سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 
[ شنبه 93/3/24 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

معرفی  کتاب روابط بین الملل  در  اسلام  ) "جوادی آملی) 

بخش اول: فصل دوم: می پردازد به:

   الف) اصل عدل و عدالت محوری دراسلام 

قوام حیقت حیات انسانی به اصل عدالت است. دادگری همانند اصل توحید ریشه درنظام تکوین دارد: «بالعدل قامت السماوات والارض»[1] بنا براین نادیده انگاشتن قسظ وعدل، مخالفت با نظام طبیعی واهتمام به آن، هماهنگی با نظام هستی است.

عمل به عدالت درزندگی اجتماعی ازمهم ترین تکالیف الهی مسلمانان بوده وظلم به حقوق دیگران از محرمات ومعاصی بزرگ به شمار می آید: «ان الله یامرکم انْ تَؤُدّوا الامانات الی اهلها واذا حکَمْتم بین الناس ان تحکموا بالعدل»[2] و مسلمانان باید نماد عدالت بوده وهیج گونه دشمنی نباید آنان را از محور عدل خارج سازد: « یا ایها اللذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط ولا یجرمنکم شنئان قوم علی الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی واتقو الله ان الله خیر بما تعملون»[3]  ازاین روست که هنگامی درتاریخ اسلام وسیره نبوی مراجعه میکنیم می بینیم که پیامبر گرامی اسلام عدالت را در رفتار سیاسی خویش به طور جدی مراعات می­فرمودند.  همانطور که این اصل مقدس بارها در قرآن کریم نیز مورد تاکید قرار گرفته است وآیات فروانی را می بینیم که بر این اصل اشاره میکند. به نمونه ای از سیرة مقدس پیامبر گرامی اسلام اشاره می کنیم. آن حضرت می­فرماید: « ایها الناس ! اِنَّ ربَّکُم واحدٌ وانَّ اباکم واحدٌ لا فضلَ لعربی علی عجمی ولا لعجمیٍّ علی عربی ولا لاَحمَرَ علی اسود ولا لاَسوَدَ علی احمر، الاّ بالتّقوی؛ قال الله تعلی: «انّ اکرَکُم عندالله اتقی کُم»[4].[5]

   ب) تعریف عدل: ازدیدگاه استاد

 عدل ، «قرار دادن هرچیز درجای خویش» است. برخی گمان کرده اند که این تعریف سرشار از ابهام است، زیرا یک اصل کلی است که مصادیق آن به روشنی مشخص نیستند؛ اما باید عنایت کرد که یک تعریف، آن گاه مبهم است که بر کلیت یا عمومیت آن ایراد ونقدی وارد با شد؛ ولی اگر تعریفی از این زاویه دارای کاستی نباشد ، مبهم نیست هرچند که شاید مصادیق آن روشن نباشند.»[6]

بنابراین رعایت این اصل مقدس در روابط مسلمانان با سایر ملل باید جداً مد نظر قرار گیرد همان طور که حضرت استاد به عنوان نمونه در خصوص روابط اقتصادی مسلمین با غیر مسلمین به مواردی اشاره می­کند که جایز نیست مسلمانان از عدالت تخطی کرده و به خیانت یا کاری خلاف انصاف روی آورند.

 ج) نمونه های مورد اشاره استاد: 

    ا) کم فروشی: با مسلمان یاغیر مسلمان.

  درباره کم فروشی هم می­توان حکم فقهی بازگو کرد وهم حکم اخلاقی وهم حکمی که جنبة رابطه بین المللی دارد ؛ یعنی گاهی چنین بحث می­شود که مسلمان چنانچه براثر خیانت، کسی را مغبون کند، خلاف شرع ومعصیت کرده است که این حکم فقهی است؛ زمانی گفته می­شود که کم فروشی یا گرانفروشی، خیانت یا مغبون کردن از حرص وبخل و مالدوستی پرده برمی­دارد که رذیلة اخلاقی است؛ هنگامی هم مطرح می­شود که کم فروشی یا مغبون کردن به حیثیت کشور اسلامی آسیب می­رساند، هرچند خریدار مسلمان نباشد؛ این جهت به بحث های روابط بین الملل مربوط است.  دراین بخش (روابط بین الملل) ایشان می­فرماید: اگرکشور اسلامی بخواهد کالای صنعتی یاکشاورزی خود را به کشور غیر اسلامی صادر کند و به آنان بفروشد، نمی­تواند طرف مقابل را مغبون کند وگران بفروشد یا کم فروشی کند؛ یعنی اسلام رابطه بین مسلمان وکافر ونیز رابطه میان ملت اسلامی وملت کفر، یا دولت اسلامی و دولت کفر را براساس قسط و عدل تنظیم میکند.... قران کریم کم فروشی را حرام کرده است، هرچند خریدار نامسلمان باشد، زیرا اطلاق دلیل، شامل خریدار غیر مسلمان هم می­شود:« ویلٌ للمطففین. اللذین اذا اکتالو علی الناس یَستَوفون. واذا کالوهم او وزنوهم یُخسِرون»[7]

