خانه مستقلی به نام حج تشکیل داده اند که وظیفه اساسی و مهم آن رسیدگی به مسائل حج و حجاج و پاسخ به احکام و سوالات شرعی حاجیان ،طبق مذهب وهابیت است. این وزارتخانه به طور منظم،کتب و مجلاتی برای عرضه در مکانهای تاریخی و اعمال مذهبی مسلمانان طبق مذهب وهابیت چاپ و منتشر می کند.

 همچنین مراکز دانشگاهی مختلفی چون جامعه امم القری، الجامعه الاسلامیه بالمدینه المنوره، جامعه الام محمد بن سعودالاسلامیه، جامعه الملک سعود و مراکز علمی از قبیل رابطه العالم الاسلامی و رئاسه ادارات البحوث العلمیه و الافتاء و الدعوه الارشاد، به ترویج آیین وهابیت و تعمیم آن در سراسر عربستان می پردازند و برخی مراکز علمی ،فتواهای لازم برای احکام شرعی را بی توجه به مذاهب مشهور اهل سنت (حنبلی،شافعی ،حنفی و مالکی) صادر می کنند و مردم نیز موظف به اطاعت و پیروی از آن هستند. (9)

در کشور عربستان هرگونه فعالیت مذهبی ،خارج از آیین وهابیت ممنوع بوده و به شدت با آن برخورد می شود.البته در میان وهابیان نیز گرایش های مختلف تندروی افراطی،سنت گرا،معتدل و میانه رو وجود دارد. شش کتابخانه مهم و بزرگ در عربستان به وهابیون تعلق دارد و بیش از 117 مرکز انتشاراتی و چاپخانه در زمینه چاپ و انتشار کتاب و مجله در عربستان فعالیت دارند.بخش مهمی از کتابهای منتشره به رد عقاید مذهب شیعه و دشمنی و ضدیت با آن، به ویژه انقلاب اسلامی ایران اختصاص دارد که ناشران به دستور حاکمان وهابی  با جدیت،آنها را چاپ و در داخل عربستان و خارج آن ،در میان مسلمانان و غیره مسلمانان توزیع می کنند. از مسائل مهمی که در بیشتر این کتابها به چشم می خورد و نویسندگان وهابی آن را مطرح می کنند ،مسئله اختصاصی دانستن تفسیر اسلام و  سنت نبوی به مرکز وحی (حرمین شریفین)و علما و ساکنان آن است و هرگونه عقیده و تفکری را که خارج از محیط حرمین،در سراسر جهان مطرح می شود،باطل می دانند.دانشمندان وهابی خود را  متولیان و مفسران جهان اسلام می دانند و داعیه ی رهبری آن را دارند.آنان با فراخوانی متفکران و دانشمندان جهان اسلام و با در اختیار گذاشتن امکانات ،در راه این هدف تلاش می کنند.

وهابی گری در خارج از عربستان

رشد وهابیت در خارج از عربستان چشمگیر بوده و اکنون این جریان در بسیاری ََاز کشورهای اسلامی رخنه کرده و به فعالیت می پردازند.این فرقه به عنوان یکی از عوامل اصلی ایجاد اختلاف در بین مسلمانان و به عنوان ابزار دستی برای سیاست های شیطانی آمریکا و انگلیس تبدیل شده است.در زیر به برخی از کشورهایی که وهابیت در آنجا موفق بوده اند اشاره می شود.

کشور پاکستان به دلیل فقر فرهنگی و نفوذ روحانیون متعصب و مخالف شیعه،یکی از عمده ترین مراکز تبلیغ وهابیت در بین کشورهای اسلامی است. گروههای پاکستانی وهابی مذهب گاه به صورت حزب سیاسی با نفوذ در دولت و گاه به صورت گروههای فرقه گرایی تروریستی و گاه به صورت فعالیت های فرهنگی عمل می کنند. بخش زیادی از روحانیان طرفدار آیین وهابیت در پاکستان ،دروس دینی خود را در کشور عربستان گذرانده و یا با حمایت مالی و سیاسی و فرهنگی سعودیان به مسئولیتها و مناصب مهم دست پیدا کرده اند .

از طرفی فعالیت گروه «سپاه صحابه » با گرایشات وهابی و به عنوان یک حزب تفرقه گرا و تروریستی مورد حمایت عربستان می باشد .تبلیغات گسترده و گمراه کننده ی آنها و کارهایی مانند آدم ربایی ،ترور،کشتار جمعی(بمب گذاری)و اعمال وحشیانه ی دیگر ،باعث ایجاد وحشت و دلهره در بین شیعیان شده است.

در کشور افغانستان ،گروه طالبان به نحو بارزی نماینده ی افکار و اندیشه ها و اعمال وهابیون است.شواهد موجود نشان از حمایت کامل سیاسی ،فکری و اقتصادی عربستان از آنها دارد.این گروه با اینکه مدعی استقرار شریعت غرای محمدی(ص)هستند و خود را حنفی مذهب و صوفی مشرب قلمداد می کنند ولی در کارنامه و عملکرد و آراء خود به صورت مشخصی دنباله رو جریان وهابیت می باشند.

در ایران اسلامی و بین مردم سنی مذهب ساکن در مناطق مرزی نیز از تبلیغات وهابیون در امان نمانده و این مساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شده است.

