سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 

شیخ محمده عبده

  تولد

محمّد عبده در سال 1266ق در یکی از دهکده­های مصر به نام «محله نصر» در شهر«شبراخیت» از توابع استان «بحیره» واقع در شمال مصر، از پدری ترکمن و مادری عرب­تبار متولد شد. نامش محمّد بود و پدرش را عبده خطاب می­کردند.

تحصیلات

شغل او در ابتدا کشاورزی بود، قرآن را پس از 10 سالگی یاد گرفت و حافظ قرآن شد.
در سن 13 سالگی به اجبار پدر برای تعلیم معارف اسلامی وارد مرکز «جامع احمدی» شد. او آموزه­های آنجا را به جهت سختی معلومات و خشکی و جمودی روش درسی، دوست نداشت، چیزی هم از آنجا یاد نگرفت، به همین خاطر آنجا را رها کرد و به روستای خود برگشت و به کشاورزی پرداخت. امّا پس از مدتی به سفارش شیخ درویش خضر(دایی پدرش) که نظرات او را می­پسندید، دوباره به جامع احمدی بازگشت و بعد به الأزهر رفت.
علاوه بر شیخ درویش او از محضر شیخ حسن­الطویل و سید جمال­الدین اسد­آبادی بهره برد. هم­چنین به توصیه سید جمال به مطالعه علوم عقلی پرداخت و وارد شغل معلمی شد و شاگردان زیادی را تربیت نمود که از جمله آنها می­توان به محمد رشید رضا، سعد زغلول، طه حسین، عبدالغادر مغربی، مصطفی عبدالرزاق و شیخ محمود شلتوت اشاره کرد.
در سال 1294 ه.ق. موفق به اخذ درجه «علیم» از دانشگاه الازهر شد و سپس در همانجا مشغول تدریس علوم دینی و اخلاق گشت. سال بعد به دعوت دانشکده دارالعلوم قاهره به تدریس تاریخ پرداخت.

فعالیت های سیاسی اجتماعی

در سال 1295 ه.ق. به دعوت دانشکده دارالعلوم قاهره به تدریس تاریخ پرداخت. عبده علاوه بر کار معلمی کار سیاسی هم می‌کرد و به خاطر همین کار وارد حزب وطنی مصر شد. وی همچنین بنا به پیشنهاد ریاض پاشا، وزیر خدیو پاشا، به سردبیری روزنامه الوقایع المصریه منصوب شد.در سال 1299 در پی مشارکت با انقلاب عرابی ( احمد عرابی )برای مدت شش سال از قاهره تبعید گردید و در لبنان اقامت نمود. سپس عازم پاریس شد و در آنجا درانتشار روزنامه عروةالوثقی که نگرش ضد استعماری و ضد انگلیسی داشت? با سید جمال الدین همکاری کرد. بعد از اقامت در پاریس و لندن عازم بیروت گردید و در آنجا نیز برای وحدت اسلامی و همچنین تقریب ادیان فعالیت می‌کرد. با تغییرات سیاسی و اجتماعی مصر، محمد عبده در اواخر عمر به عضویت در مجلس شورا که هیاتی مشورتی بود، منصوب شد. محمد عبده، بیشتر زندگی خود را صرف اصلاح فکر دینی و سازمان‌های دینی و فعالیتهای خیریه نمود. مسافرت‌های متعدد به شهرهای اروپائی داشت و مطالعات بسیاری در قوانین مدنی کشورهای اروپائی در وین و برلین انجام داد. در سال1899 خدیو مصر، عبده را به مقام مفتی منصوب کرد وی اصلاحات زیادی در روش تدریس و برگزاری امتحان شاگردان بعمل آورد. عبده تا پایان عمر بر این مسند باقی ماند.

