سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

 

پیدایش وهابیت در عربستان

تاریخچه

نجد ناحیه­‌ای وسیع از شبه­ جزیره عربستان و مرکز پیدایش و نشر دعوت وهابیت در قرن 18م. /12هجری. است که رسما جزو قلمرو امپراتوری عثمانی به شمار می­‌رفت. ترک‌های عثمانی از قرن شانزدهم میلادی با تصرف حجاز، عسیر، یمن، عراق و بعد ناحیه الحسا به سواحل خلیج فارس رسیدند. در همان قرن بریتانیا، هلند و پرتغال نیز شروع به ساختن پایگاه‌هایی در ساحل شرقی عربستان کردند. ارتفاعات نجد و مرکز آن یعنی ریاض در عربستان داخلی در میان بیابان‌ها محصور بود و از این جهت برای نیروهای خارجی مهاجم، این ناحیه تسخیرناپذیر و یا دورافتاده و کم‌ ­اهمیت بود. جنبش امام‌های زیدی در یمن به اخراج ترکان در قرن هدهم منجر شد و در حجاز هم ترکان فقط در ظاهر قدرت داشتند و عملا سادات و شریف‌ها بر آن حکومت می­‌کردند. سرزمین نجد به امارات گوناگون تقسیم شده بود. در رأس هریک از آنها امیر و حاکمی از اشراف و رؤسای قبایل قرارداشت که به دلیل وضعیت جغرافیای و فرهنگی همواره با یکدیگر در ستیز و جدال بودند. روابط اجتماعی حاکم بر شبه­ جزیره و نجد، بر نوعی «پدرسالاری» زندگی قبیله‌­ای مبتنی بود. مردم عمدتا با گله­‌داری، چادرنشینی و کشاورزی روزگار می­‌گذرانیدند. اعراب بدوی و قبایل، تحت نفوذ شیوخ و امرای خود، همیشه بر سر چراگاه با یکدیگر در نزاع و مبارزه بودند. هرچند نجدیان به دو دسته شهرنشین و بدوی تقسیم می­‌شدند، اغلب آنها بادیه‌نشین بودند و در هرج و مرج، پراکندگی، جهل و خرافات، فقر و فلاکت، زور و خشونت، قتل و غارت، تعدی و تجاوز، بریدگی و بیخبری از علم و صنعت ود نیای خارج از دیار خود به سر می­‌بردند. شهرک‌ها و روستاهای عربستان و نجد نیز در معرض حمله و غارت بدویان قرار داشت. این امر در از بین بردن ثبات اجتماعی و جلوگیری از رشد و پیشرفت اقتصادی آنها مؤثر بود. در نجد قانون و مقرراتی حاکم نبود و در ابتدای قرن 18م. /12 هجری. در آنجا و شبه­‌جزیره، سازمان دولتی واحدی وجود نداشت. بدویان و افراد قبایل تابع شیوخ و امرای خود بودند و آنها نیز در اندیشه غلبه بر رقبا و حفظ و توسعه منافع خود بودند. در چنین وضعیتی جنبش وهابیان پاگرفت و باوجود برخورد با برخی موانع، با کمک امرای سعودی و از طریق زور و خشونت، روبه رشد و گسترش نهاد. مؤلف کتاب وهابیان در این ­باره می‌نویسد:محمدبن عبدالوهاب (1703-1792 م./ 1115-1206 هجری.)، بنیانگذار جنبش وهابیت، در شهر عیینه از بلاد نجد متولد شد و از همان کودکی نزد پدرش که قاضی و عالم حنبلی آنجا بود به تحصیل فقه حنبلی پرداخت. ظاهراً از همان آغاز جوانی، وی بسیاری از اعمال مردم نجد را زشت می­‌شمرد و به استهزا می‌گرفت و آنان را جاهل و مشرک می‌خواند. پدر و برادرش به مخالفت با او برخاستند و حتی برادرش، سلیمان ابن عبدالوهاب، بعدها در ردّ افکار و عقاید او کتابی به نام الصواعق الالهیه فیرالرَّد علی الوهابیة نوشت. او به سبب این مخالفت‌ها به عراق، شام و ایران سفر کرد و بلاد اسلامی بصره، بغداد، کردستان، همدان، دمشق و قاهره را دید به روایت آلوسی، او موفق به سفر شام نشد و به نجد، نزد پدر برگشت. در این زمان (1139هجری.) به انکار عقاید مردم نجد پرداخت. و باز با او مخالفت شد.

پس از بازگشت از سفر، او همچون قبل به اظهار عقاید اعتراض­‌آمیز خود درباره انحراف مردم و وجود بدعت، شرک و خرافات در میان آنان ادامه داد و همچنان با مخالفت پدر و مردم نجد مواجه شد و منازعات سختی میان آنها رخ داد؛ تا اینکه در سال 1153هجری. پدرش، شیخ عبدالوهاب، درگذشت و او توانست آشکارا به تبلیغ عقاید خود بپردازد. او در همین سال اثر مهم خود یعنی کتاب التوحید را نوشت و طی آن به تبلیغ دعوت خود پرداخت. عنوانهای کلی تبلیغ او مسائلی چون مبارزه با بدعت و خرافه در اسلام و بازگشت به آنچه وی سنت‌های واقعی و حقیقی می­‌نامید، بود. با تشدید مخالفت مردم، او ابتدا به شهر عیینه رفت و نزد امیر آن «ابن­‌معمر» پناه گرفت (1156 هجری.) و سپس به «درعیه» رفت و به امیر آن، محمدبن سعود، پناهنده شد. پس از اینکه ابن سعود دعوت او را پذیرفت پیمان دوطرفه­‌ای میان آن دو منعقد شد (1746 م. /1158 هجری.) و به دنبال آن جمعی از رؤسای قبایل و مردم دیگر از اطراف، دور آنان جمع شدند. آنها با سختگیری و خشونت تمام، از طریق زور و شمشیر ابن­‌سعود اقدام به پیشروی نظامی و قتل و غارت در نواحی مجاور کردند و بدین­ ترتیب هم به غنایم فراوانی دست یافتند و هم بلاد مجاور را متصرف شدند. بدین طریق تحت پوشش جهاد در راه خدا و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با شرک که دعوت وهابیت مدعی آن بود، قدرت سیاسی و نظامی ابن­‌سعود نیز مشروعیت و گسترش یافت.

تاریخ سیاسی حکومت وهابیان و آل سعود را در درعیه و ریاض به سه دوره تقسیم کرده‌­اند:

1.از آغاز تأسیس تا حمله نیروهای مصری در سال 1820 . که شهر درعیه مرکز حکومت آن بود.

2.دوره دوم از بازپس­‌گیری مجدد حکومت به کوشش «ترکی» و «فیصل» از امیرزادگان سعودی شروع می­‌شود و تا حمله ابن­‌رشید، فرمانروای حائل (1820-1896م.)، ادامه پیدا می‌کند که در این دوره شهر ریاض مرکز حکومت آن بود.

3. از سال 1902 م. به بعد که ابن­‌سعود ریاض را از آل­‌رشید بازپس گرفت و قلمرو حکومت سعودی گسترش یافت. 

علل پیشرفت دعوت محمد بن عبدالوهاب

چرا محمد بن عبدالوهاب با این که همان عقاید ابن تیمیه را تبلیغ می کرد، دعوت او خیلی زود منتشر شد و هم اکنون این عقاید به صورت آیین رسمی در آمده اما عقاید ابن تیمیه هیچ گاه چنین رشدی نکرد و حتی بعد از مدتی کوتاه به دست فراموشی سپرده شد؟ این سؤال چند جواب دارد که علل انتشار آراء محمد- بن عبدالوهاب را بیان می کند و مهم ترین آن ها عبارتند از: مردم نجد به دلیل قرار گرفتن در منطقه ی صعب العبور نجد که توسط بیابان های اطراف محاصره شده بود، امکان ارتباط با خارج برای آنان بسیار دشوار بود، بنابراین علماء و دانشمندان به این منطقه کمتر رفت و آمد می کردند و بالطبع مردم از سطح علمی و فرهنگی پایینی برخوردار بودند و هیچ گاه شاهد مناظرات و مناقشات مذهبی نبودند. این در حالی است که مردم دمشق در زمان ابن تیمیه بارها شاهد مناقشات مذهبی بودند و به دلیل این که دمشق در آن زمان، یکی از مراکز علمی بزرگ جهان بود علماء و دانشمندان بسیاری به آن جا رفت و آمد می کردند و مردم دمشق همانند مردم نجد که دور از علم بودند خالی الذهن از مناقشات مذهبی نبودند. از دیگر علل پیشرفت دعوت محمد بن عبدالوهاب می توان به اتحاد او با امیر درعیه(محمد بن سعود) اشاره کرد، پس از اتحاد محمد با امیر درعیه، او با پشتیبانی قوای قهریه و پشتوانه ی مالی آل سعود و توسل به زور توانست وهابیت را در سراسر نجد گسترش دهد. البته علاوه برنقش آل سعود در انتشار وهابیت نباید از نقش استعمار در انتشار و پیشبرد وهابیت در عربستان غافل شد، زیرا جرقه ی اصلی تشکیل فرقه ی وهابیت توسط مستر همفر جاسوس انگلیسی در محمد بن عبدالوهاب به وجود آمد     و پس از آن نیز پیوسته تا کنون استعمارگران پشتیبان امرای وهابی عربستان هستند.    