  ب) احتکار: در برابر مسلمان، یا غیر مسلمانی که خونش هدر نیست  به دلیل ذمه یا تعهدات صلح آمیز:

  حضرت استاد می­فرماید: همان گونه خیانت در داد وستد مطلقا حرام است، هرچند با نا مسلمان، احتکار هم، چنین است؛ یعنی اگر غذایی مورد نیاز ملتی بود وآنها خونشان هدر نبود یا مورد تعهد یا در پناه دولت اسلامی بودند، احتکار کالا دربارة آنان نیز ناروا است که مواد غذایی را پنهان کند وانبار هارا  ببندد ومال را ذخیره کند تا گران تر بفروشد.

بخش دوم: فصل اول: به اصل زیر و وشاخه های آن می پردازد .

اصل وحدت وهمزیستی مسالمت آمیز با مسلمانان وغیر مسلمانان. 

 اتحاد، صلح وانقیاد همگانی درسه حوزه مطرح است :

   1 . مؤمنین:

    آیه: « انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم»[8]  و آیه دیگر می­فرماید: « اشداء علی الکفار رحماء بینهم» اگر کسی درحوزه اسلامی به داعیه ی مؤمن بودن با مؤمنان دیگر درگیر شود واختلاف ایجاد کند، قرآن کریم دیگران را موظف کرده است که او را مهار و آن اختلاف را برطرف کنند.

 نا گفته نماند خداوند تبارک وتعالی همانطور که فرمان به اتحاد وهمزیستی مسالمت آمیز به ویژه در میان مسلمین را داده است محورهای این اتحاد را نیز مشخص کرده است. محورهای وحدت مسلمین چنانکه   « امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه، خطبه 39، به وحدت آفرینی دین الهی تصریح میکند: ... لا ابا لکم ! ما تنتظرون بنصرکم ربکم؟ اما دینٌ یجمعُکم ولا حمیة تحمشکم»، دین مبین اسلام ومنابع اصیل آنند یعنی قرآن کریم و سنت وسیره پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم علیهم صلوات الله اجمعین. قرآن کریم میفرماید: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا»[9] و یا در آیه ی دیگری می­فرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله والیوم الآخر وذکر الله کثیرا»[10] و « وما آتاکم الرَّسُول فخذوه وما نَهاکُم عنه فانتهوا واتَّقوا الله انَّ الله شدید العقاب»[11] و پیامبر گرامی اسلام (ص) در سفر حجه الوداع فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهلَ بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا حتی یردا علیَّ الحوض».

  2. پیروان ادیان توحیدی: 

    خدای سبحان درقرآن کریم موحدان عالم وصاحبان مذاهب را به کلمة توحید فرا خوانده است که همان اصل مشترک میان آنهاست، تا درپرتو توحید، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند: « قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمهٍ سواءٍ بیننا وبینکم الّا نعبدَ الا اللهَ ولا نشرکَ به شیئا»   استاد می­فرماید این آیه مربوط به اتحاد پیروان حضرت ابراهیم (ع) می باشد. (مسلمنان، مسیحیان ویهودیان)

درآیات دیگر ، به انبیاء و رسولان الهی خطاب کرده و همگان را به وصف «امّت واحده» ستوده است : « یا ایها الرُّسُل کُلُوا منَ الطیبات واعملوا صالحا انی بما تعملون علیم. و« انَّ هذه امَّتُکُم امهٌ واحدهٌ وانا ربُّکُم فاتَّقون»[12]

  3. جوامع بشری (وحدت جهانی) 

    خدای سبحان هرچند اعتقاد کافران ومشرکانی را که به جامعة اسلامی آسیبی نمی­رسانند و بر ضد آن توطئه نمی کنند مبغوض دانسته است ولی مسلمانان را نهی نمی کند که با آنان زندگی  مسالمت آمیزی داشته باشند و با آنها به نیکی وعدالت رفتار کنند؛ چون خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد: « لاینهاکم الله عن اللذینَ لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تَبرُّوهم وتقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین»[13] ونیز دولت اسلامی باید پشنهاد سازش از سوی کافران را بپذیرد: « وان جنحوا للسلم فاجنح لها»[14].