افکار و عقاید

از گفته‌های وی:«رفتم به غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم. برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم.»در مورد سیاست و حکومت وی معتقد بود که مردم هر کشور بایستی آزاد باشند تا باتوجه به تاریخ و شرایط روزمره جامعه خود نوع وروش حکومت خود را تعین کنند.[4] او معتقد بود که مسلمانان نمی‌توانند فقط متکی به منابع نوشته شده توسط روحانیان رسمی باشند و بایستی برای بهبود شرایط روزمره و زمان خود? به عقل و منطق توسل جویند. می‌گفت که اسلام مردم را تشویق به تفکرمی‌نماید و تقلید کورکورانه رااز سنت جدا می‌دانست. به گفته اوبزرگترین دارایی‌های مذهب استقلال اراده و استقلال فکر و عقیده‌است. او معتقد بود که رشد تمدن غرب در اروپا در این دو اصل استوار بود.

مخالفان او را? حتی کافر نیز نامیده‌اند، با این حال، پیروانش او را به نام امام، حکیم، احیاگر دین و یک رهبر اصلاح گر می‌نامند. اسلام عبده بازگشت به مراحل اولیه اسلام است. عبده معتقد بود که علت اصلی عقب ماندگی مسلمانان در تقدیس اشخاص و کتب به غیر از قرآن کریم است و اینکه مسلمانان قرآن در مقابل گفته های پیشینیان خاضع کرده اند. سخن مشهور او این است که «مسلمانان عصر حاضر جز قرآن کریم هیچ پیشوایی ندارند» از این رو عبده به روایت و حدیث اعتنایی نشان نمی داد و او را سردمدار اصلی مدرسه «بازگشت به قرآن» می دانند. عبده، تقلید از گذشتگان و بستن باب اجتهاد را از نشانه های سیه روزی مسلمانان می دانست. همچنین او دغدغه تقریب مذاهب داشت.

هرچند تفکرات عبده مخالفتهای بسیاری را از میان شیوخ سنتی و مقلد الازهر برانگیخت لکن او موفق شد تا یک ساختمان فکری را طراحی کند که هنوز بعد از یک قرن، اصلاحگران دینی خود را منتسب به آن می دانند. ظهور متفکران و مشایخ بزرگی در الازهر چون شیخ مصطفی المراغی، شیخ احمد امین، شیخ علی عبدالرازق، شیخ مصطفی عبد الرازق، شیخ محمود شلتوت، شیخ احمد صبحی منصور و.. نشان مجاهدتهای اصلاحگرانه اوست هرچند بخش عظیمی از اصلاحگریهای او با انحراف شاگردش رشید رضا و به قدرت رسیدن گرایشات سلفی و وهابیت به دست فراموشی سپرده شد. حتی متفکران نامدار خارج الازهر نیز به نوعی مؤثر از اندیشه های عبده بودند. کسانی چون قاسم امین، دکترطه حسین، شیخ محمود ابوریة، شیخ جمال البنا و..

عبده، پدیده تکفیر را اندیشه ای جاهلی و قضاوت درباره عقیده مردمان را کاری خدایی می دانست. او می گوید: «یقولون: ان لم یکن للخلیفة ذلک السلطان الدینی أفلا یکون للقاضی أو للمفتی أو شیخ الاسلام؟ و أقول: ان الاسلام لم یجعل لهؤلاء أدنی سلطة علی العقائد و تقریر الأحکام و کل سلطة تناولها واحد من هؤلاء فهی سلطة مدنیة قررها الشرع الاسلامی و لا یسوغ لواحد منهم أن یدعی حق السیطرة علی ایمان أحد أو عبادته لربه أو ینازعه فی طریق نظره : می گویند اگر برای خلیفه هیچ سلطه دینی وجود ندارد پس آیا برای قاضی یا مفتی یا شیخ الإسلام نیز چنین حقی وجود ندارد؟ من می گویم: اسلام برای اینها حق کوچکترین سلطه بر عقاید و تقریر احکام را قرار نداده است و تمام قدرتی که می تواند در دست یکی از آنها باشد همان قدرت مدنی است که شرع اسلام مقرر کرده و هیچ دلیلی برای هیچ یک وجود ندارد که ادعای حق سیطره بر ایمان کسی یا عبادات شخص برای خداوند داشته باشد و یا به خاطر دیدگاه عقیدتی شخص با او منازعه کند»(الاسلام و النصرانیة، ص82 ـ دارالحداثة ط3، 1988م)