ریشه­‌ها، ویژگی‌ها و مواضع فکری- سیاسی

جریان وهابیت ریشه در جریانهای مذهبی گذشته در تاریخ اسلام دارد. روحیه‌­ها، روش‌ها و عقاید آن چیز جدید و بی­‌سابقه­‌ای نیست. تنها تفاوت در این است که در وضعیت مناسب جغرافیایی و اجتماعی و سیاسی نجد، آنها برخلاف جریان‌های قبلی توانستند روی کاری بیایند. در حال حاضر نیز در سطح جهانت اسلام این نوع روحیه­‌ها، بینش‌ها و خط­‌مشی‌ها که آکنده از جزمیت و جمود، قشری­‌گری و سطحی­‌نگری و جزئی و فرعی­‌نگری است، بشدت رایج است. مطالعه تجربه وهابیان و عبرت­ گرفتن از آن از نظر فکری و جامعه شناختی بسیار با اهمیت و ضروری است. این تجربه، تجربه­‌ای بسیار زیانبار و تشدیدکننده عقب­‌ماندگی داخلی مسلمانان و حرکتی انحرافی و ارتجاعی بود، اما داعیه‌­ها و شعارهای اصلاحی و دینی و تأثیرات آن و رونق این نوع طرزتفکرها در میان مسلمین هرچند در قالب‌های غیر وهابی و حتی ضد وهابی ضرورت و اهمیت مطالعه و بررسی آنها را به اثبات می­‌رساند.‌

این جریان از نظر روحیه­‌ها و خط­‌مشی‌ها بسیار شبیه جریان خوارج صدر اسلام بود؛ هرچند که به ظاهر با آن مخالف بود. به این معنا که اینان مانند خوارج، «لاحکم الالله» را شعار خود کرده بودند و مانند آنان از کلمه حق، اراده باطلی داشتند و با ذهنیتی جزمی و با بسیاری از مسائل، با عنوان‌هایی چون شرک و بدعت مبارزه می­‌کردند. وهابیان پایبند به ظواهر احکام قرآن و سنت بودند و در این راه تعصب شدیدی به خرج می­‌دادند. آنها سایر مسلمانان را تکفیر و به جان و مالشان تعدّی می­‌کردند. آنها با فداکاری و تعصب تمام علیه مسلمانان به مبارزه و جهاد(!) برخاستند، در حالی که به غیرمسلمانان و کفار و بیگانگان عملاً هیچ­گونه آسیبی وارد نکردند. خلاصه آنکه وهابیان همچون خوارج اساساً با چهره­ای نظامی ظاهر شدند و به سبب جمود، تعصب و خشونتی که در افکار و رفتار آنها بود، از روح اسلام و جامعیت آن فرسنگ‌ها فاصله گرفتند.

جریان دیگری که وهابیان از نظر آرا و عقاید مذهبی از آن متأثرند، جریان «اهل حدیث» یا «اصحاب حدیث» است. بنا به قول شهرستانی در ملل و نحل     آنان یکی از دو دسته فقهای اهل سنت و جماعت بودند که در مقابل «اصحاب رأی» قرار داشتند. اصحاب حدیث برخلاف اصحاب رأی که به عقل و رأی و قیاس و استحسان در مسائل فقهی توجه می­‌کردند، سخت مخالف عقل بودند و به ظواهر قرآن و حدیث و نقل اخبار و روایات و احادیث تکیه می­‌کردند. مرکز عمده آنان حجاز و مراکز اصحاب رأی عراق بود و از اواخر قرن دوم هجری به بعد آنها بشدت با یکدیگر درگیر بودند.

از عمده­‌ترین پیروان مکتب اهل حدیث، احمدبن حنبل (164-241 هجری.) ، امام مذهب چهارم از مذاهب چهارگانه سنت و جماعت است که افکار او یکی از مهمترین منابع فکری و مذهبی محمدبن عبدالوهاب بود؛ به طوری که وهابیان از نظر مذهب پیرو حنبلیان هستند. او از عقل و رأی بیزاری جست و در استناد به حدیث هرچند ضعیف و غیرمستند- تاآنجا مبالغه کرد که گروهی از بزرگان او را از ائمه حدیث شمرده‌­اند و نه از فقها. عجیب اینکه گفته می­‌شود نسب احمدبن حنبل به «ذی­الثدیه»، رئیس فرقه خوارج، می‌رسد. معروف است که او نیز مانند جدش مخالف حضرت علی[علیه السلام] بود. حنبلیان در میان اهل مذاهب اسلامی، شدیدترین موضع‌­گیری‌ها را علیه شیعیان دارند. مذهب ابن­‌حنبل با گرایش شدید به ظواهر و قشری‌­گری و اجتناب از هرگونه تأویل و بدعت و حتی تفسیر و نوآوری، شکل جمود و تحجر به خود گرفته است. علاوه بر تشیع، این مکتب با دیگر جریان‌های فکری دارای گرایش‌های عقلی، استدلالی و روشنفکری آزاداندیش نظیر معتزله نیز مخالفت می­‌ورزند. آنان در این راه حاضر به کمترین نرمش و قبوال کوچکترین تعدیلی نیستند؛ از این‌­رو در روزگار مأمون و معتصم، متحمل زندان و شکنجه شدند؛ هرچند که در زمان خلافت متوکل مورد احترام قرار گرفتند.

ابن­‌تیمیه (متوفی 1328 م. /728 هجری.) و شاگردش ابن‌­قیم الجوزیه (متوفی 1350 م. /751 هجری.) از بزرگترین و برجسته­‌ترین علما و فقهای حنبلی هستند که اعتقادات و مواضع آنها را در موارد ذیل می­‌توان خلاصه کرد: منع زیارت قبور پیشوایان دینی و عدم­ جواز ساختن گنبد و بارگاه برای آنان و لزوم ویران کردن آنها، منع توسل به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و ائمه[علیهم السلام] و مقدسان  طلب شفاعت از آنها، منع سوگند به غیرخدا و کافر و مشرک دانستن عاملان این عقاید بویژه شیعیان، بدعت دانستن هر چیز جدیدی و وسعت دادن دایره شرک، مخالفت کردن با عقل، فلسفه و تشیع و تصوف در هر شکل آن، تکیه کردن بر ظواهر قرآن و حدیث و اثبات جهت برای خداوند و معتقد بودن به رؤیت او، جلوگیری از تفرقه مسلمانان غیرشیعه و بازگشت به سنت پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و عمل سلف یعنی صحابه و تابعین (که از این جهت سلفیه نامیده شدند).

آنها به دلیل داشتن چنین مواضعی با مخالفت علما و قضات درجه اول و صاحب نفوذ مذاهب اربعه در شهرهایی چون دمشق و قاهره روبه­‌رو شدند. آنها با این­‌تیمیه به بحث و مناظره پرداختند و به دلیل پافشاری او بر عقایدش بارها او را به زندان انداختند؛ تا اینکه سرانجام در زندان مرد. ابن­‌تیمیه بیشترین تأثیر رابر آرا و اعتقادات ابن‌­عبدالوهاب گذاشت؛ تا آنجا که مهمترین عقاید وی از او گرفته شده است. از این­رو لازم است به آرا و عقاید ابن­‌تیمیه نظری کلی بیفکنیم. حافظ وهبه، از نویسندگان معروف وهابی، آرای ابن­‌تیمیه را در چهار مورد ذیل خلاصه کرده است:

1. بازگشت به کتاب خدا و سنت پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و پیروی از راه سلف صالح در فهم آیات و احادیث مربوط به صفات خدا و اجتناب از روش فلاسفه و متکلمان وصوفیه به این دلیل که روش آنها موافق طریقه سلف صالح نیست.

2. مبارزه با بدعت‌ها و منکرات، بویژه آن چیزهایی که موجب شرک است؛ از قبیل دست گذاشتن بر قبر و اقامه نماز در کنار آن و حاجت خواستن از اهل قبور و یاری طلبیدن از غیرخدا و تبرک­جستن به درخت و سنگ‌هایی که عوام­ الناس از آنها انتظار خیر و شر دارند.

3. مبالغه و غلونکردن درباره پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و تنها از راهنمایی‌های وی پیروی کردن.

4. اعتقاد به اینکه باب اجتهاد کاملا باز است و اعلان جنگ به مقلدان متعصب.

محورهای اصلی تعالیم ابن­‌عبدالوهاب

1. مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به اسلام سلف و سلف صالح.

2. مخالفت باعقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوّف و عرفان و هرگونه نوآوری، با عنوان بدعت.

3. مسأله وحدت و خلافت دینی- عربی و ضدیت با ترکان عثمانی.

4. دشمنی با شیعیان.


[ چهارشنبه 92/9/13 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

  

ریشه یابی عقایدوهابیها

از جمله عناوین و القابی که وهابیان برای خود انتخاب کرده و بر آن مفتخرند، عنوان «سلفیه» است و پیوسته سعی دارند نام خود را به سلفیه تغییر دهند. وهابیان می گویند: «بهترین عصر، عصر سلف صالح است، عصری که به پیامبر اکرم(ص) و نزول وحی نزدیک تر است چون مسلمانان صدر اسلام سنت پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم را بهتر درک می کردند، لذا فهم آنان برای ما حجت است.» به این دلیل وهابیان سعی می کنند خود را منتسب به سلفیه کنند تا مردم تصور نکنند افکار و اندیشه های آنان تنها از محمد بن عبدالوهاب و ابتکار او سرچشمه گرفته است.

محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجری قمری، مذهب وهابیت را که ادعا می کرد همان عقاید سلف صالح است را بنیانگذاری کرد و با احیای روح خشونت و تعصب راه حقیقت یابی را بست. طرفداران سلفیه در عصر حاضر هر آن چه را که به نحوی آنان را به تکنولوژی و عصر حاضر متصل کند بر خود تحریم کرده اند. حسن بن علی بن خلف ابومحمد بربهاری، از علماء حنبلیان بغداد در سال 233 هجری قمری در بغداد متولد شد. او یکی از طرفداران سرسخت آراء احمد بن حنبل و پشتیبان آراء و عقاید سلف بود، از جمله عقاید او می توان به: اعتقاد به رؤیت خداوند در قیامت با چشم، نسبت کفر به شیعیان، منع شیعیان از زیارت قبور امامان معصوم(ع) و نوحه خوانی و مرثیه خوانی بر امام حسین(ع) را منع می کرد و دستور می داد تا نوحه گران را به قتل برسانند.او معتقد بود که پیامبر اکرم(ص) در آخرت از گناهکاران شفاعت می کند نه در دنیا.، از ابن بطه عکبری به عنوان ادامه دهنده ی افکار بربهاری یاد شده است او نیز یکی از مخالفان سرسخت شیعیان و از طرفداران روش سلفیه بود، او تفکر و آراء احمد بن حنبل را بسیار متعصبانه مطرح می کرد و در دفاع از ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه بسیاری می کوشید و شیعیان را تکفیر کرده و خون شان را حلال می دانست. وی سفر به قصد زیارت پیامبر اکرم(ص) را حرام می دانست و طلب شفاعت از پیامبر اکرم(ص) را انکار می کرد. یکی دیگر از اشخاصی که محمد بن عبدالوهاب عقایدش را از او گرفت احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه بود که در قرن 7 و 8 هجری قمری می زیست.ابن تیمیه نیز همانند بربهاری و ابن بطه با مخالفانش به ویژه شیعیان با سلاح اتهام برخورد می کرد. او متکلمان را اهل بدعت می دانست و معتقد بود که در فهم آیات و احادیث باید از سلفیه پیروی کرد، او طلب شفاعت و استغاثه را از ارواح اولیاء الله و زیارت قبور اولیاء الله حرام می دانست. محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را به طور عمده از ابن تیمیه گرفت که ابن تیمیه نیز عقایدش ریشه در عقاید سلفیه و بربهاری و ابن بطه عکبری داشت. محمد بن عبدالوهاب چیزی به عقاید ابن تیمیه نیفزود، اما نسبت به ابن تیمیه از شدت عمل بیشتری برخوردار بود و نظرات ابن تیمیه را که در زمان خودش، در حدّ یک نظریه باقی مانده بود به مرحله ی عمل درآورد و در این حیطه بود که دچار افراط گرایی های شدیدی شد.وهابیان نوشیدن قهوه گذاشتن پرده بر روی قبر پیامبر اکرم(ص) و... را بدعت و حرام دانسته و مرتکبین به این اعمال را مشرک و مستحق توبیخ می دانند. وهابیان امور جدیدی که در صدر اسلام وجود نداشته چون تلفن، تلویزیون، رادیو و... را بدعت و حرام می دانند. به راستی در پس پرده ی این کارها جز عقب نگه داشتن مسلمانان از رسیدن به ابتکارات و دستیابی به علوم جدید چیز دیگری می تواند باشد و آیا اسلام واقعی که وهابیان ادعا می کنند تنها آن ها، آن را دریافته اند، همین است که نسبت به علوم جدید سکوت کند و حکم به حرمت اموری دهد که منجر به شرک و کفر نمی شود!؟

عقاید وهابی ها

وهابیان مسلمانان را به بهانه های واهی تکفیر کرده و ریختن خون آنان را واجب می دانند و در مقابل با دشمنان اسلام از در سازش و مدارا وارد می شوند. از دیدگاه وهابیان توحید بر دو نوع است: توحید الوهیت و توحید ربوبیت و تمام فرق اسلامی نسبت به توحید الوهیت جاهل هستند چون توحید الوهیت عبارت است از    : پرستیدن خداوند به تنهایی در حالی که فرقه های اسلامی با توسل و استغاثه به غیر خدا و شفیع قرار دادن یکی از اولیاء و انبیاء، غیر خدا را در جای خداوند قرار داده و پرستش می کنند و این موجب شرک و کفر است وهابیان خداوند سبحان را به خلق تشبیه کرده و او را دارای اعضاء و جوارح می دانند و برای اثبات ادعای خود آیاتی از قرآن کریم را که دلالت بر صفات خبریه خداوند دارد، تأویل نکرده و بنابر ظاهر آیات به رأی خود آن را تفسیر می کنند. از دیگر عقاید محمد بن عبدالوهاب می توان به تأکیدی که او بر عدم گرامی داشتن پیامبر اکرم(ص) داشت اشاره کرد.  محمد بن عبدالوهاب با انتشار عقایدش توانست طرفدارانی را جذب کند که در راه انتشار افکار و عقایدش به او کمک کردند  اما او مخالفان بسیاری نیز داشت که پدر و برادرش سلیمان جزء اولین کسانی بودند که با عقاید او مخالفت کردند و حتی برادرش سلیمان نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب، کتاب الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه را نوشت.  علاوه بر پدر و برادر محمد بن عبدالوهاب، بسیاری از علمای اهل سنت نیز در ردّ افکار و عقاید محمد بن عبدالوهاب کتاب هایی نگاشته اند و شیعیان نیز در ردّ افکار محمد بن عبدالوهاب کتاب هایی نوشته اند چون کتاب منهج الرشاد لمن اراد السداد شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفی به سال 1228ه .ق) و    ... .

شباهت وهابیان و خوارج

وهابیان از جهات چندی با خوارج شباهت دارند: وهابیان شعار دینی خود را دعا، شفاعت و توسل جز از خدا نیست قرار داده اند و همانند خوارج که شعار خود را لاحُکم الا لله قرار داده و از سپاه حضرت علی جدا شدند. خوارج مرتکبان گناهان کبیره را کافر می دانستند و جز خود بقیه ی مسلمانان را کافر می دانستند. وهابیان نیز همانند خوارج کسانی را که عقایدی خلاف آن ها داشتند مشرک و کافر دانسته و واجب القتل می دانستند. از دیگر شبهاهت های خوارج با وهابیان، کوته بینی و قشری نگری آنان بود، خوارج مردمانی متعصب و کوته بین بودند که جز خود بقیه ی مردم را مشرک می دانستند و افرادی خشن بودند وهابیان نیز همین گونه کوته بین و قشری نگرند و    ... .

وهابیت و آل سعود

محمد بن سعود اولین شخص از خاندان سعودی بود که پیمان همکاری با محمد بن عبدالوهاب بست  و به مدد عقاید خشونت آمیز ابن عبدالوهاب توانست بر تمام نجد و سپس بر حجاز مسلط شود.  سرانجام محمد به سعود در سال 1179 هجری قمری درگذشت و فرزند بزرگش عبدالعزیز جانشین پدر شد.  عبدالعزیز زمانی که پدرش با محمد بن عبدالوهاب عقد اتحاد می بست او نیز با محمد بن عبدالوهاب متحد شد.  او که در زمان حیات محمد بن سعود فرماندهی بخشی از سپاه پدر را به عهده داشت، توانست با پشتیبانی محمد بن عبدالوهاب عربستان را به تصرف خویش درآورد  یکی از مهم ترین حوادث اتفاق افتاده در زمان عبدالعزیز جنگ های متوالی او با حاکم مکه بود که سرانجام توانست آن جا را در سال 1220 هجری قمری، تحت فرمانروایی خویش درآورد       و دیگر حمله ی فرزند عبدالعزیز یعنی سعود در سال 1216 هجری قمری به کربلا بود که در آن جا فجایع سنگینی را ببار آورد که همین حمله زمینه ساز مرگ عبدالعزیز شد، زیرا فردی شیعی مذهب از اهالی شهر موصل عراق به قصد انتقام فجایع وهابیان در کربلا به درعیه آمد و با تظاهر به وهابیگری به عبدالعزیز نزدیک شد. تا این که در ماه رجب سال 1218 هجری قمری در هنگام نماز عصر موفق شد عبدالعزیز را به انتقام فجایع سعود در کربلا به قتل برساند.  بعد از مرگ عبدالعزیز فرزندش سعود در سال 1218 هجری قمری به حکومت رسید.  هم زمان با حکومت سعود، حکومت عثمانی تصمیم گرفت به دلیل تصرفات آل سعود و هراس از تصرف حجاز بدست وهابیان، سپاهی را از مصر برای مقابله و جنگ با وهابیان در سال 1226 هجری قمری اعزام کرد  و در سال 1228 هجری قمری، وهابی ها شکست خوردند. سرانجام در سال 1229 هجری قمری سعود درگذشت و فرزند سعود، عبدالله به حکومت رسید. تا این که سرانجام در سال 1233 هجری قمری با تصرف درعیه  و دستگیری عبدالله بن سعود و رهبران مذهبی وهابی ها(آل الشیخ) و تبعید آنان به مصر، غائله ی وهابیان پایان یافت.  در فاصله ی سال های 1235 هجری قمری  تا سال 1300 هجری قمری تعدادی از افراد خاندان آل سعود به طور مخفیانه و بسیار محدود بر درعیه حکومت کردند اما به دلیل سرکوبی حکومت توسط دولت عثمانی، این حکومت ها دوامی نداشتند و خیلی زود سرکوب می شدند. فاصله ی این سال ها را که دوران رکود و ضعف حکومت وهابی آل سعود می نامند  با تصرف ریاض توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمن در سال 1319 هجری قمری پایان یافت و دوران اقتدار آل سعود آغاز شد و سپس منجر به تصرف همه ی عربستان توسط دولت سعودی وهابی شد.  از مهم ترین وقایع زمان عبدالعزیز برقراری روابط سیاسی با انگلستان بود عبدالعزیز با پشتیبانی انگلستان توانست جای پای خود را در عربستان محکم کند و بر رقبا فائق آید. یکی دیگر از این وقایع تشکیل جمعیت اخوان التوحید در سال 1330 هجری قمری بود که به وسیله ی این گروه توانست نیروی محکمی برای خود بوجود آورد. البته این گروه در عقایدشان(وهابیگری) راه افراط را در پیش گرفته و مشکلات زیادی را برای عبدالعزیز بوجود آوردند.[82] بر طبق پیمانی که در سال 1333 هجری قمری میان انگلستان و عبدالعزیز منعقد شده بود، انگلستان متعهد شد سالانه شصت هزار لیره به آل سعود کمک کند و از عبدالعزیز و فرزندانش در مقابل حمله ی هر دولت بیگانه پشتیبانی نماید و در عوض ابن سعود بر سرزمین های«تحت الحمایه» انگلیس در عربستان حمله نکند و به دشمنان انگلستان امتیازی ندهد.  