مسلمانان شوروی سابق و کشورهای تازه استقلال یافته ی آسیای میانه مانند ترکمنستان، تاجیکستان ،قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان ، آذربایجان و...مورد طمع سیاستهای تبلیغاتی وهابیان بوده و هستند. جزیره ی مالدیو،سریلانکا،کنیا،اتیوپی،اوگاندا،غنا،نیجریه ،مالی،سنگال و ... از دیگر مناطقی هستند که رژیم آل سعود با شیوه های گوناگون در این کشورها به تبلیغ اسلام وهابی می پردازند . (10)

نهایت اینکه جنبش وهابیت ،هرچند در آغاز ، به نام اصلاح و پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و بازگرداندن آن به شیوه ی « سلف صالح » آغاز شد ،اما در عمل خود به صورت یکی از موانع رشد و پویایی و پیشرفت اندیشه ی مسلمانان در آمد. به طور کلی تأثیرات جنبش وهابیت بر شخصیتها و جریانهای اسلامی منفی و زیانبار بود و نه تنها در رفع رکود و جمود فکری _فرهنگی و اجتماعی مسلمین و انحطاط داخلی جهان اسلام کمکی نکرد،بلکه اساسا خود عامل مهمی در تشدید عقب ماندگی مسلمین و انحراف نهضتها از مسیر صحیح اصلاح طلبی دینی و اسلام اصیل بود و آنها را از جهت گیری اساسی اصلاحی و انقلابی و ضد استبدادی و ضد استعماری و جهاد و اجتهادبازداشت. (11)

استاد شهید مرتضی مطهری درباره ی تاثیرات منفی این جریان بر نهضت اسلامی و جهان اسلام می نویسد:

عامل عمده ای که سبب شد نهضت اسلامی که از سید جمال شروع شد ، از جلوه و رونق بیفتد ،گرایش شدید مدعیان اصلاح بعد از سید جمال و عبده به سوی وهابی گری و گرفتار شدن آنها در دائره ی تنگ اندیشه های محدود این مسلک است.اینها این نهضت را به نوعی سلفی گری تبدیل کرده اند و پیروی از سنت سلف را تا حد پیروی از ابن تیمیه ی حنبلی تنزل دادند و در حقیقت بازگشت به اسلام نخستین را به صورت بازگشت به حنبلی گری که قشری ترین مذاهب اسلامی است تفسیر کردند . روح انقلابی مبارزه با استعمار و استبداد تبدیل شد به مبارزه با عقایدی که بر خلاف معتقدات حنبلیان مخصوصا ابن تیمیه حنبلی بود. (12)

 

 

منابع:

1-       فراتی، همان، ص 199، به نقل از عبدالهادی حائری، نخستین رویاروئیهای اندیشه‌گرا و ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص 422.

2-       ر. ک.

3-       فراتی، پیشین، ص 200.

4-       موثقی، پیشین، ص 149.

 5-          علی اصغر منجزی ، نگرشی اجمالی بر وهابیت در آیینه تاریخ ، فصلنامه فرهنگ دانشجو ، شماره اول ، 1378، ص 39 .

6-       محمد حسین غریب گرگانی ، تاریخ وهابیه ، فصلنامه هفت آسمان ، شماره سوم ،پاییز 1378،ص 177.

7-       فراتی ،پیشین،207-208

8-       موثقی، پیشین، ص 177.

9-       عباس جعفری، فرقة وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، مجله معرفت ، شماره 52 ،فروردین 1381،ص 92

10-    جعفری، همان، صص 98، 96.

11-    موثقی، پیشین، ص 185.

12-    مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، انتشارات صدرا، 17، ص 47 -46.


[ یکشنبه 92/8/5 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

جنبش طالبان

طالبان نامی است که از شکل جمع فارسی لغت عربی (طالب) به معنی محصل علوم دینی گرفته شده است. این گروه در فاصله سالهای 1373-1380 ش (1994-2002م) از جنوب افغانستان ظهور نمودند. آنان گروهی با انگیزه از طلاب علوم دینی بودند که از افزایش ناامنی در سراسر افغانستان توسط دسته های مسلح به نام مجاهد پس از فرو پاشی حکومت نجیب در سال 1370 به ستوه آمده بودند. این دسته های مسلح به مدت سه سال در حالی در جاده ها به دزدی و اخاذی می پرداختندکه سران مجاهدین در پایتخت بر سر قدرت به شدت می جنگیدند. در این شرایط که اوضاع مرزی تحت نظارت سازمان اطلاعات ارتش پاکستان   (ISI)   قرار داشت، خبرگزاریها از عملیات پر سر و صدای تصرف یک شهر مرزی در جنوب قندهار و یک پایگاه مملو از اسلحه توسط گروه ناشناخته طالبان در 1373ش (12اکتبر 1994م) خبر دادند. این گروه از قبیله پشتون درانی با سابقه ی حکومت 250 ساله در افغانستان و خواستار بازگشت «ظاهر» شاه سابق بودند. رهبر آنان ملاعمر یکی از مجاهدین سابق بود و فرماندهان محلی پاکستان را در ظهورشان دخیل می دانستند. یک هفته بعد در بیستم اکتبر هیاتی از کارشناسان امور عمرانی و سفرای خارجی به سرپرستی بابر، وزیر خارجه ی وقت پاکستان، که خود یک پشتون بود در سفری به جنوب افغانستان امکان برقراری بزرگراهی از کویته به هرات را بررسی می کردند. بابر قبلا رایزنی های با مقامات محلی انجام داده بود. این هیات در خارج از قند هار توسط مجاهدین محلی و در اعتراض به حمایت پاکستان از گروه طالبان گروگان گرفته شد. از طرفی ملاقاتی در 28 اکتبر بین رئیس جمهور ترکمنستان و والی هرات بوتو، نخست وزیر وقت پاکستان در عشق آباد صورت گرفته و قرار بود در یک سفر آزمایشی،کاروانی تجاری شامل سی کامیون از پاکستان به عشق آباد رود. در 29 اکتبر این کاروان نیز همراه دو فرمانده طالبان و یک افسر ISI   به گروگان مجاهدین در آمد . طالبان به درخواست پاکستان در یک حمله ی برق آسا گروگانگیران را فراری دادند و عصر همان روز قندهار را به تصرف درآوردند.