[ شنبه 92/7/27 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

عبده معتقد بود سلفیه و وهابیت با رونمای زیبای اندیشه توحیدی، دارای محتوایی جاهلی و ضد قرآنی بوده که با تقدیس و تقلید کورکورانه از گذشتگان و اولویت نصوص ظنی احادیث کذب بر متن قطعی قران کریم، توأم است. او درباره اهل حدیث و وهابیت می گوید: «فئة زعمت أنها نفضت غبار التقلید و أزالت الحجب التی کانت تحول بینها و بین النظر فی آیات القرآن و متون الاحادیث.. و لکن هذه الفئة أضیق عطناً و أحرج صدراً من المقلدین.. فإنها تری وجوب الأخذ بما یفهم من لفظ الوارد و التقید به بدون التفات إلی ما تقتضیه الأصول التی قام علیها الدین.. فلم یکونوا للعلم أولیاء و لا للمدنیة السلیمة أحباء: گروهی فکر می کنند که غبار تقلید را زدوده و حجابهای بین خود و تدبر در نص قرآن و متون احادیث را کنار زده اند.. لکن این دسته از مقلیدن تنگ نظر تر و مرتجع تر هستند.. آنها قائل به وجوب اعمال ظاهری الفاظ هستند بدون اینکه به اصولی که دین بر آنها قرار گرفته التفاتی نمایند.. آنها نه دوستدار علم هستند و نه همراه مدنیت و تمدن سالم»(الاسلام بین العلم و المدنیة/الاحتجاج بالمسلمین علی الاسلام)

دکتر احمد صبحی منصور، عبده را چنین توصیف می کند: «اصلاح ضرورتی است که نزدیک به یک قرن به تأخیر افتاد. این اصلاح به دست بزرگواری چون امام محمد عبده در داخل الازهر و خارج آن شروع شد. امام محمد عبده به تنهایی در مقابل وهابیت و تصوف قدعلم کرد و مبنای احتکام را قرآن کریم قرار داد. او در سال 1905میلادی و در اوج شکوفایی اندیشه اش درگذشت لکن شاگردش رشیدرضا ضمن همپیمانی با وهابیت و نفوذ سعودی، مدرسه امام را به نابودی کشاند تا جایی که افکار و اقوال امام محمد عبده در داخل الازهر به کفر و فسق شناخته می شد. سپس با ظهور اهل القرآن بر مبنای اندیشه های امام محمد عبده، پرچم اصلاحگری مجددا برافراشته شد»

او مخالف چند همسری بود و تصور می‌کرد که آن یک رسم کهنه‌است. عبده اسلام راآزاد کننده مردم از اسارت، و فراهم کننده حقوق برابر برای همه انسان‌ها، می‌دانست.

 

اندیشه­های اصلاحی شیخ عبده

اصلاح از دیدگاه اندیشمندان اسلامی، مفهوم قرآنی است که در برابر فساد معنا می­یابد و در راستای فساد هر آنچه که دچار فساد شده باشد، کاربرد دارد (موثقی، 1377ش، ص74). از دیدگاه عبده، هر گونه تحول سیاسی بدون، زیر بنای فرهنگی و تربیتی به شکست می­انجامد.

 اندیشه­های اصلاحی شیخ عبده را می­توان در موارد ذیل خلاصه نمود:
الف) عبده شاگرد مکتب سید جمال بود اما شیوه­ها و نوع برخوردش با او همگون نبود. او بعد از تبعید سید جمال در روزنامه مصری، خط اصلاح طلبانه­ای را پیش گرفت و گرایشهای انقلابی را به رعایت تمامی جوانب فرا می­خواند. تمامی همت و تلاش عبده به اصلاح فکری و تربیتی معطوف می­شد و از اصطکاک سیاسی با دولت انگلیس بر حذر بود.
ب) عبده از مبازرات شدید سیاسی پرهیز می­کرد و بیشتر به جریان اصلاحی توجه می­کرد.
ج) عبده اصلاح تربیتی و فرهنگی را مقدم بر همه چیز می­دانست.
د) عبده در شکل مبارزه به کادر سازی و تربیت نیرو معتقد بود.
ه) همنشینان او اکثراً از حوزویان و دانشگاهیان بودند. محفل درس او را این افراد گرم می­کردند. حتی مستمعان سخنرانیهای او در مساجد را اغلب این طبقه شکل می­دادند.
و) او اصلاح اجتماعی را در پرتو اصلاح فردی می­داند، گرچه به زندگی اجتماعی و احکام آن نیز بی­توجه نیست (ر.ک: حسینی­طباطبایی، 1362ش، ص39).