وهابیت در عصر حاضر

وهابیان نخستین که حتی استفاده از تلگراف و تلفن را حرام می دانستند، امروزه تفاوت های بسیاری با عقاید و افکار محمد بن عبدالوهاب دارند. این گروه برای بقاء و استمرار خود ناچار به زندگی مدرن رو آوردند. وهابیت امروزه چهره ی سیاسی به خود گرفته و تحت عنوان انتشار وهابیت و اسلام اصیل زیر سلطه آمریکا قرار گرفته و در جهت پیاده کردن اهداف استعماری آمریکا بر شدت دشمنی خویش با انقلاب اسلامی ایران و تشیع افزوده است. از خصوصیات وهابیت مدرن، ضدیت با تمامی فرق اسلامی بخصوص تشیع می باشد.

عقاید وهابیت

وهابیان، پیروان محمد بن عبدالوهاب می‌باشند و او پیرو مکتبابن تیمیه و شاگردشابن قیم جوزی بود که عقاید جدیدی را درجزیرة العرب  بنیاد نهاد. وهابیت فرقه‌ای از فرق اسلامی است کهدرعربستان و برخی ازکشورها نظیر پاکستان و هند طرف‌دارانی دارد. به اعتقاد آنان حاجت خواستن از پیامبرـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ وائمه علیهم‌السلام،زیارت، احترام و تعظیم قبورپیامبر ـصلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و ائمه اطهار نوعی بدعت وبت‌پرستیمحسوبمی‌شود و حرام است. آنها سلام و تکریم و احترام به پیامبر را جز درنماز جایز نمی‌دانند و پایان زندگی دنیایی او را پایانی بربزرگ‌داشت و گرامی‌داشت او می‌دانند. هرگونه آثار، گنبد و بارگاه بر قبورائمهو بزرگان رابدعتمی‌دانند و معتقدندکه حضرت رسول ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ یکانسان با همهناتوانی‌ها و ضعف‌های بشری بوده و از دنیا رفته و هیچ خبری از ما وجهانامروز ندارد و زیارت قبرش حرام است.
به نظر وهابی‌هاهیچ انسانی موحد ومسلماننیست؛ مگر اینکه امور فوق را ترک نماید. ناگفته نماند کهاین عقاید از طرف علمای زیادی ازشیعهواهلسنت، مورد نقد قرار گرفته و رد شده است. اینجا به بعضی معتقدات فرقه وهابیت اشاره می‌کنیم:

-اعتقاد به سلطه غیبیبرای غیر خداوند: آنها می‌گویند: «اگر کسی به پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ یا غیراو از اولیا الله استغاثه (و از آنها طلب یاری) کند و به این مسئله که او دعایش رامی‌شنود و از احوالش با خبر است یا حاجتش را برآورده می‌کند، معتقد باشد، اینهاانواعی از شرک اکبر است»

-حاجت خواستن ازاموات: به اعتقاد وهابیت از انواع شرک، حاجت خواستن از اموات واستعانت از آنان و توجه به آنان است و این اصل و اساس شرک در عالم است»

- دعا وتوسل نوعی عبادت است: آنها گفته‌اند: «عبادت مخصوص خداست و دعاهم نوعیعبادت است، پس درخواست از غیر خدا، شرک است»
- زیارت قبرها شرکاست.

 تبرک جستن به آثارانبیا و صالحان، شرکاست.

- احتفال (جشن گرفتن) میلاد پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ شرکاست.

-ساختن گنبد و بارگاه روی قبرها شرک است.

منابع

1. بحوث قرآنیه فی التوحید والشرک، جعفر سبحانی.
2. وهابیت مبانی فکری وکارنامه عملی، جعفر سبحانی.
3. آیین وهابیت، جعفر سبحانی.
4. فرهنگفرق اسلامی، محمدجواد مشکور.

 

 

 


[ چهارشنبه 92/9/13 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

محمد اقبال لاهوری
زندگینامه

محمد اقبال لاهوری در سال 1256 شمسی در یک خانواده متدین در شهر سیالکوت پاکستان به دنیا آمد
پدرش بازرگان بود و اجدادش همه از برهمنان کشمیر بودند که در قرن هفدهم به دین اسلام مشرف گشتند.
محمد تحصیلات خود را با قرآن در یکی از مساجد زادگاهش شروع کرد و بعد از اتمام دوره مکتب برای گذران دوره‌های ابتدائی و متوسطه به کالج رفت.
وی در کالج مورد توجه یکی از معلمانش به نام مولانا میر حسین قرار گرفت. ذوق و استعداد شاعری وی تا جائی معلمش را تحت تاثیر قرار داد که ایشان هر چند مخالف با شعر گفتن جوانان بود، خودش اقبال را تشویق به سرودن کرد.
اقبال لاهوری سروده‌های خود را در ابتدا جهت اصلاح به داغ دهلوی تسلیم می‌نمود. داغ دهلوی نیز پس از مدتی اعتراف کرد که اشعار اقبال نیاز به تصحیح نداشته و از داشتن چنین شاگردی فخر و مباهات می‌کرد.
وی پس از اتمام دوره کالج، در رشته فلسفه دانشگاه لاهور ادامه تحصیل داد و با اتمام دوره فوق لیسانس از دانشگاه پنجاب با رتبه اول، عهده‌دار تدریس در رشته‌های تاریخ، فلسفه و علوم در همان دانشگاه شد.اما فعالیت وی و ذوق و قریحه‌اش فقط در عالم شعر و شاعری و فلسفه محدود نبود بلکه در عالم اقتصاد نیز حرفی برای گفتن داشت، تا جائیکه در سال 1901 میلادی کتابی در همین زمینه به زبان اردو نوشت.
ایشان پس از مدتی جهت تکمیل تحصیلاتش راهی اروپا گردیده که این سفر علمی تاثیر زیادی بر افکارش به جای گزارد. در دانشگاه کمبریج نیز فلسفه را ادامه دارد و در آنجا با یکی از پیروان هگل به نام مک تیگارت ملاقاتی انجام داد، همچنین فرصت آشنایی با پروفسور براون و نیکلسون را پیدا کرد.اقبال پس از کسب درجه فلسفه اخلاق در دانشگاه کمبریج راهی دانشگاه مونیخ آلمان گردیده و با ارائه پایان نامه خود تحت عنوان سیر در فلسفه در ایران موفق به دریافت درجه دکتری گردید.