از آن پس هزاران پشتون جوان افغانی که در بلوچستان و استان مرزی شمال غرب مشغول تحصیل بودند برای پیوستن به طالبان به قندهار سرازیر شدند. آنها به زودی سرمشق داوطلبان پاکستانی از مدارس جمعیت علمای اسلامی قرار گرفتند که از نهضت جدید اسلامی در افغانستان الهام می گرفتند. تا دسامبر 1994 دوازده هزار طلبه ی افغانی و پاکستانی در قندهار به طالبان پیوستند. (1)

بدین ترتیب پس از آزادسازی گروگانها و فتح قندهار طالبان به شهرت رسیدند و توانستند با برقراری عوارض بر کامیونها امنیت جنوب را تامین کنند. پیشرویهای سریع آنان در شرق به « چهار آسیا » و دروازه های کابل و در غرب به «فراه» همراه با خرید فرماندهان محلی،نظم و امنیت را به این مناطق برگرداند. گروه کوچک آنان در این زمان به صورت یک جنبش قدرتمند و پر تحرک و سریع در آمده بود و تعجب همگان را بر می انگیخت. سخت گیریهای معروف آنان پس از تصرف هرات در سال 1995م توجه همه رابه خود جلب کرد. هنگامی که آنان در سال 1996م جلال آباد را در شرق افغانستان فتح و کابل را محاصره کردند، سران مجاهدین همچنان به درگیریهای خود در اطراف پایتخت (کابل) و دسته بندی های تاکتیکی بر سر تصرف شهرها ادامه می دادند. در حالی که امنیت و نظم در قلمرو جنبش طالبان برقرار بود، پس از چند ماه محاصره نیروهای احمد شاه مسعود کابل را تخلیه کردند و بلافاصله شهر به تصرف طالبان درآمد. (2) بدین ترتیب طالبان با فتح کابل تصرف مناطق شمالی مانند مزار شریف را در دستور کار خود قرار دادند. آنها با کمک طلاب اعزامی از پاکستان و در سایه ی خیانت برخی فرماندهان محلی و اختلافات میان ژنرال دوستم و عبدالملک در مه 1997 مزار شریف را به تصرف در آوردند. در این دوران پاکستان،عربستان و امارت عربی متحده طالبان را به عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت شناختند. گروه طالبان به محض ورود به شهر مزار شریف کنسولگری ایران دراین شهر را مورد تهاجم نظامی قرار دادندو دیپلمات ایرانی مستتردرآن ومحمود صارمی خبرنگار جمهوری اسلامی ایران مستتر در این کنسولگری را به اسارت در آورده و مظلومانه به شهادت رساندند

 با پیشرویهای طالبان و تصرف بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک، مجاهدان در مقابل طالبان یک اتحاد تاکتیکی به نام «جبهه ی متحد» را به وجود آوردند. طالبان که حاکمیت بر تمام کشور را جست و جو می کردند، با استفاده از اختلافات داخلی سران مجاهدین در سال 1998م شمال و اندکی بعد مرکز افغانستان را هم تصرف کردند و دست به کشتارها و اقدامات مذبوحانه وسیعی زدند. تحریمهای اقتصادی جامعه بین المللی در واکنش به اعمال طالبان آنان را به انزوا برد. وقتی دو روز قبل از یازدهم سپتامبر آمریکا (بیست شهریور 2001) احمد شاه مسعود کشته شد، ائتلاف ضد تروریسم به رهبری آمریکا با بمبارانهای سنگین و پشتیبانی جبهه ی متحد طالبان را از صحنه ی افغانستان به زیر آورد .

زمینه های پیدایش و ظهور طالبان

صرفنظر از اینکه نخستین جرقه ی شکل گیری جنبش طالبان در کجا و چگونه زده شده، فراهم بودن شرایط و زمینه های اجتماعی و سیاسی جامعه افغانستان و برخی عوامل منطقه ای و بین المللی کمک شایان توجهی به پا گرفتن این جریان نوظهور و رشد سریع آن کرد.

لذا برای سازماندهی و فهم بهتر علل رشد جنبش طالبان و موفقیت های آن در افغانستان، می توانیم متغیرهای مؤثر را در دو سطح جامعه افغان و نقش دولت های منطقه بویژه پاکستان جستجو کنیم. این عوامل، مستقل از یکدیگر عمل نکرده و برعکس گاه آثار مهمی بر هم داشته اند، به گونه ای که تأثیر برخی عوامل را هم می توان در سطح ملی و هم منطقه ای مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. (3)

الف: عوامل داخلی ظهور و رشد طالبان:

1- بی ثباتی سیاسی و جنگ داخلی پس از خروج شوروی:

یکی از عوامل مهم داخلی که منجر به ظهور طالبان در افغانستان شد، ناتوانی رهبران گروههای جهادی افغانستان در استقرار یک دولت فراگیر و تمایل برخی از این گروهها به اعمال سلطه بیشتر بر دولت مجاهدین بود.