در ادامه به بررسی اندیشه­های اصلاحی شیخ عبده از دیدگاه اجتماعی، دینی و سیاسی می­پردازیم:


1. تمایلات عبده به اصلاح اجتماعی
محمد عبده در زمان حکومت خدیو عباس به او نزدیک شد تا اهداف خود را عملی کند. او با قانع کردن خدیو در سه زمینه اصلاحات را شروع کرد. اولین قدم دانشگاه الأزهر بود که با تغییر امکانات رفاهی و تغییر برنامه­های درسی فصل نوینی را در جهت پیشرفت علمی آنجا آغاز کرد. قدم بعدی اصلاح در اوقاف بود و مرحله آخر اصلاح در دادگاههای شرعی بود.
شیخ محمد عبده بعد از آنکه مفتی مصر شد با فتواههای خود باعث شد که دیدگاه و نظریات بسیاری از مردم را راجع به اسلام و مسائل جهام اسلام تغییر دهد تا اینکه آنها از بسیاری از عقاید نادرست دیرین خود دست بکشند.
2. توجه به اصلاحات دینی
شیخ محمد عبده چاره مقابله با هر دو جریان تحجر و غرب­زدگی را احیای فکر دینی و بازگشت به سرچشمه­های اصلی شریعت اسلامی از راه مبازره با تقلید می­دانست. وی به مانند سید جمال با این فکر مخالفت کرد که باب اجتهاد از زمان امام احمد بن حنبل بسته شده و از این جهت با علمای الأزهر مخالف بود. البته معتقد بود که تنها راسخان در علم می­توانند به اجتهاد بپردازند.
در مواجهه شریعت اسلامی با مسائل دنیای جدید و تطبیق آنها با هم به نظر عبده باید دو اصل را به کار بست:
1- اصل مصلحت یا استصلاح
2- اصل دوم تلفیق است که مقصود عبده از آن آمیختن و سازگار کردن مذاهب مختلف است در حل مسائل اجتماعی.
وی نه تنها در برابر مذاهب اسلامی غیر از مذهب خود اعم از مذاهب اهل­تسنن یا مذهب شیعه بلکه نسبت به ادیان یهود و مسیحیت هم با تساهل رفتار می­کرد (ر.ک: حقیقت، 1379ش، ص167).

شیخ محمد عبده درباره­ی وهابیت عقیده داشت که آنها در بعضی مسائل اسلامی غلو می­کنند؛ به طوری که سایر مسلمین نمی­توانند عقاید آنها را بپذیرند (عمّاره، ج1، ص857). عبده عقیده دارد: «وهابیها از اصولی دست برداشتند که دین بر پایه­ی آنها استوار است. اینها نه دوستدار دینند و نه دوستدار تمدن» (همان، ج 3، ص 561). وی در جای دیگر پیرامون وهابیت می­گوید: «چرا باید با زور سلاح، مسلمانان را به فرمانبرداری وادار کرد؟ اگر لااقل فقط در مقام حرف بود و (به این تهدیدها) عمل نمی کردند، مشکلی نبود، آنها به حرفهای ناحق خود عمل می­کنند» (همان، ص 332).
3. اندیشه­های سیاسی
عبده دو آرزو داشت. یکی آرزوی وحدت و اتحاد ملت مسلمان و دوم آرزوی یگانگی ملت مصر که شاخه­ای از امت اسلامی بود. گرچه این دو آرزو چندان با هم قرابت نداشتند اما او سعی کرد که هرگز از جدایی بین سیاست و دیانت صحبت نکند و اعتقادی هم به آن نداشت.
او حکومتی را می پسندید که در آن کارها بر اساس مشورت مردم پیش رود و معتقد بود که حاکم اسلامی باید به پیروی از شریعت اسلامی و مشورت با اهل حلّ و عقد به دادگری حکومت کند (همان).
4. عبده و وحدت دنیای اسلام
شیخ محمد عبده مانند سید جمال به وحدت دنیای اسلام می­اندیشید و با تعصبات فرقه­ای رابطه­ای نداشت، همسازگری او با پیروان مذاهب دیگر به ویژه دوستان شیعی و ایرانی سید جمال­الدین بهترین نشانه وسعت مشرب و اعتقاد او به همگرایی و اتحاد مذهبی است. هم­چنین شرح نهج البلاغه او گامی مؤثر در جهت وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی بود. در جای جای این کتاب می­توان ارادت و علاقه قلبی وافر شیخ عبده را به حضرت علی(ع) یافت.
نظریات عبده درباره مساله تلفیق فقه مذاهب اسلامی بیشتر در کتاب «الاسلام والنصرانیه» او درج شده است. عبده با طرح اصل تلفیق و فقه مقارن از مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آنها با اجتهاد آزاد خود گرایشات تقریبی خود را بروز داد. شیخ درباره جمعیت دارالتقریب نیز که بعدها تشکیل شد نیز گامهای موثری برداشت و تا چند سال شاگردان او در مقام مفتی و رئیس الازهر و علمای طراز اول مصر بودند. شیخ محمد عبده شدیداً با اختلافات و نزاعهای فرقه­ای غیرمنطقی و زیانبار مخالفت می­کرد.