ایشان مدتی نیز به جای پروفسور آرنلد در دانشگاه لندن، به تدریس زبان و ادبیان فارسی پرداخت. ظاهرا در اواخر اقامتش در لندن، قصد ترک شعر و شاعری داشت که دوستانش مانند سرعبدالقادر و همچنین آرنلد مانع از این کار او شدند.
علاوه بر تخصصات ذکر شده، ایشان در اروپا در زمینه زبان ادبیات فارسی نیز به مطالعاتی دست زد که بعدا این زبان را به عنوان زبان شعری خود برگزید. همچنین از جمله تحولاتی مهمی که در زندگی اقبال در اروپا تبدیل وی از یک شاعر وطنی به یک شاعر ملی اسلامی بود که کتاب بانگ درا شاهد خوبی بر این مدعاست.
ایشان پس از بازگشت به وطن در سال 1908 میلادی به سمت رئیس بخش فلسفه دانشکده دولتی لاهور انتخاب گردیده و علاوه بر تدریس، اجازه وکالت نیز کسب نموده اما پس از چندی، فقط شغل وکالت را ادامه داده و از تدریس دست کشید.
اقبال در سال 1926 میلادی، به عضویت مجلس قانونگذاری انتخاب شد. وضعیت زندگی ناگوار مردم و اختلافات در آن زمان و عشق به آزادی، اقبال را به سوی حرکتهای سیاسی سوق داد تا جائیکه اقبال پیشنهاد تشکیل دولت پاکستان را در جلسه سالیانه حزب مسلم‌بیگ در الله آباد را داد.
همچنین ایشان نمایندگی مردم مسلمان شبه قاره را در اولین موتمر اسلامی فلسطین در بیت المقدس را داشته. ایشان در بازگشتی از کنفرانسی در لندن از اسپانیا و مسجد قرطبه دیدن کرده بودند که دیدار از این مسجد تاثیر زیادی در روحیه ایشان به جای گذارده بود، در منظومه‌ای آن را بیان داشته همچنین از افغانستان نیز دیداری کرده و به زیارت مزار حکیم ثنائی موفق گردید. در اواخر عمر نیز یعنی به سال 1933 از دانشگاه پنجاب موفق به دریافت دکتری افتخاری گردید.
سرانجام علامه اقبال لاهوری به دنبال تنگی نفس و ضعف قلبی که مبتلا گشته بود در سال 1317 دارفانی را وداع گفت.
برخی از آثار علامه اقبال لاهوری
از علامه محمد اقبال لاهوری، آثار و نوشته هایی در سه زبان فارسی، اردو و انگلیسی به جای مانده است. برای آشنایی بیشتر با خطوط فکری اقبال به معرفی و شرح کوتاهی از مهم ترین آثار او می پردازیم.
1. علم اقتصاد که نخستین نوشته اقبال و به زبان اردو است، در سال 1903م. در لاهور انتشار یافت. موضوع این کتاب ـ همان گونه که از نامش پیداست ـ اقتصاد است.
2. سیر فلسفه در ایران که نام رساله دکترای اقبال است. این کتاب که در سال 1907 م. برای گرفتن مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه مونیخ به زبان انگلیسی نوشته شده، تاریخ مختصری از حکمت الهی در ایران است. این کتاب را دکتر امیرحسین آریان پور به فارسی ترجمه کرده است.
3. تاریخ هند که برای استفاده دانشجویان نگاشته شده است. این کتاب در سال های 1913 و 1914 م. در مدارس هند تدریس می شد و امروزه نسخه های آن نایاب است.
4. مثنوی اسرار خودی (1915 م.)؛
5. مثنوی رموز بی خودی (1918 م.)؛
6. مثنوی پیام شرق (1923 م.)؛
7. بانگ درا که برگزیده کلام اردوی شاعر است و حاوی شورانگیزترین سروده های اقبال برای برانگیختن هم وطنان هند و مسلمانش است. این اثر که دگرگونی های فکری اقبال را در زندگی ـ پیش و پس از رفتن به اروپا ـ به خوبی نشان می دهد، در سال 1924 م. انتشار یافت.
8. زبور عجم که شامل اشعار فارسی اقبال است. این کتاب در سال 1927 م. به چاپ رسیده و شامل دو بخش است: بخش اول، شامل غزل ها، قطعه ها، مستزاد و ترجیع بندهای شاعر است و بخش دوم، شامل مثنوی «گلشن راز جدید» در پاسخ به «گلشن راز» شیخ محمود شبستری و «بندگی نامه» در مورد بندگی و انتقاد از زندگی غلامان است. این اثر نشان دهنده رسالت واقعی یک شاعر است و پروفسور آربری، غزل های آن را به انگلیسی ترجمه کرده است.
9. جاوید نامه که به زبان فارسی است و در سال 1932م. به پایان رسیده است. این اثر که به شیوه کمدی الهی از شاعر معروف ایتالیایی، دانته و به نام فرزندش جاوید اقبال سروده شده، سفر تخیلی شاعر به افلاک و آن سوی عالم علوی است. در این سفر عرفانی، مولانا روحی (672 ه . ش) راهنما و مرشد اقبال است و او خود را زنده رودی نامیده که پیوسته در جریان است. این اثر، عالی ترین و لطیف ترین اثر منظوم اقبال است که دقیق ترین اندیشه های عرفانی و نظریه های سیاسی و اجتماعی وی در آن آمده است. در این اثر، اقبال همچون پدری دل سوز، نسل جوان امروز و فردا را مخاطب قرار داده و راه و رسم زندگی را به آنها می آموزد.
پروفسور بوزانی، جاوید نامه را به ایتالیایی و ظفر اقبال و پروفسور آربری، آن را به انگلیسی ترجمه کرده اند.
10. احیای فکر دینی در اسلام (بازسازی اندیشه دینی) که شامل هفت خطابه ای است که اقبال در دانشگاه های مختلف ایراد کرده است.
11. مثنوی مسافر که شرح مسافرت شاعر به افغانستان است و در سال 1934 م. منتشر شده است. این اثر، مهم ترین شاهد گرم جوشی، بلند نظری و عشق و علاقه او به ملل مسلمان، به ویژه ایران و افغانستان است.
12. بال جبرئیل که دومین اثر اقبال به زبان اردوست، در سال 1935 م. به چاپ رسید و شامل دو بخش است: بخش اول، شامل غزل های او به شیوه زبور عجم و دوبیتی هایش به روش پیام شرق است و بخش دوم، دارای منظومه های متنوع، از قبیل ساقی نامه و منظومه هایی درباره آثار اسلامی کشور اسپانیا، از جمله مسجد قرطبه و مانند آن است.
13. مجموعه ضرب کلیم که حاوی اشعار اردوی شاعر است و در سال 1936 م. منتشر شده است.
14. ارمغان حجاز شامل دو بیتی های فارسی و منظومه های اردوی اقبال است که حدود شش ماه پس از مرگ اقبال در سال 1938 م. انتشار یافت.
15. پس چه باید کرد ای قوم شرق، مثنوی فارسی اقبال است که در سال 1936 م. به همراه مقدمه مسافر به چاپ رسید.
گفتنی است اقبال، پس از مطالعه های ژرف در قرآن در پایان عمر تلاش کرد کتابی به نام احیای رویه قضایی اسلام بنویسد و به همین منظور، شمار فراوانی کتاب جمع آوری کرده بود. هم زمان او در اندیشه نوشتن شعر منثوری به زبان انگلیسی، با نام پیامبر فراموش شده بود که عمر اقبال اجازه نگارش هیچ کدام را نداد

اندیشه های دینی وسیاسی

علامه اقبال لاهوری، از سرآمدان احیای اندیشه‏ی دینی، به عنوان آسیب‏شناس حوزه‏ی اسلامی در تاریخ معرفت سیاسی از اهمیت برخوردار است. معمولاً بنابه دلایلی نام او را در کنار سیدجمال‏الدین اسدآبادی می‏آورند. از آنجا که اندیشه‏های سیاسی و اجتماعی بسیاری از متأخران، بازتاب‏آرای علامه است اهمیت او در تاریخ معرفت سیاسی دوچندان می‏شود. اندیشه‏ی علامه نیز به‏سان همردیفان دیگرش، متأثر از تعامل شرق و غرب و در مسیر پی‏جویی هویتی اسلامی در مقابله با غرب است. عصر علامه، از هجوم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غرب علیه بلاد اسلامی حکایت دارد؛ لذا بدیهی است که در چنین فضایی، واکنش‏ها و عکس‏العمل‏هایی از سوی روشنفکران جهان اسلام، و ازجمله او صورت گیرد. علامه اقبال ازجمله آشنایان با غرب و اسلام است که درپی شناخت درد جامعه‏ی اسلامی و از سوی دیگر داروی آن درد است. با این همه فرهنگ و ماهیت غرب، اثرهای دوسویه‏یی بر دل و دماغ او داشته، آن‏چنان که آرای سیاسی او به طور عمده ملهم از این شناخت است. بنابراین، نظریات علامه درارتباط با غرب شکل گرفته و به طور مجزا قابل بررسی است. این مجموعه نظرها به طور کل شاکله‏ی اندیشه‏ی سیاسی وی را فراهم می‏سازد. ازهمین رو در مقاله‏ی حاضر، به بازشناسی تأثیرهای شناخت غرب بر علامه اقبال اشاره شده است    .

با مروری بر تاریخ مشرق‏زمین، به‏وقوع یک تحول فکری جدید در بین مسلمانان در سال‏های قرن سیزده هجری/قرن نوزده میلادی برمی‏خوریم که از سرامدان آن ــ کسانی که به مسئله‏ی احیای اندیشه‏ی دینی و مشکلات جوامع اسلامی پرداختند و در نهایت برای آنها راه‏حل ارائه دادند ــ باید از علامه محمداقبال لاهوری نام برد. به‏جرأت می‏توان گفت که عقاید و افکار اقبال ــ که نماینده‏ی ممتاز روح نوجویی زمان خود بود ــ بر پیکره‏ی فکری ـ فرهنگی جهان اسلام تأثیری شگرف داشته است    .

بخشی از نحوه‏ی شکل‏گیری اندیشه‏ی سیاسی اقبال را باید در خلال معرفت او از غرب جستجو کرد. بعد از آن، تحلیل عقاید و اندیشه‏های او ضرورت دارد. در پس این شناخت، اندیشه‏ی سیاسی اقبال حاصل می‏آید   .