رقابت برای کسب قدرت منجر به وقوع منازعات مختلفی گردیده و آتش جنگ داخلی در افغانستان را شعله ور ساخت. بدین ترتیب با شروع جنگهای داخلی، نه تنها کابل میان جناحهای متخاصم تقسیم و به ویرانی کشیده شد، بلکه هر یک از جناحهای متخاصم نیز بر بخشهایی از خاک کشور سلطه داشتند و درصدد بودند به مناطق بیشتری دست پیدا کنند. این درگیری ها، بی ثباتی و ناامنی و بحران اقتصادی را بر سراسر افغانستان حاکم کرد. همین گسترش بی ثباتی و ناامنی کمک مهمی به ظهور گروه طالبان کرد تا به بهانه برقراری ثبات و امنیت از طریق از میان برداشتن جناحهای متخاصم جهادی دست به کار شود. پیروزی های اولیه ی طالبان در مناطق جنوبی در قندهار و جلال آباد ناشی از همین ضعف دولت مرکزی افغانستان و گسترش برخوردها میان دولت ومخالفان آن بود.

2- بحران اقتصادی، فقر فرهنگی و نفوذ پایدار سنت های مذهبی:

جنگ با شوروی و جنگ های داخلی مکرر بنیان های اقتصادی افغانستان را در هم ریخت و سبب فقر عمومی در کشور شد. تداوم این فقر عمومی از یک سو و نفوذ پایدار سنت های دینی از سوی دیگر از عوامل مهم ظهور طالبان به شمار می رود.

این نکته بویژه از این جهت قابل توجه است که بدانیم اکثریت نیروهای طالبان و هسته های اصلی آن را گروهی از جوانان طبقات پائین و تهیدست جامعه ی افغانستان بویژه پشتونها تشکیل می دهند که در سالهای بعد از خروج شوروی و پایان جنگ های جهادی، در مدارس دینی پاکستان مشغول تحصیل شدند، تا با اندک حمایت مالی که رهبران دینی این مدارس از آنها در دوران طلبگی می کردند خود را از فقر و تنگدستی رها سازند.

از طرفی اعضای جنبش طالبان بخاطر تعصب مذهبی بسیار که بیشتر در دوران تحصیل در آنها بوجود آمده بود، شرکت در عملیات مسلحانه برای استقرار نظام مذهبی در افغانستان را یک وظیفه ی شرعی در نظر گرفته و مقام این نوع فعالیت را تا سطح جهاد در راه خداوند بالا می بردند.

جنبه ی ضد شیعی تعالیم آنها و قلمداد کردن شیعیان به عنوان عناصر « رافضی» و خارج از دین، جنبه ی مذهبی و تعصب آنها نسبت به فعالیت نظامی در صفوف طالبان را دوچندان می کند.

ب- عوامل منطقه ای ظهور و رشد طالبان:

 1- پاکستان و جنبش طالبان:

 با خروج شوروی از افغانستان پاکستانی ها تلاش برای ایجاد یک نظم جدید را با سازماندهی طلاب افغانی در مدارس دینی کراچی، پیشاور، اسلام آباد، لاهور و سایر شهرهای پاکستان آغاز کردند. به رغم تکذیب های مقامات پاکستانی، در رابطه با سازماندهی طالبان جای شکی نیست که سازمان اطلاعات پاکستان و نیروهای ویژه ی وزارت پاکستان نقش اصلی در خلق، آموزش و تجهیز طالبان بازی کرده اند. شرکت نیروهای سپاه صحابه در عملیاتهایی از قبیل فتح کابل دلیلی بر این مدعاست. پاکستان همچنین از طریق دیپلماتیک و سیاسی نیز به تقویت طالبان کمک رسانیده است. شناسایی عجولانه ی طالبان به عنوان دولت رسمی افغانستان یک روز پس از فتح مزار شریف در 25 مه 1997 آشکارترین جلوه ی این سیاست پاکستان بود. بنظر می آید که دولت پاکستان بر اساس انگیزه های اقتصادی و سیاسی به حمایت و تقویت طالبان پرداخته است.

2-عربستان و امارات متحده عربی:

اگر پاکستان را مغز متفکر در سازماندهی و آموزش گروه طالبان بدانیم، بر پایه ی بسیاری از منابع موجود حمایت مالی از جنبش طالبان به عهده ی عربستان و در درجه بعد امارات عربی متحده بوده است. اصولا عربستان در دوران حضور شوروی نیز کمک های زیادی به گروههایی از مجاهدین افغان می کرده است. عربستان نه تنها تامین کننده اصلی نیازهای مالی مدارس دینی گوناگون در پاکستان و بویژه مدارسی نظیر جامعه العلوم الاسلامیه است، بلکه در تأسیس گروههای مسلحی همچون سپاه صحابه پاکستان و بعدها طالبان نقش مهمی ایفا کرده است. عربستان پس از شروع عملیات نظامی طالبان در فتح قندهار، جلال آباد و سایر استانها، حمایت های مالی خود را از این گروه افزایش داد.

آنتونی هیمن ضمن اشاره به تلاشهای پاکستان در سازماندهی و آموزش گروه طالبان، عربستان را «حامی بانکی تلاشهای پاکستان» خوانده است. وی درجایی دیگر پاکستان را «حامی مخفی» طالبان و عربستان را «حامی مالی» این گروه دانسته است.

عربستان در پشتیبانی از طالبان دو انگیزه اساسی داشته است. نخست آنکه عربستان خود را «ام القرای» جهان اسلام می داند و کمک به مسلمانان را نوعی وظیفه برای خود در نظر می گیرد. عربستان از این طریق به گسترش نفوذ سیاسی خود در جهان اسلام، و در میان اقلیت های مسلمان در کشورهای غیر اسلامی می پردازد. انگیزه دوم عربستان در حمایت از طالبان، رقابت با نفوذ ایران در افغانستان و بدین طریق منزوی ساختن ایران در این کشور و آسیای مرکزی بوده است.