 این درصورتی است که آنان تهاجم نکرده ونکند، زیرا درفرض هجوم وکشتار و غارت اموال مسلمانان، باید با آنان مبارزه کرد نه صلح؛ وهرگز نباید مسلمانان وهن وسستی به خود راه دهند وآنان را  به صلح فرا بخوانند یا پیشنهاد آنان را درشرایط نا مناسب بپذیرند، چون مسلمانان برترند وخدا با آنهاست و هرگز اعمالشان را بی نتیجه نمی گذارد، بلکه اعمالشان ( مبارزه، شهادت، جانباز شدن واسارت) را به هدف میرساند و مشفوع نتیجه قرار میدهد: «فلا تهنوا وتدعوا الی السلم وانتم الاعلون واللهُ معکم ولن یتِرَکُم اعمالکم»[15]

فصل دوم: می پردازد به:

اصل محدودیت روابط در اسلام. 

 الف) منع هرگونه رابطه ولایی با کافران: 

  کافران، مشرکان ومنافقان دوستان یکدیگرند. قرآن کریم درآیاتی اصل رابطه ولایی مؤمنان با اهل کتاب را نفی میکند: « یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدی القوم الظالمین»[16] ونیز پیوند ولایی باکافران را ممنوع میداند: « یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوالکافرین اولیاء من دون المؤمنین اتریدون ان تجعلوا لله علیکم سلطانا مبینا»[17] وهمچنین رابطة ولایی با منافقان را «فمالکم فی المنافقین... ودُّوا لوتکفُرون کما کفروا فتکونون سواء فلا تتخذوا منهم اولیاء حتی یهاجروا فی سبیل الله فان تولوا فخذوهم واقتلوهم حیث وجدتموهم ولا تتخذوا منهم ولیا ولا نصیرا »[18]  ونیز پیوند ولایی مؤمنان بامشرکان را روا نداسته است : « یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجسٌ فلا یقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا»[19] وآیات فراوانی دیگری را استاد به عنوان شاهد بر این مطلب میاورند که دراین خلاصه جای بیانش نیست.

اما اینکه قرآن کریم چنین موضع محکمی را در قبال کافران، مشرکان ومنافقان در برقراری روابط، به ویژه رابطة ولایی و پیروی گونه از آنها ابراز میدارد دلیلش چیست؟ راز این ممنوعیت وپیوند ولایی را قران کریم خود، به روشنی بیان می­فرماید: «... وَدُّوا لوتکفرون کما کفروا فتکونون سواء فلا تتخذوا منهم اولیاء».

  ب) نفی رابطه نصرت 

   رابطه نصرت وکمک با کافر ممنوع است و مؤمن نباید کاری کند که به تایید آنان بیانجامد؛ البته نقل و انتقال کالا نصرت دوجانبه است نه یک جانبه؛ ولی اگر آن هم مایة تایید مکتب آنها شود، ممنوع است. پس هرمبادله ای که مایه تایید مکتب باطل کافران نیست ونیز مایه گسترش ظلم آن ها نسبت به انسان دیگر نیست حرجی ندارد.

فصل سوم: می پردازد به

رفتار اسلام با ملل مستکبر: 

  الف)  نفی رابطه ستمگری وستم پذیری 

     اسلام نه دین انزوا است تا جدا ازجهان زندگی کند ونه سلطه پذیر است ونه سلطه گر. هم اصل انزوا را باطل میداند وهم سلطه گری را امضا نمیکند وهم سلطه پذیری را ننگ میداند، چون معیار این روابط را قسط وعدل تنظیم میکند. اگر براساس قسط وعدل رابطه تدوین وتنظیم شد، انسان نه از قدرت خود سوء استفاده می­کند ونه اجازه می­دهد مقتدری ازقدرت او بد استفاده کند، ازاین رو درعین حال که درسورة مبارکه «ممتحنه» رابطه باکافران را امضا کرده، در سوره « انفال» و«توبه» رابطه با مستکبران را امضا نکرده است، چون با کافر زندگی مسالمت آمیز ممکن هست، زیرا وی گرچه اصول الهی را نمی پذیرد، اصول انسانی را می پذیرد، اما مستکبر نه اصول الهی را می پذیرد ونه اصول انسانی را .

خوی استکبار پیمان شکنی است ، ازاین رو قرآن در عین حال که فرمود شما می­توانید با کافران زندگی مسالمت آمیز داشته باشید، خواسته است با مستکبران همواره درنبرد باشید، زیرا خوی آنها نقض عهد است: «فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون»[20]

غرض اینکه ممکن است کسی به اصول الهی معتقد نباشد؛ ولی به اصول انسانی پایبند باشد؛ چنین کسی کافر است، چون خدا را قبول ندارد؛ اما می­توان با او زندگی مسالمت آمیزداشت؛ لیکن اگر کسی مستکبر بود، یعنی نه اصول الهی را پذیرفت ونیز اهل عبادت واطاعت به مبدء ومعاد نبود واصول انسانی را هم زیر پا می­گذاشت؛ یعنی رعایت امانت وقسط وعدل وپرهیز ازظلم وجور و مانند آن را نپذیرفت ـ با چنین کسی نمی­توان زندگی ورابطة فرهنگی وتجاری واقتصادی وسیاسی برقرار کرد، چون او به هیچ کدام ازاین حقوق بشر احترام نمی گذارد و به هیچ میثاقی متعهد نیست وهمواره میثاق را یک جانبه نقض می­کند. ازاین روست که اسلام میان کافر ومستکبر فرق گذاشته است، وگرنه کافران که به خدا وقیامت باور ندارند، درپناه دولت اسلامی زندگی می­کنند، بنا براین ستم گری وستم پذیری هردو حرام اند.