علل عقب ماندگی مسلمانان از دیدگاه علامه اقبال لاهوری
ایشان معتقد بود که کشورهای اسلامی هویت خود را که هویت اسلامی است از دست داده و باید آن را بازیابد همان طور که فرد احیاناً دچار تزلزل شخصیت و یا گم کردن خویش می شود و از خود فاصله می گیرد و با خود بیگانه می شود، جامعه نیز این گونه است چرا که جامعه مانند فرد، روح و شخصیت داشته و احیاناً دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت می گردد- تا آن جا که دچار سقوط خواهد شد-
مسلمانان در حال حاضر در برخورد با تمدن و فرهنگ غرب دچار بیماری تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت شدند. اقبال با نقد وضعیت کشورهای اسلامی و پراکندگی آنان این از هم گسیختگی را نتیجه دوری جوامع اسلامی از روح دین می‌داند-
علامه اقبال قائل است که مسلمانان دنیای امروز نقطه اصلی اتکای خود را گم کرده و احساس سرگردانی می‌کنند چرا که امروزه می بایست مدرنیسم را تجربه نمایند که هیچ ذهنیتی از آن نداشته‌اند که البته این فرهنگ باعث دور شدن مسلمانان از اصل و هویت خودشان می شود که این خودباختگی و دور افتادگی مسلمانان از اصالت خویش از جمله علت های اصلی عقب ماندگی و انحطاط جوامع اسلامی است.
ایشان با توجه به این مشکل اساسی در میان مسلمانان جهان با تأکید بر مشترکات دینی و تقویت اصل خودی بر آن شد تا روحی تازه بر پیکرة کشورهای اسلامی بدهد و زمینه ساز اتحاد اسلامی گردد و لذا تقلید کور کورانه از فرهنگ غرب را موجب تهی شدن انسان از خود و اندیشه‌های اصیل خودی و به جای آن پر شدن از ارزشهای شیطانی و ضد انسانی می‌داند.
او با مطالعه دوباره فرهنگ اصیل اسلامی در جستجوی کشف اصول و ارزشهائی بود که بتواند جوامع اسلامی را متناسب با دنیای مدرن تغییر دهد که این تلاش به کشف دموکراسی اسلامی انجامید.
ایشان قائل است که برابری هسته اصلی تفکر اسلامی است و دموکراسی اسلامی را مهم ترین روش ایده آل در دنیای سیاسی اسلام می داند. این دموکراسی قطعاً جدای از دین و اخلاق اسلامی نیست در واقع دنیای اسلام با این دموکراسی جامعه ای چند ملیتی و فراتر از تعصبات قومی و قبیله‌ای خواهد بود. چنین جامعه ای مبتنی بر همبستگی و انسجام درونی مسلمانان است که ناشی از وحدت مذهبی سیاسی همة مسلمانان جهان است.
علامه اقبال ملت مسلمان را به عسل تشبیه می کند که از گلهای مختلف قطره های شهد به وجود می آید و پس از تصفیه، تبدیل به محصول گرانبها و ارزشمند می شود او در تحلیل از تشکیل دولت واحد و منسجم اسلامی عبارت ولایت عشق را مد نظر قرار می دهد. ولایت عشق از دیدگاه اقبال، جامعه‌ای است که در آن امنیت و برابری انسانی عدل و تساوی اقتصادی حکمفرما می‌باشد.
توصیه اقبال برای این مدینه فاضله آن است که تحت تأثیر کشورهای مترقی و پیشرفته که اساس آن ها بی دینی و مادیت است نرود. بلکه بنیان زندگی خود را بر روحانیت استوار نماید چرا که معتقد است حضور استعمار در کشورهای اسلامی و کوشش آنها برای تامین منافع اقتصادی و سیاسی خودشان باعث دامن زدن به اختلاف مذهبی و فرقه ای و نژادی میان مسلمانان و از هم گسیختگی جوامع اسلامی است.

اقبال با موشکافی‌های فراوان در تاریخ تفکر اسلامی متوجه شد مادامی که محصول کلام جبر و محصول عرفان و ادبیات سکر و سستی و محصول فقه و قرائت تقلید، همان پیروی صرف باشد، به طور طبیعی سرنوشت انسان و امت اسلامی همان خواهد شد که در سه قرن اخیر به آن دچار شدند که اعم از تفرقه و جدائی و شیوع تعصبات و فرقه‌گرائی و نزاع‌های داخلی است و تا زمانی که آن علت‌ها پابرجا باشند، امیدی به بهبود، بیهوده خواهد بود. و لذا علامه اقبال عواملی را برای اتحاد و انسجام جامعه اسلامی بر می‌شمارد.
 
عوامل اتحاد مسلمانان جهان از دیدگاه علامه اقبال لاهوری
1- اصل توحید.اصل توحید به عنوان پایه و اساس معنوی و روحانی جامعه بشری است چرا که از یگانگی خالق است که یگانگی مخلوق به دست می آید و در جامعه ایده آل توحید نقش اصلی و اساسی و پایه ای در تامین برابری و برادری انسانها و مسلمانان دارد که همه امتیازات کاذب را کنار می‌زند و به جهان کثرت و به ظاهر پراکنده، وحدت تفکیک ناپذیر می‌دهد. و همچنین برای تمام اعضای جامعه وحدت نظر و وحدت عمل را در پی دارد.در واقع ایمان به خدای یگانه بعد از نفی همة بت‌ها و الله‌های دروغین، پایه معنوی و روان شناسانة پیوند و علقه معنوی انسانها و مسلمانان را مهیا ساخته و همة تقسیمات و انشعابات بشری را تحت‌الشعاع خویش قرار می‌دهد و توحید جانی است که اندیشه‌ها را متحد ساخته به آن یک هدف واحد می‌بخشد. ایمان راستین به توحید تمام رخنه‌های حیاة یک ملت را پر ساخته و رذائل اخلاقی را از او دور می‌سازد و ملتی که با اندیشه توحید مجهز باشد، هدفمند، غیور و پر نشاط است و در سایه توحید است که کاملترین نظام‌های اجتماعی آفریده می‌شود و توسعه و عظمت یافته و به یگانگی و انسجام می‌رسند.
2- اصل نبوت.مسئله نبوت بعد از توحید از مهم ترین ارکان یک جامعة ایده آل اسلامی است و به واسطة آن تمرکز در رهبری و ارشاد بر مبنای وحی ایجاد می شود- چرا که رسالت روح ملت و عامل پیوند دهنده ارگان‌های او می‌باشد و لذا این پیوند پیمان فطرت‌ها است، لذا از هر پیوند دیگری استوارتر است.
یکی از بزرگترین سنت‌های خداوند بر ملت اسلام اصل خاتمیه پیامبر آن می‌باشد. این به مثابه جاودانگی جامعه اسلام است و به آن معنی است که هیچ ملتی نخواهد توانست نقش این جامعه را از جهان و تاریخ بزداید.
با توجه به مفهوم توحید و هدف رسالت این نکته روشن می‌گردد که ملت اسلام در محدوده جغرافیائی خاص نمی‌گنجد چنان که محدود به زمان ویژه‌ای نیز نمی‌باشد.
از منظر ایشان اساساً عشق و علاقه به شخص پیامبر(ص) منشأ محبت و وحدت و پیوند همه وفاداران به مکتب اسلام است چرا که هدف و مقصود اصلی رسالت پیامبر(ص) آزاد ساختن انسانها از بندهای استبداد و استعمار و ایجاد مساوات و برادری و اتحاد میان انسانها بوده است.
3- قرآن.عامل سومی که علامه اقبال بر آن تأکید می ورزد اهمیت به قرآن است چرا که دارای قوانین و ضوابط مدون از ناحیه وحی می باشد و همة مسلمانان از هر مذهب و طائفه به آن ایمان و اعتقاد خاصی دارند و تمامی قوانین اساسی جامعه اسلامی می بایست بر مبنای قرآن تنظیم و اجراء گردد.
چرا که هر انسانی این قابلیت را دارد که همانند پیامبر مورد خطاب قرار گیرد تا آنجا که بتواند در تجارب روحانی پیامبر شرکت جوید و بالاتر از آن بتواند با خداوند به گفتگو بنشیند. و هدف واقعی قرآن در واقع برانگیختن بالاترین حد شعور انسان است در ارتباط‌های گونه گونش با پروردگار جهان است.
این شعور از طریق مصفّا کردن جان به دست می‌آید و یگانه راهی که قرآن برای این هدف نشان می‌دهد همان عمل انسان است چرا که اصل عمل‌گرائی انسان مبتنی بر اصل آزادی و قدرت اوست و قرآن نیز به استطاعت بشر در بهبود رفتارش و نیز به توانائی او در مهار نیروهای طبیعی باور دارد که اصول آن برپایه اعتدال و بهبود‌گرائی است تا آن‌جا که عالم را مجموعه‌ای بالنده می‌داند که به امید پیروزی نهائی بشر بر تباهی، زندگانی یافته است و لذا با توجه به سریان داشتن مفاهیم پر ارزش قرآن در طول زندگی همه مسلمانان قطعاً اختلاف طبقاتی بین مسلمانان نیز از بین خواهد رفت چرا که با روح قرآن و اسلام هم‌خوانی نداشته و سازگار نیست. بنابراین تقسیم جامعه اسلام به گروه‌های عالی و دانی بر خلاف تعالیم ارزشمند اسلام است در نتیجه قرآن همه مسلمانان را به یک هدف معین و یک اتحاد اجتناب ناپذیر رهنمون خواهد ساخت.
4- محوریت کعبه .یکی دیگر از مهم‌ترین عواملی که در ساختار اتحاد جامعه اسلامی نقش دارد داشتن مرکزیت محسوسی است که تمام توجهات، و تمام عواطف و آمال و تمام مراسم آئینی، و نیایش‌ها، متوجه آن باشد که آن نقطه، نماد ایمان، تفکر و پیوند قلبی و یگانگی آن ملت است. این مرکز در اسلام همان بنای چهارگوش ساده، ولی پر شکوهی است که شهسوار توحید حضرت خلیل الرحمن آن را بنا یا بازسازی نمود- مرکزی که دل‌های همه مسلمانان در اقصی نقاط عالم در سراسر عمر برای دیدار آن می‌تپد. حتی در هنگام مرگ و بعد از آن نیز می‌بایست متوجه ان نقطه توحیدی باشند. و لذا مرکزیت کعبه و قبله مسلمین خود از ابزار بسیار مهم در به وجود آمدن همدلی و مساوات و اتحاد بین آن‌ها است.
نتایج افکار اصلاحی علامه اقبال لاهوری و اتحاد مسلمین.
مهم ترین نقش سیاسی و ثمرة تفکرات اقبال پیشنهاد تاسیس کشور پاکستان بوده.
اقبال اوضاع جهان اسلام به ویژه شبه قاره هند را به دقت بررسی و نقاط ضعف، آسیب‌ها و آفت‌هائی را که جامعه اسلامی از آن رنج می‌برد را شناسائی کرده و دریافت که بزرگرترین مشکلات جامعه اسلامی هند عبارتند از:
1- جهل و عقب‌ماندگی از کاروان علم و تمدن.2- فساد عقیده و حاکمیت گرایش‌های انحرافی صوفیانه. 3- تسلیم شدن در برابر استعمارگران. 4- شیفتگی و خودباختگی در برابر تمدن پر زرق و برق غرب و تقلید کورکورانه از آن.
با توجه به اختلافات گستردة هندوها و مسلمانان و جنگها و کشتارهائی که در بنگال هند رخ داده بود، ایشان تنها راه آسایش مسلمانان و هندوها را در استقلال این مسلمین از هندوها می دانست- او با فعالیت پیگیر خود توانست مسلمانان هندوستان را که تا آن زمان که به عنوان یک اقلیت بزرگ در هند شناخته می شدند با تاسیس و استقلال پاکستان به یک اکثریت قاطع تبدیل نماید- این عمل یعنی آفرینش یک دولت مسلمان که از دستاوردهای بزرگ تاریخی وی می‌باشد.
پیشنهاد ایشان در سال 1930 مطرح شد اما بعد از 17 سال این خواسته متحقق شد. در واقع پاکستان تنها کشوری است که به نام اسلام و بر مبنای تفکر و ایدئولوژی اسلامی به وجود آمده بود. طرح پاکستان به عنوان یک کشور اسلامی مستقل وسیله ای است برای اتحاد مسلمین و تشکیل یک اسلامستان واقعی. که با تمامی اهداف اسلام گرایانة اقبال همخوانی داشته است. اقبال که خود هندوزاده تازه مسلمانی از کشمیر بود بیش از دیگران به اهمیت تشکیل دولت واحد مبتنی بر اصول اسلامی و قرآن محوری تاکید داشته با این که هر شاعری آرزومند وصل است او ناگزیر به جدائی تن داد و طرح پاکستان مستقل را پیش کشیده و از آن دفاع نموده.