استاد شهید مطهری درباره شیخ محمد عبده می­گوید: «عبده با سید جمال در دو جهت اختلاف نظر دارد؛ یکی این که سید انقلابی فکر می­کرد و عبده طرفدار اصلاح تدریجی بود. دیگر این که سید مبارزه با استبداد و استعمار را در رأس برنامه­های خود قرار داده بود و معتقد بود باید اول ریشه­های این ام­الفساد را کَند و دور انداخت. ولی عبده، لااقل در اواخر عمر و بعد از جدا شدن از سید در پاریس و بازگشت به مصر، معتقد بود که آموزش و پرورش و تربیت دینی جامعه بر تعلیم و هر حرکت سیاسی تقدم دارد.» (مطهری، 1374ش، ص38).

اهمیّت تعلیم و تربیت از نظر عبده تا آن حد است که تربیت را اساس همه چیز می­دانست و معتقد بود: همه چیز بر اساس آن پایه­ریزی می­شود و هر چه به وجود می­آید، با علم به وجود می­آید. به همین جهت بود که عبده در دوره اقامت در پاریس به سید جمال پیشنهاد داد که سیاست را رها کند و با هم به محلی بروند که تحت مراقبت دولتها نباشند و با تربیت شاگردان، آنان را برای برنامه اصلاحی خود آماده سازند، ولی سید جمال نپذیرفت. (جلیلی، ص108).

به هر حال اختلافات شیخ با سید وفاداری او به گرایش اصلاح­طلبی موجب شد که حرکت احیای دینی به دو شاخه تقسیم گردد. گروهی به شیوه سید جمال وفادار ماندند و انقلاب عظیم را خواستار بودند و گروهی دیگر از شیوه و مسلک عبده پیروی می­کردند و خواهان اصلاح درونی و حرکت گام به گام بودند (مطهری، 1374ش، ص38). پس از سید جمال، دومین شخصیتی که نامش به عنوان مصلح در جهان تسنن، بالخصوص در جامعه عرب، برده می­شود شیخ محمد عبده شاگرد و مرید سید جمال­الدین اسدآبادی است. عبده روح خود و زندگی معنوی خود را مدیون سیدجمال می­دانست.

شیخ محمد عبده در رویارویی با غرب نیز عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت که اگر چنین شود، تمامی مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد. او دارای تعصب فرقه­ای نبود و عقیده داشت مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی باید با یکدیگر وحدت داشته و با هم همکاری نزدیکی داشته باشند. به همین خاطر هنگامی که در بیروت به سر می­برد، کانونی را در آن شهر به نام «جمعیة التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد که عده زیادی از علما و ادبا در آن شرکت می­کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می­آمدند. وی در این کانون در مورد وحدت ادیان الهی سخن می­گفت.