 امارات عربی متحده نیز یکی از حامیان عمده ی مالی طالبان محسوب می شود. امارات پس از پاکستان و عربستان سومین کشوری است که طالبان را به عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت شناخته و کمک های مالی هنگفتی در اختیار این گروه قرار داده است. بدون شک اختلاف امارات با ایران بر سر جزایر سه گانه ی ایرانی در خلیج فارس عامل اصلی کمک های امارات به طالبان و تلاش برای استقرار یک رژیم ضد ایرانی در افغانستان می باشد.

تشکیلات و نظام سیاسی طالبان

وقتی طالبان در سال 1373 (1994 م) حرکت خود را آغاز کردند و به پیروزی هایی دست یافتند، اغلب مردم افغانستان بر این باور بودند که طالبان به دنبال اعاده ی حیثیت گذشته شان هستند. برخی از رهبران طالبان هم در سخنرانی ها و مصاحبه های خود گفتند که: «ما برای حکومت نیامده ایم». اما طالبان، حاکمیت را حق انحصاری پشتونها دانستند و حاکمیت غیر پشتون را غصب مشروعیت تلقی کردند. اعاده حیثیت گذشته در نظر آنان، یعنی بازگشت به سلطنت آبا و اجدادی و اینکه «ما برای حکومت نیامده ایم»، یعنی قصد ما سپردن حکومت به صاحبان اصلی آن است. حکومت آبا و اجدادی طالبان، حکومتی است مبتنی بر ساختار قومی و قبیله ای، (4)

لذا بسیاری از افغان ها تحت تأثیر این مسئله واقع می شدند که در ابتدا طالبان خواهان قدرت برای خود نبودند. در عوض طالبان اصرار می کردند که آنها در حال بازگردانیدن قانون و نظم هستند تا قدرت را به دست دولتی بسپارند که از مسلمانان واقعی تشکیل شده باشد. اما فرآیند تصمیم گیری طالبان به شدت متمرکز، پوشیده، دیکتاتور مآبانه و دسترس ناپذیر گردید.

 طالبان با توجه به تلقی سنتی که از اسلام و شریعت داشت، از یک تشکیلات منظم و سازماندهی شده ی پیشرفته محروم بود. آنان حتی فاقد آئین نامه های داخلی بودند. بنابراین تشکیلات طالبان حتی در بعد حکومتی آن، شبه تشکیلات بود که به نظر آنان چندان اهمیت نداشت. اما در عین حال، این جنبش در حد ضرورت و نیاز، به ایجاد تشکیلات سیاسی دست زده است. این بافت تشکیلاتی عمدتا از پشتونهای افغانستان تشکیل شده بود.

1- رهبری جنبش:

در رأس جنبش، ملا محمد عمر قرار داشت که با لقب امیرالمومنین شناخته می شد. در شهریور 1374 در اجتماعی با حضور حدود 1500 تن از طلاب علوم دینی، ملامحمد عمر به عنوان امیرالمومنین انتخاب شد و همگان با او بیعت کردند. از این زمان به بعد، دستورهای او امر شرعی تلقی شد و هیچ کس حق مخالفت با او را نداشت. از زمان انتخاب او به عنوان امیرالمومنین ، طالبان برای حفظ وقار و هیبت ملا عمر، او را از نظرها پنهان کرده و مانع حضور او در مجامع عمومی شدند.

 2- مجلس موقت:

بر اساس دستور ملا عمر، پس از تصرف کابل، یک مجلس شش نفره برای اداره ی کابل، در تاریخ 12/6/1375 تأسیس شد. این مجلس، به طور مستقیم، زیر نظر شخص ملا عمر فعالیت می کند.

اعضای این مجلس را چهره های نسبتا مطرح طالبان همچون، ملا محمد ربانی (رئیس مجلس) ، ملا محمد حسن (نائب رئیس)، ملا محمد غوث، ملا عبدالرزاق، ملا محمد فاضل، مولوی سید غیاث الدین تشکیل می داد.

3- مجلس شورای عالی:

  مجلس شورای عالی، بالاترین مرجع تصمیم گیری جنبش طالبان است که از همه ی اعضا و رهبران معروف این گروه تشکیل شده است. گفته می شود که این مجلس دارای اعضای معینی نبوده و اعضای آن از ده تا پنجاه نفر ذکر شده است. نکته ی شایان توجه اینکه بیشتر افراد برجسته و متصدیان امور سیاسی گروه طالبان از اهالی قندهار و اطراف آن و بیشتر از قوم پشتون بودند که همه ی مراکز مهم و پست های کلیدی در اختیار آنان بوده است.

4- مجلس وزرا:

اعضای این مجلس را هیأت وزیران تشکیل می دادند. این مجلس برای اداره امور و رسیدگی به مسائل سیاسی و کشوری، دارای جلسات هفتگی بوده که بیشتر افراد آن، فاقد تجربه، اما دارای باور و اخلاص دینی عمیق و عمل گرایی بسیار بودند.

5- دارالفتوای مرکزی:

 جنبش طالبان برای صدور فتاوای شرعی و پشتوانه ی دینی خود، مجلسی به نام دارالفتوای مرکزی، متشکل از تعدادی از علما و طلاب دینی تأسیس کرده بود. ریاست این مجلس را نور محمد ثابت به عهده داشت که از سوی ملا عمر نصب گردیده بود. مقر دارالفتوای شهر قندهار بود.

6- مجالس شورا در ولایات:

 ملا عمر به والیان و حاکمان ولایات، اختیاراتی داده بود که بر اساس آن می توانستند به تشکیل شورای ولایت اقدام کنند. این شورا درباره ی مسائل اداری و حکومتی تصمیم گیری می کرد.