منابع:
1. اقبال لاهوری، محمد؛ احیای فکر دینی در اسلام؛ ترجمه احمد آرام؛ رسالت قلم، تهران: 1346.
2ــنوای شاعر فردا یا اسرار خودی و رموز بی‏خودی؛ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران: 1370.
3.
ــ ؛ کلیات اشعار فارسی مولانا اقبال لاهوری؛ به کوشش احمد سروش؛ سنایی، تهران: 1343.
4.
انور، عشرت حسن؛ مابعدالطبیعه از دیدگاه اقبال؛ ترجمه محمد بقایی؛ حکمت، تهران: 1370.
5.
شادروان، حسن؛ اقبال شناسی؛ با مقدمه محیط طباطبایی؛ سازمان تبلیغات اسلامی، تهران: 1371.
6.
سعیدی، غلامرضا؛ اندیشه‏های اقبال لاهوری؛ به کوشش هادی خسرو شاهی؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی،

7.شادروان، حسن؛ اقبال شناسی؛ با مقدمه محیط طباطبایی؛ سازمان تبلیغات اسلامی، تهران: 1371 .
8. شناخت اقبال، مجموعه مقالات کنگره جهانی بزرگداشت اقبال لاهوری


9.علامه اقبال لاهوری... پروین قایمی چاپ فرلین سال 1382ه ش

10.سیر اقبال شناسی در افغانستان... عبدالروف خان رفیقی شامل چهل مقاله و مجله کابل سال های 1311ه

11.اقبال ستاره بلند مشرق.. سید محمد علی خامنه ای دانشگاه تهران سال 1982م


[ سه شنبه 92/9/12 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

سیدعبدالرحمن کواکبی

سیدعبدالرحمن کواکبی در سال 1271هجری قمری/ 1854میلادی در شهر حلب کشور سوریه متولد شد. وی از دودمان شیخ صفی­الدین اردبیلی نیای بزرگ سلسله­ی صفویه است. در سوریه رشد و نمو یافت، و در انطاکیه و حلب تحصیل کرد. تحصیلات عالیه­ی خود را در مدرسه­ی کواکبیه که پدرش مدیر آن بود به انجام رسانید. در بیست سالگی عضو هیئت تحریریه­ی روزنامه­ی رسمی "فرات" شد. هم­زمان در سازمان­های آموزشی نیز فعالیت می­کرد. او مدتی به مقام شهرداری حلب رسید، و مناصبی همچون رئیس اتاق بازرگانی حلب، سرمنشی­گری محکمه­ی شرعی حلب و رئیس هیئت فروش اراضی دولتی را تجربه کرد. در همه­ی این مناصب به اشکال مختلف با زورگوئی ترکان عثمانی و توان­گران سوری مبارزه کرد، و شاید چون در این مبارزه ناکام شد در روز ششم دسامبر 1899م در سن 47 سالگی سوریه را ترک و رهسپار مصر شد.

کواکبی در مصر با برخی رجال سیاسی و مذهبی از جمله رشید رضا در ارتباط بود و برای روزنامه­ی "الموید" مقاله می­نوشت. کتاب اصلی خود با ­عنوان «طبایع الاستبداد» را در آنجا به پایان برد و کتاب «ام­القری» از دیگر آثار ایشان می­باشد.

کواکبی در سال 1901م از طرف عباس دوم، خدیو مصر، مامور شد تا به برخی کشورهای اسلامی سفر کند و به نفع انتخاب وی به خلافت امضا جمع کند. او در این ماموریت از عربستان، یمن، سودان، هند و زنگبار دیدن کرد و از نزدیک با وضعیت سیاسی اجتماعی و اقتصادی مسلمانان آشنا شد. پس از بازگشت به مصر به "جمعیت المنار" پیوست و به سبب مقاله­ها و کتاب­هایش همگان او را به نام یکی از پیش­روان تجدید فکر دینی می­شناختند. کواکبی در اوج شهرت بود که در روز چهارم ژوئن 1902م مطابق با سال 1320هجری قمری در قاهره درگذشت.

شهیدمطهری در مورد او می­گوید: سومین قهرمان اصلاح در جهان سنی عرب، شیخ عبدالرحمن کواکبی است. کواکبی یک متفکر اسلامی ضد استبداد است. همچنین آیت­الله طالقانی او را با عباراتی بلند می­ستاید و می­گوید: کواکبی در اثر تربیت خانوادگی، توسعه­ی فکری و اطلاع از احوال معارف شرق و غرب، نظرش وسیع و همتش بلند و اخلاقش برومند گردید، چنان­که اهل حلب او را «ابا الضعفا» می­خواندند، هر قدر در مقابل مردم و اهل فضل متواضع بود در برابر متکبرها متواضع نبود.

اندیشه و افکار سیاسی کواکبی

دو کتاب "طبایع­الاستبداد" و "ام­القری" تصویر روشنی از اندیشه­های کواکبی به­دست می­دهد. طبایع­الاستبداد از یک رشته مقالاتی فراهم آمده که در روزنامه­ی "الموید" مصر چاپ شده، و موضوع آن شرح زیان­های استبداد است. این کتاب نخستین کتاب در ادبیات معاصر عرب است که موضوع آن کاملا سیاسی است. طبایع­الاستبداد در سال 1325هجری قمری یعنی در زمان انقلاب مشروطه ایران توسط عبدالحسین میرزائی قاجار در تهران ترجمه و منتشر شد. آیت­الله طالقانی مدعی است این کتاب چنان بر مرحوم آیت­الله میرزامحمدحسین نائینی اثر گذاشت که باعث پدید آمدن اثر سترگ او یعنی "تنبیه­الامه و تنزیه­المله" گشت.

هدف کواکبی از نوشتن این کتاب بیش از هر چیز رسوا کردن استبداد عثمانی بوده است. زمینه­ی تالیف این کتاب به اقدام سلطان­عبدالحمید عثمانی در انحلال پارلمان نوبنیاد عثمانی، تعلیق قانون اساسی و اخراج نمایندگان منتقد از استانبول بازمی­گردد. در پی این اقدام عبدالحمید، تحرکات گسترده­ای در میان اعراب رخ داد و کواکبی اقدام به نوشتن مقالاتی نمود که بعدها آنها را به­صورت کتاب "طبایع­الاستبداد و مصارع­الاستعباد" منتشر کرد.

کواکبی در ابتدای این کتاب به شرح و معنای استبداد پرداخته و می­گوید «استبداد به معنای خودسری حکومت­هاست یا دقیق­تر بگویم وصف حکومت افسار گسیخته­ای است که در شئون رعیت، به هرگونه که دل­خواهش باشد و بدون ترس از بازخواست تصرف کند.» به نظر کواکبی استبداد مخصوص به شکل یا نظام خاصی از حکومت نیست. بلکه هرگونه حکومتی ممکن است استبداد پیشه کند. او می­نویسد «مستبد بر شئون مردم نه به اراده­ی آنان بلکه به اراده­ی خود فرمانرواست، و خود می­داند که غاصب و تجاوزگر است بدین جهت لاجرم پاشنه­ی پای خویش را بر دهان میلیون­ها نفوس گذارد که دهان ایشان بسته ماند و سخن گفتن از روی حق یا مطالبه حق نتوانند.» وی استبداد را منحصر به فرد نمی­داند و استبداد جمعی را هم مطرح می­کند. آرای کواکبی در باب استبداد جمعی یاد آور آرای جان استوارت میل است.