فعالیت دیگر محمد عبده در راه تقریب مذاهب و ادیان، چاپ مقالاتی در مجله عروةالوثقی بود. این مجله با همکاری سید جمال­الدین و شیخ محمد عبده چاپ و منتشر می­شد. مقالاتی با عناوین مسیحیت و اسلام و پیروان آن دو؛ وحدت اسلامی و دعوت مردم ایران برای اتحاد با افغانها را چاپ نمود (امین، 1376ش، ص62).

به دلیل داشتن دغدغه اصلاح­گری و وحدت امت اسلامی است که شیخ محمّد عبده با وجود تعلق به جامعه مصر، از حیث اندیشه­های سیاسی و دینی، وجهه­ای فراملّیتی و مذهبی یافته است.

امید است که بتوانیم با بهره­گیری از آرای پیشگامان بیداری اسلامی، هم­چون «شیخ محمّد عبده» قدمی به سوی وحدت امت اسلامی و تقریب مذاهب اسلامی برداریم.


[ شنبه 92/7/27 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

آثار شیخ محمدعبده

مهم­ترین آثاری که از عبده به جای مانده است عبارتند از:

1- تفسیر المنار: رشید رضا از محرم سال 1317ق تا نیمه محرم سال 1323ق، نکات تفسیری استادش عبده را یادداشت می­کرد و تا آیه 126 سوره­ نساء پیش رفت و بر اثر فوت استاد ناتمام ماند. شیخ محمد عبده در این تفسیر، اهمیت زیادی برای اخلاق قائل است و هدف او از این تفسیر تأکید بر جنبه­های هدایتی و ارشادی و اخلاقی قرآن است.روش تفسیری عبده، این بود که فقط قرآن را پیش رو داشت و گاهی با مراجعه به بعضی منابع لغوی، صرف و نحو و بدون استفاده از تفسیر دیگری، قرآن را تشریح نمود. از آنجا که مقصود اصلی عبده، تفسیر روح و معانی کلی آیات قرآن، بدون پرداختن زیاد به واژگان است، از همان ابتدای تفسیرش، مسائل لغوی، صرف و نحوی را که تعداد زیادی از تفاسیر قرآنی آکنده از آنهاست، بی­فایده شمرده و به آنها توجه نداشت. عبده بر خلاف بعضی، به گردآوری آنچه دیگران گفته­اند، روی نمی­آورد و معتقد بود: خداوند در روز قیامت از ما نمی­پرسد که خلایق و مردم چه گفته­اند و یا چه دریافت کرده­اند؛ بلکه می­پرسد که ما خود از کتاب او چه دریافت کرده­ایم و آیا از دستورهای او پیروی کرده­ایم یا خیر؟عبده همواره با تفسیر ظاهریه و مشبهه که نصوص قرآن و حدیث را به معنای ظاهری آن حمل می­کردند و توجهی به عقل نداشتند، سخت مخالف بود (خرمشاهی، 1376ش، ص236).

2- رساله­التوحید: این کتاب بیشتر شامل افکار کلامی، پیرامون شناخت خداوند و معرفت و افکار اجتماعی او است، او در این کتاب که آن را در بیروت نگاشته است، با ارائه گزارشی از مراحل گوناگون تحول فکر اسلامی، ریشه­های جمود فکری مسلمانان و راههای علاج نظری آنها را بیان می­کند.

3- شرح نهج­البلاغه: احتمالاً تحت تأثیر سید جمال نگاشته شده است، از جهت فصاحت و جنبه ادبی نیز از ارزش بالایی برخوردار است. او معتقد بود: «سخن امام علی بن ابی­طالب پس از قرآن و احادیث رسول خدا(ص) شریف­ترین و بلیغ­ترین و جامع­ترین سخنان است.» (ر.ک: مطهری، 1378ش، ص18).هم­چنین می­گوید: «من به هنگام مطالعه این کتاب، گاه خود را در جهانی می­یافتم که ارواح بلند معانی، با زیور عبارتهای پرفروغ آن را آباد ساخته است و عقل نورانی از عالم الوهیت جدا گشته است و به روح انسانی اتصال یافته، او را از لابه­لای پرده­های طبیعت بیرون آورده و تا سراپرده ملکوت اعلی بالا برده است و تا شهودگاه فروغ فروزنده آفرینش رسانده است.» (عبده، 1375ش، ص10).در این کتاب در برخی موارد به توضیح رویدادهای تاریخی پرداخته و در همین موارد است که انصاف و بی­طرفی او نسبت به مسائل شیعه و اهل­سنّت و دغدغه و اندیشه وحدت اسلامی آشکار می­شود.