7- شورای نظامی :

 شورای نظامی جنبش طالبان از مهم ترین فرماندهان نظامی و جنگجویان معروف آن تشکیل می گردید. (5)

آراء و اندیشه های طالبان:

 جنبش طالبان، از مایه های فکری و نظری قوی، در زمینه ی اندیشه سیاسی اسلام، حکومت دینی و دیگر مسائل مربوط به حکومت دینی بی بهره اند، اما در عین حال، شعار تطبیق احکام دینی، در راس شعارها و افکار سیاسی آنان قرار دارد. رادیو کابل، به «رادیو شریعت» تغییر نام می یابد و تنها ارگان نشریاتی این جنبش، به نام «شریعت» منتشر می گردد. «حرب المومن» عنوان یکی دیگر از نشریات این گروه است که در پاکستان منتشر می شود. این هماهنگی بیانگر ایده ی اسلام خواهی و شعار تطبیق شریعت آنان محسوب می گردد.

بنظر می رسد چیزی به نام ایدئولوژی وجود ندارد. آن چه وجود دارد، عقیده متعصبانه ای است که ظاهرا میان مردم نفوذ بسیاری پیدا کرده است. بنابراین، آنچه به عنوان افکار و اندیشه های دینی سیاسی جنبش طالبان مطرح می گردد، فاقد مبانی نظری و نظام مند است. از این رو می توان گفت که مقصود از این اندیشه ها، مجموعه ای از باورها و معتقدات صوری و غیر مدونی است که از رهگذر برداشت صوری و سطحی انگارانه ی طالبان و نیز سنن و آداب قبیله ای جامعه ی افغانستان شکل گرفته است.

با توجه به آن چه گذشت، نمی توان یک توصیف منسجم و سامان یافته از اندیشه ی دینی طالبان ارائه داد، اما در مجموع می توان مهم ترین محورهای مرتبط با باورها و اندیشه های دینی آنان را بیان کرد. درباره ی اندیشه ی دینی طالبان، آن چه بیش از هر امر دیگر، به وضوح قابل مشاهده و ردیابی است، سختگیری مذهبی و تفسیر سطحی و صوری از شریعت اسلام است. تعصب و خشونت در راه اجرای شریعت بیانگر ایده ی نخست و حساسیت در مورد ظواهر افراد، از قبیل «ریش گذاشتن» ، بارزترین جنبه ی نظریه دوم محسوب می گردد. تحجر و قشری گری گروه طالبان، که عمدتا بازتاب تلقی سطحی و صوری آنان از شریعت است، دست کم از سه منبع مهم سرچشمه می گیرد:

1-      سنت ها و باورهای جامعه ی قبیله ای پشتون

2-     تعالیم و باورهای دینی مکتب دیوبندی هند

 3-        تعالیم و باورهای دینی وهابیت

اقداماتی از قبیل منع اشتغال و تحصیل برای زنان، منع سینما، تلویزیون، ویدئو، موسیقی، تابلوهای نقاشی و... وجوب داشتن ریش بلند برای مردان و داشتن برقع برای حجاب کامل زنان و تخریب آثار باستانی نمونه هایی از قوانین و دستورات طالبان است که مصداقی از افکار و اندیشه های این جنبش به شمار می رود.


[ شنبه 92/8/4 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]


ظهور مجدد طالبان

طالبان پس از سقوط دولت آن در پی حمله آمریکا و انگلیس به افغانستان در سال 2001 میلادی، مجددا اعلام موجودیت نموده و اکنون در حال احیای مجدد است. تا قبل از سال 2006 دامنه نفوذ و مبارزات طالبان در افغانستان به منطقه تحت کنترل پشتونها در جنوب کوههای هندوکش محدود شد. و در ظهور دوباره خود بیشتر در مناطق جنوبی افغانستان، با نیروهای بین المللی و افغان درگیر بودند اما اخیرا نئوطالبان توانسته خطوط ارتباطی و تدارکاتی برای نیروهای خود در غرب، شمال و شمال شرق دست و پا کند. و از این طریق توانسته جبهه های جدیدی علیه نیروهای بین المللی مستقر در افغانستان باز کند. آنها از سال 2005 به بعد به عملیات انتحاری نیز متوسل شده اند. همچنین این گروه بیش از گذشته از تکنولوژی و تبلیغات رسانه ای، که زمانی از آنها بیزا بود، در جنگ خود علیه نیروهای بین الملل استفاده می کند.

طالبان در سرباز گیری و جلب حمایت مردمی به شبکه ای از روحانیون محافظه کار با نفوذ متکی هستند. نئوطالبان در بسیاری از مناطق توانسته افراد و گروههای خشن، محروم شده از حقوق اجتماعی و به حاشیه رانده شده ای را جذب خود کند که از سیستم ناکارآمد دولت کابل برای نظارت بر ایالت های مرزی بیزار هستند. معمولا اولین کسانی که به نئوطالبان (به جزء روحانیون افغانی) می پیوندند گروهها وافراد به حاشیه رانده شده ای مثل جنایتکاران خرده پا، راهزنان و جوانان بیکار هستند.

با توجه به خروج اغلب نیروهای خارجی از افغانستان و کاهش مشارکت شان در این کشور بنظر می رسد طالبان در پی آن است تا هدف اصلی اش را که تبدیل افغانستان به یک کشور اسلامی با معیارهای طالبانی است، پیگیری کند. نئوطالبان دو درخواست غیرقابل مذاکره دارد؛ عقب نشینی تمام سربازاران خارجی از افغانستان و داشتن نقش مذهبی گسترده تر برای شکل دهی ساختارهای قانونی و اجتماعی افغانستان.