  ب) مسئله ستیز با مستکبران 

    بر پایه آنچه گذشت با مستکبران فقط باید ستیز کرد ودیگر هیچ، چون با کافرانی که اهل طغیان وتمرد نیستند می­توان زندگی عادلانه داشت؛ ولی با مستگبران نمی­توان، زیرا آنها مسلمانان را رها نمی کنند وخون ومال وعرض آنان را برای خود حلال می­شمارند وهیچ پیمانی یا قطعنامه ای را هم محترم واجرایی نمی شمارند وقرآن کریم درباره آنان چنین می­فرماید که سران کفر را بکشید که به هیچ تعهدی پایبند نیستند:    «وان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فی دینکم فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون»[21]

  ج) مسئله دفاع : 

     مسئله ای دیگری را حضرت استاد به عنوان یک ضرورت مهم برای جامعه مسلمین در خصوص واکنش در برابر متجاوزین ومستکبرین در عرصه روابط بین الملل مطرح می­سازد دفاع از خودشان وکیان مسلمین و همین طور بلاد اسلام است. وی می­فرماید:« جنگ دفاعی هرگز زیر سؤال نمی رود، چراکه اگر بیگانه ای حمله کند ، بر هر انسان آزاده ای واجب است که از حریم خود دفاع کند، خواه مسلمان باشد

یا نامسلمان. صاحب خانه برای جلوگیری از تجاوز وتهاجم مهاجم به خود واهلش و مالش می­تواند کاملا دفاع کند، هرچند به کشتن وکشته شدن او ختم شود»[22].

 د) چنگ ابتدایی: 

    در رابطه با جنگ ابتدایی استاد می­فرماید: جنگ ابتدایی که از طرف اسلام شروع می­شد، در حقیقت روح آن به جنگ های دفاعی برمی­گردد، زیرا کفار مورد جنگ، کافرانی نیستند که بدون اتمام حجت واستدلال، جنگ برآنها تحمیل شود. (چون اول) آیات الهی برآنان عرضه می­شود واگر برهان عقلی یا برهان آسمانی (معجزه) خواستند به آنان ارائه می­شود تا مفاد «تبیَّنَ الرشد من الغی» تحقق یابد. یعنی حق کاملا برای آنها آشکار شود. دراین گونه موارد تنها مانع پذیرش دین الهی همانا خوی استکبار سران تعدی وطغیان است که نه خود می­پذیرند ونه اجازه می دهند که محرومان جامعه که تحت سلطه آنهایند دین خدارا بپذیرند ودر حقیقت می­خواهند با فطرت انسان ها مخالفت نمایند. تا این که استاد می­فرمایند: براین اساس مستکبر مهاجم است وتهاجم را اول شروع می­کند وچون مهاجم است، دین برای دفاع دستور میدهد که بامستکبر بجنگید. قرآن این معنی را در دو بخش از آیات خود مستدل تشریح کرده. است: « اللذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الّا اَنْ یقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهُدِّمت صوامع وبیعٌ وصلواتٌ ومساجدُ یُذکَرُ فیها اسم الله کثیرا ولینصُرنّ الله من ینصره اِنّ الله لقوی عزیز».[23]و آیایة دیگر:         «فهزمُوهُم باذنِ الله وقتل داودُ جالوتَ وآتاه الله الملک والحکمت وعلمه مما یشاء ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعضٍ لفسدت الارض ولکنَّ الله ذوفضلٍ علی العالمین»[24]  و بالاخره حضرت استاد می­فرماید: پس اگر دفاع نباشد جامعه آلوده و زمین تباه می­گردد. .... مستکبران بعد از روشن شدن حق، هم را ه سعادت خود ار می­بندند وهم مانع شکوفا شدن فطرت دیگران می­گردند وآنگاه خلیفه خدا باید از خلق خدا و از فطرت خدا داد دفاع کند، پس جنگ ابتدایی دفاع از حریم فطرت است؛ ودفاع  هم، برای احیای حق واماتة باطل ونجات جامعه انسانی از خوی استکبار است. 

 


[ دوشنبه 93/2/8 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
[ دوشنبه 93/2/8 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدسایت: 403536
انقلاب اسلامی