4- حاشیه بر شرح دوانی بر «العقائد العضدیه» دروس من القرآن: شیخ در سال 1295ق موفق شد تا حاشیه­ای بر شرح جلال­الدین دوانی درباره «العقائد العضدیه» بنویسد که با الهام از درسهای سید جمال­الدین، بر آن حاشیه زند. این کتاب که اولین اثر عبده در زمینه­ی علم کلام است در مصر و با مقدمه دکتر سلیمان­دنیا تحت عنوان «الشیخ محمد عبده بین الفلاسفه و الکلامیین» به چاپ رسیده است.

5- الواردات: عبده این رساله را در سالهای اول آشنایی­اش با سید جمال­الدین در سال 1290ق به نگارش در آورد. وی در آن زمان 25 سال سن داشت. شیخ این رساله را به 12 بخش تقسیم کرده و هر قسمت آن را وارد نامید، که نکات عمیق زیادی را در بردارد. این کتاب در قالب یک کتاب عرفانی نوشته شده­است و به اثبات واجب­الوجود پرداخته­ و صفات و کمالات حق را بازگو می­کند.

6- کلمات الامام و مقتبس السیاسة: که هر دو شامل مجموعه­ای از سخنان امام علی(ع) است که نشان­گر علاقه وافر او به کتاب شریف نهج­البلاغه است که در زمینه­های مختلف خصوصاً سیاست جمع­آوری شده، که به شرح عهدنامه­های امام علی(ع) به مالک اشتر می­پردازد (حسینی­طباطبایی، 1362، ص74).

7- رساله الرد علی الدهریین: این کتاب که پیرامون ردّ ادعاهای طبیعون و مادیون بحث می­کند.

8- الاسلام الرد علی منتغدیه

9- اصلاح المحاکم الشرعیه

10- الاسلام و النصرانیه بین العلم و المدنیه

علاوه بر آثار ذکر شده، کتابهای دیگر و مقالات متعددی که در مجله العروة­الوثقی و دیگر مجلات به چاپ رسیده، از ایشان برجای مانده است.

مرگ شیخ محمد عبده

شیخ محمد عبده در ماه ربیع­الثانی 1323ق در معده و کبد خود احساس درد می­کرد. وقتی به پزشکان مراجعه نمود، تأکید کردند که از فعالیتهای خود بکاهد، بیشتر استراحت کند. و برای معالجه به اروپا سفر کند. اما عبده با آن همه مسؤولیتی که داشت نمی­توانست بیکار بنشیند و یا به اروپا سفر کند. بنابراین مریضی او شدت گرفت. پزشکان نظر دادند که در حال حاضر نمی­تواند به اروپا سفر کند زیرا قدرت جسمی کافی برای تحمل سختیهای سفر با کشتی را ندارد و باید در مصر معالجه شود. عبده به اسکندریه رفت و از پزشکان آنجا نیز پرس­ و جو کرد. آنها نیز نظر پزشکان قاهره را تأیید نمودند. از این رو شیخ محمد عبده به بخش رمل اسکندریه که منزل برادرش در آن جا بود رفت و در منزل برادر خود مستقر شد.پس از پخش خبر شدت گرفتن بیماری شیخ محمد عبده، عده زیادی از بزرگان به عیادتش رفتند و برخی نیز پزشکان متخصصی را برای معالجه وی فرستادند. اما مریضی شیخ شدت گرفت و در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادی الاولی سال 1323 ق در سن پنجاه و شش سالگی به علت بیماری سرطان در گذشت. (ر.ک: امین، 1376ش، ص294-293).