گروههای وابسته به القاعده نیز همچنان خیمه طالبان را محل مناسبی برای نشو ونما و باز تولید خود می دانند و این پیوند هیچ گاه سست نشده است. با توجه به اهمیت گروه القاعده و ارتباط آن با جنبش طالبان در ادامه به این سازمان پرداخته می شود .

سازمان القاعده و گروه طالبان

نام سازمان القاعد ه از اسم عربی قاعده مشتق می شود که به معنی، بنیان و اساس می باشد و می تواند به پایگاه نظامی نیز اشاره داشته باشد. القاعده یک سازمان چند ملیتی با اعضایی از کشورهای مختلف است. اعضای آن در چند وجه با هم مشترکند. همگی از اهل سنت و بسیار متعصب هستند.

مشی مبارزه ی مسلحانه را برای رسیدن به اهداف خود برگزیده اند. آمریکا و اسرائیل را دشمن مشترک خود می دانند و خواهان خروج آمریکا از کشورهای اسلامی و نابودی اسرائیل هستند. (6)

در رأس هرم القاعده اسامه بن لادن قرار دارد، او در حدود سال 1957 به عنوان هفدهمین فرزند از 57 فرزند به دنیا آمد، از پدر یمنی و مادری سعودی که یکی از زنان متعدد محمد بن لادن بود. بن لادن برای اخذ فوق لیسانس در مدیریت تجاری در دانشگاه شاه عبدالعزیز در جده تحصیل کرد و به زودی به رشته های مطالعات اسلامی روی آورد.

اینکه گفته می شود او در کشور آمریکا یا انگلیس تحصیل کرده روایتی بی اساس است. پدر بن لادن صاحب مهم ترین و عمده ترین شرکت ساختمانی عربستان سعودی است. خانواده ی بن لادن همواره به اینکه بازسازی مقدس ترین بناهای جهان اسلام، مسجد الاقصی، مسجد الحرام و مسجد النبی را انجام داده است به خود می بالند. (7)

اسامه بن لادن، رابطه ی دیرینه ای با افغانستان دارد. او در سال 1980 م، عربستان سعودی را ترک نمود و به منظور مبارزه با شوروی سابق به کمک احزاب جهادی افغانستان شناخت.

 او در زمان جهاد افغانستان در بسیج و سازماندهی داوطلبان مسلمان کشورهای مصر، سودان، الجزایر، مراکش، تونس، فلسطین، عربستان صعودی و امارات متحده ی عربی که بعدها به «افغان های عرب» معروف گردیدند، نقش فعالی داشت. در حقیقت، وی عامل کلیدی عربستان و امریکا در افغانستان به شمار می رفت و آمریکایی ها از او به عنوان «قهرمان» یاد می کردند.

علاوه بر امر سازماندهی افغانهای عرب، فعالیتهای بن لادن در میان احزاب جهادی افغانستان را می توان در سه بعد خلاصه کرد:

1)        هدایت مجاهدین عرب تبار به سوی احزاب متمایل به وهابیت ، مثل اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرسول سیاف؛

2)       کمک مالی گسترده به احزاب وهابی؛

3)      نفوذ سیاسی و تشکیلاتی و ایجاد جنبش سلفیه وهابی در افغانستان و پاکستان.

بن لادن با پایان جنگ افغانستان با شوروی به عربستان بازگشت، اما با توجه به اختلافاتی که بین او و شاهزاده های صعودی پیش آمد، تابعیت وی در سال 1994 سلب گردیده و وی از عربستان اخراج شد. پس از آن بن لادن به مدت دو سال در سودان اقامت گزید اما به دلیل فشارهای دولتهای آمریکا و عربستان ، سودان را ترک کرده و به افغانستان بازگشت. در آنجا او تحت حفاظت شورای جلال آباد بود. تا اینکه کابل و جلال آباد را طالبان تسخیر کردند.

 در اوت 1996، او اولین بیانیه ی جهاد را بر علیه آمریکایی ها که به گفته ی وی عربستان صعودی را اشغال کرده بودند، صادر نمود. این بیانیه اظهار می داشت: « دیوارهای ظلم و خواری منهدم نمی شود مگر در باران گلوله ها». با آغاز دوستی وی با ملا عمر، رهبر طالبان، در 1997 او به قندهار نقل مکان کرد و تحت حمایت طالبان قرار گرفت. (8)

 برخی عملیاتهای تروریستی متعددی که به القاعده منسوب است، عبارتند از: بمب گذاری در ساختمان تجارت جهانی در سال 1993- به قتل رساندن 19 سرباز آمریکایی در عربستان سعودی در سال 1996 بمب گذاری در سفارتخانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا در سال 1998 حمله به ناو جنگی یو اس. اس. کول در سال 2000 حملات انفجاری و مرگبار یازدهم سپتامبر 2001 در نیویورک و واشنگتن حمله به توریستهای اسرائیلی در مومباسا در سال 2002 چهار انفجار در ریاض در سال 2003.

در پی عملیاتها و تهدیدهای مکرر القاعده بر ضد منافع آمریکا، این کشور موضع شدیدی علیه بن لادن و تشکیلاتش گرفته و از طالبان خواستند که اسامه بن لادن را تحویل دهد. اما طالبان به دلایل زیر از تحویل بن لادن به آمریکایی ها خودداری نمودند:

1-     در تمام افغانستان، بویژه در میان قبایل مختلف پشتون، مرسوم است که تحویل پناهنده به دشمنش، تحت هر شرایطی ننگ تلقی می شود. چون سربازان طالبان همگی از قوم پشتون بودند، در صورت تحویل بن لادن به آمریکا به وسیله رهبران طالبان، وفاداری این سربازان نسبت به سران طالبان کاهش می یافت.