کواکبی سپس به رابطه­ی استبداد با دین می­پردازد و معتقد است مستبدان همواره از دین برای استوار کردن پایه­های فرمانروایی خود یاری جسته­اند. او استدلال می­کند که «تعلیمات مذهبی، آدمیان را به ترس از قوه­ی عظیم هولناکی همی­خوانند که کنه آن­را عقل­ها درک ننمایند. و از سوی دیگر، مستبدین سیاسی نیز استبداد خویش را بر اساسی از این قبیل بنیان نهند. زیرا آنان نیز مردمان را به برتری شخصی بترسانند و با قهر و قوت و گرفتن اموال زبون سازند.» او معتقد است اگر دین و آئین توحیدی در قرآن درست فهمیده شود خود استوارترین سنگر ضد استبداد است. برخی از محققان معتقدند این همان درسی است که سیدجمال در همه­ی مقاله­ها و خطابه­هایش به مسلمانان آموخت.

کواکبی پس از تبین رابطه­ی استبداد و دین، رابطه­ی استبداد و علم را بررسی می­کند. وی معتقد است جهل و نادانی موجب خوشحالی مستبد است، زیرا با بهره­گیری از جهل و غفلت آنها را غارت می­کند. او معتقد است استبداد و علم از اسماء اضداد هستند، و هر یک در مقام غلبه بر دیگری است به همین جهت میان آگاهان و مستبدان همواره درگیری و مبارزه وجود داشته است.

او در فصل "نسبت استبداد با بزرگی" می­گوید: استبداد با بزرگی حقیقی سازگاری ندارد، و مستبد می­کوشد آن­را فاسد کند و مجد و عظمت دروغین را به جای آن نهد. وی بیان می­کند که استبداد از مستبد بزرگ به همه­ی زیر دستان سرایت می­کند، و همه برای جلب رضایت بالادست تلاش می­کنند. در حکومت استبدادی، بزرگی در گرو خدمت و رضایت مستبد بزرگ است نه انجام کار نیک و کسب ارزش­های دینی و انسانی.

کواکبی در بخش "رابطه­ی استبداد با مال"، نابرابری­های اجتماعی را از آثار استبداد می­داند و معتقد است مال، خوب و سودمند است، به شرطی که با عدالت به­دست آید و در راه درست صرف شود، نه بر اساس ظلم و چپاول مال دیگران. او گردآوری ثروت را به سه شرط جایز می­داند:

1.      به طریق مشروع و حلال باشد.

2.      موجب تنگی معاش دیگران نشود.

3.      از اندازه­ی حاجت تجاوز نکند.

در فصل "استبداد و اخلاق" نیز بر آن است که استبداد خوی و اخلاق مردم را فاسد می­کند. امیال و اخلاق فاضله را تغییر می­دهد. اراده و اعتماد به نفس را از افراد سلب می­کند، عاطفه را می­کشد و ریا و نفاق را در جامعه رواج می­دهد.

کواکبی در باب "رابطه­ی استبداد و تربیت"، نخست به تحلیل استعداد انسان در زمینه­ی تربیت می­پردازد، و عواملی همچون پدر، مادر، همسر، آموزه­های دینی و سرانجام محیط اجتماعی و سیاسی را در تربیت موثر می­داند. او معتقد است حکومت­های استبدادی نه تنها هیچ­گونه مراقبتی در تربیت و رشد انسان نمی­نمایند، بلکه همواره در فساد جسم و روح او می­کوشند. در این فصل کواکبی به شکل­گیری شخصیت انسان­ها در حکومت­های استبدادی اشاره می­کند و کیفیت رشد و تربیت آنها را در این جوامع مورد بررسی قرار می­دهد. در نگاه او انسان اسیر استبداد، قطعا: ترسو، ظالم، حسود و بخیل بار می­آید و در مقابل قدرت مافوق متواضع و چاپلوس و در مقابل زیر دست سخت­گیر و ستم­گر است.

وی در پایان در فصل "راه­های رهایی از استبداد،" 25 مساله در باب مهمترین مفاهیم مرتبط با استبداد از جمله مفهوم ملت به منزله­ی رعیت، نوع سلطنت، مساوات در حقوق، حفظ امنیت عامه و سعی در رفع استبداد را طرح می­کند. کواکبی رهایی از استبداد را در گرو آگاهی مردم از حقوق و دانش سیاسی می­داند. کواکبی برای ر­های از استبداد سه قاعده را مهم می­داند:

1.      رهایی از استبداد زمانی میسر است که ملت­ها مشکلی به نام استبداد را دریابند و حس کنند.

2.      کواکبی در راه مبارزه با استبداد شیوه­ی سختی و شدت عمل را نفی می­کند، و شیوه­ی مسالمت آمیز را توصیه می­کند و معتقد است مقاومت شدید ممکن است باعث فتنه شود و به هلاک مردمان منجر شود.

برخی محققان معتقدند احتیاط کواکبی در باب فتنه، در راستای اجتناب عمومی اهل سنت از آشوب و گسست اجتماعی است.

3.      قاعده­ی سوم وی آمادگی فراهم کردن و تدارک جایگزین برای استبداد است تا در صورت دفع بلای استبداد اوضاع مختل نگردد.

 

ام­القریی

دیگر اثر مهم کواکبی ام­القری است، که صفت و لقب شهر مکه است. او این کتاب را در حلب نوشت و در مجله "مصلحان" مصر به چاپ رسانید. او در این کتاب که به­ شکل یک کنگره­ی خیالی است، از ریشه­های ناتوانی و درماندگی مسلمانان و راه چاره­ی آن بحث کرده. او در این کتاب عللی همچون ستیزها و اختلافات درونی، نادانی فرمانروایان مسلمان، محرومیت مسلمانان از آزادی و نبود رهبری درست را از علل درماندگی مسلمانان می­داند. او در این کتاب طالب اصلاح فکر دینی است و خواهان سازگاری علم و دین است.

کواکبی دو هدف عمده را در ام­القری پی­گیری می­کند: اولا، برقراری تقدم و برتری اعراب در داخل اسلام، و جابجایی ترکیه­ی رو به زوال با خلافت معنوی عربی؛ ثانیا، او درصدد تثبیت جدایی بین اقتدار و مرجعیت سیاسی این جهانی و اقتدار و مرجعیت [دینی] و معنوی بود. هدف او هم تدارک یک چارچوب تمدنی برای یک وحدت عربی حول محور مصر و همچنین حمایت از حاکمیت جنبش ملی در امور سیاسی بود. او در این کتاب خواهان بازگشت خلافت اسلامی به اعراب است. عبدالرحمان کواکبی تندروترین متفکر مسلمانی است که فرمانروای عثمانی را مورد حمله قرار داد، و خواهان استرداد خلافت از ترک­ها به عرب­ها شد، نه خواهان گسستن وحدت عثمانی. او معتقد بود خلافت (که از منظر او منصبی صرفا دینی است.) باید به کار­های دینی مسلمانان بپردازد و از دخالت در امور سیاسی بپرهیزد.  اما برخی محققین معتقدند به صورت مطلق نمی­توان گفت که وی طرفدار جدایی دین از سیاست بوده، چون او مرجعیت وضع قوانین از طرف شارع را پذیرفته بود و این با بحث جدایی دین از سیاست سازگاری ندارد.

کواکبی خواستار سلطنت مشروطه بود. از نظر وی شکل حکومت فرق نمی­کرد به شرط آن­که تحت نظارت فعال مردم باشد؛ وی نظام­های جمهوری و سلطنتی را به­طور یکسان و به شکل حکومت آریستوکراسی مشورتی می­پذیرفت. البته به شرط آن­که آزادی و برابری مردم تضمین گردد. مملکت آرمانی در نظر کواکبی تابع الگوئی است که بالاتر از آن نیست و آن الگوی نظام اجتماعی و دولتی است، که عرب­ها در عصر خلفای راشدین بر پا کردند.


منابع

    1- عنایت، حمید؛ سیری در اندیشه­ی سیاسی عرب، تهران، سپهر، چاپ سوم

    2- مطهری، مرتضی؛ مقاله­ی کواکبی و اندیشه­ی اصلاح­طلبی، درج شده در: کواکبی، سیدعبدالرحمان؛ طبیعت استبداد، ترجمه­ی عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی قم

3- طالقانی، سیدمحمود؛ مقاله­ی کواکبی و استبداد

4- قادری، حاتم؛ اندیشه­ی سیاسی در اسلام و ایران

5- عبدالملک، انور؛ اندیشه­ی سیاسی عرب در دوره­ی معاصر، ترجمه­ی سیداحمد موثقی، قم

6- خدوری، مجید؛ گرایش­های سیاسی در جهان عرب، ترجمه­ی عبدالرحمان عالم

   7- لوین، ز.ا؛ اندیشه و جنبش­های نوین سیاسی اجتماعی در جهان عرب، ترجمه­ی یوسف عزیزی بنی طرف، انتشارات علمی فرهنگی

 

 


[ سه شنبه 92/8/28 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
   1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدسایت: 403520
انقلاب اسلامی