2-     اسامه بن لادن سرمایه هنگفتی در اختیار دارد که برخی رسانه های گروهی و منابع خبری، میزان سرمایه ی او را بالای یک میلیارد دلار برآورد نموده اند. بعضی منابع آگاه افغانی، معتقدند که کمکهای مالی بن لادن به طالبان، یکی از منابع عمده ی درآمد آنها را تشکیل می دهد و طالبان دلیل سرمایه ی هنگفت او از تحویل بن لادن به آمریکا خودداری می نمود.

3-    بن لادن با آنکه به یکی از خانواده های ثروتمند عربستان تعلق دارد، به عقیده گروه طالبان، ناز و نعمت را ترک کرده و چندین سال در کنار افغانها علیه شوروی جنگیده است. این موضوع، باعث محبوبیت او نزد گروههای اهل سنت افغانستان، بویژه گروه طالبان شده است.

4-    بن لادن در دوران جهاد افغانستان، پیوند محکمی با گروه جماعت العلما در پاکستان به رهبری مولوی فضل الرحمان که گروه طالبان از میان مدارس این حزب برخاسته اند و از آنها حرف شنوی نیز دارند برقرار نموده بود. علاوه بر این ، بن لادن در میان ژنرالهای ارتش پاکستان نیز دوستان فراوانی دارد. (9)

مجموعه ی عوامل فوق باعث حمایتهای طالبان از بن لادن و عدم تحویل وی به آمریکا و عربستان سعودی گردید.

تشکیلات و ساختار القاعده

سازمان القاعده شبکه فراملیتی است و از انواع و اقسام ملیت ها در آن به چشم می خورند. گرچه ساختار سازمانی القاعده ناشناخته است، ولی اطلاعاتی که از بعضی از اعضای دستگیر شده آن بدست آمده، مواردی در مورد تشکیلات این گروه را روشن ساخته است.

اسامه بن لادن، در صدر گروه و رهبر القاعده است و به نام امیر شناخته می شود. وی رهبری عملیاتهای سازمان را برعهده دارد. شورایی بنام شورای مشورتی، به وی مشاوره می دهد که از اعضای ارشد القاعده تشکیل شده است، که تعداد اعضای این شورا بین 30-20 نفر تخمین زده می شود. ساختار القاعده را می توان به صورت زیر بر شمرد:

-          کمیته نظامی که مسئولیت آموزش، تأمین سلاح و برنامه ریزی حملات را بر عهده دارد.

-       کیمته مالی تجاری که فعالیتهای تجاری را مدیریت کرده، بلیطهای هواپیما و پاسپورتهای جعلی را فراهم نموده، به اعضای القاعده پول پرداخت می کند. طبق تخمین گزارش کمیسیون یازده سپتامبر ایالات متحده القاعده سالیانه 30 میلیون دلار برای اجرای عملیاتهایش ، نیازمند است.

-          کمیته مقررات که قوانین سازمان را وضع می کند.

-          کمیته فتوی، که فتاوای مذهبی صادر می کند، به مانند فتوای سال 1998 که از مسلمانان خواست، آمریکائیان را بکشند.

-          کمیته رسانه که از اواخر دهه 1990 بوجود آمد که در آن زمان روزنامه نشره الاخبار را منتشر کرد. (10)

شمار دقیق اعضای القاعده نامشخص است. منبع تغذیه مالی سازمان القاعده منحصر به ثروت اسامه بن لادن نیست، بسیاری از سرمایه داران مسلمان از کشورهای مختلف جهان مبالغ هنگفتی به طرق مختلف به این شبکه تزریق می کنند.

با وقوع حوادث 11 سپتامبر انتساب این حملات به القاعده، آمریکا و متحدانش به قصد مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله بردند. با این حال موفق به یافتن بن لادن و نابودی القاعده نشدند. با وجود اقدامات گسترده برای از بین بردن القاعده این سازمان پس از استقرار دولت حامد کرزای نیز به فعالیت خود ، هر چند در سطحی ضعیف و محدود، در افغانستان و سایر نقاط جهان ادامه می دهد.

منابع:

1-       احمد رشید، «طالبان، زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت»، ترجمة نجله فندق، نشر بقعه، تهران، 1382، ص 73.

 2-          رشید احمد ، طالبان اسلام نفت و بازی جدید ، مترجمان اسدالله شفاییو صادق باقری ، انتشارات دانش هستی ، تهران 1379 ، صص99-114 .

3-       حمید احمدی، طالبان: ریشه‌ها، علل ظهور و عوامل رشد؛ مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 132 131، صص 24 37.

4-       محمدهاشم عصمت‌اللهی و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، انتشارات الهدی، تهران 1378، ص 23.

5-       سیدعبدالقیوم سجادی، جامعه‌شناسی سیاسی افغانستان، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.،1380،صص220-224.

6-       یعقوب نعمتی، ترور و تروریسم در اندیشه امام خمینی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی، 1386، ص 69.

7-       عبدا... رفیعی، «افغانستان سقوط طالبان، نگاه به آینده» سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران، 1381، ص 125.

8-       احمد رشید، پیشین، ص 274.

9-       عصمت‌اللهی و دیگران، پیشین، ص 51.

10-  نعمتی، پیشین، ص 70.

 


[ شنبه 92/8/4 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
[ شنبه 92/8/4 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
<      1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 72
بازدید دیروز: 74
کل بازدیدسایت: 408789
انقلاب اسلامی