خلاصه

مهم­ترین مراحل زندگی شیخ محمّد عبده را می­توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1- تعلیمات اولیه

2- آشنایی و شاگردی سید جمال­الدین اسد­آبادی

3- پیگیری نهضت پس از تبعید سید جمال و دعوت از مردم مصر

4- سفر به مغرب زمین و آشنایی با تمدن جدید غرب

5- بازگشت به مصر و گذار از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی به اشتغالات آموزشی و قضایی (عمّاره،1980م، ص18).

منابع:

1- امین، احمد، پیشگامان مسلمان تجدیدگرایی در عصر جدید، ترجمه حسن یوسفی­اشکوری، تهران، علمی و فرهنگی، 1376ش.

2- جلیلی، مهدی، جایگاه تعلیم و تربیت در اندیشه و عملکرد شیخ محمد عبده، مصباح، سال دوازدهم، شماره 49.

3- حسینی­طباطبایی، مصطفی، شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، تهران، انتشارات قلم، 1362ش.

4- حقیقت، سید صادق، اندیشه­های کلامی- سیاسی عبده، فصلنامه نامه مفید، شماره22، 1379ش.

5- خرمشاهی، بهاء­الدین، قرآن­پژوهی، تهران، نشر ناهید، چاپ سوم، 1376ش.

6- عبده، محمّد، مقدمه شرح نهج البلاغه، قم، نشر المکتب الاعلام الاسلامی، 1375ش.

7- عمّاره، محمّد، الاعمال الکاملة للامام الشیخ محمّد عبده، بیروت، المؤسسة العربیه، 1980م.

8- مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، قم، صدرا، 1374ش.

9- همو، سیری در نهج­­البلاغه، تهران، صدرا، چاپ پانزدهم، 1378ش.

10- موثقی، سید احمد، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، 1377ش.


[ شنبه 92/7/27 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

سید جمال‌الدّین اسدآبادی

مقدمه

 وی در سال 1217خورشیدی (1789میلادی)به دنیا آمد که از او با نام‌های جمال‌الدین الافغانی و سید محمد بن صفدر الحسین نیز نام برده می‌شود. اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه «اتحاد اسلام» بود. وی همچنین از اولین نظریه پردازان بنیادگرایی اسلامی محسوب می‌شود. از او با عنوان آغازگر نهضت بیداری اسلامی در سده‌های اخیر نام می‌برند. سید جمال‌الدین اسدآبادی اولین متفکر مدرن و فعال اجتماعی بود که نسبت به بیماریهای اجتماعی جوامع مسلمان و ضعف‌های موجود در آن هشدار داد. و در مقابل قدرتهای غربی اسلام گرائی را تبلیغ نمود. تاثیر او بر کشور‌های اسلامی، مخصوصاً ایران و مصر شایان توجه است.  نهایتا" سید جمال الدین اسدآبادی به سید جمال الدین حسینی، افغانی ،پدر رنسانس اسلامی ، مجدد شرق، مفخر شرق، جامع الاطراف والعلوم(یعنی متفکر،مصلح و رهبر دینی) وبنیانگذار سلفی گری اسلامی معروف بود.

تولد و زادگاه سید جمال

اطلاعات اندکی درباره محل تولد و خانواده وی در دست است و محل تولد او همیشه محل اختلاف بوده‌است. با وجود لقب «افغان» که او خود را با آن معرفی می‌نمود و با آن شناخته شده بودافغانی ها معتقدند که او افغانی بوده است ، ما معتقدیم وی ایرانی و شیعه و از مردم اسدآبادهمدان بود ورومی ها معتقدند که سید جمال ترک بوده است. گمان می‌رود که سیدجمال‌الدین صلاح نمی‌دانسته کسی به هویت وی پی ببرد به طوری که گاهی به جای اسدآبادی، اسعدآبادی امضا می‌نمود. محمد عبده شاگرد سید جمال الدین و مترجم کتاب نیچریه وی به زبان عربی، در مقدمه ترجمه کتاب می‌نویسد، سید جمال الدین ایرانی بود ولی به دو علت خود را افغانی معرفی می‌نمود: اول اینکه بتواند در کشورهای عربی خود را سنی معرفی کند و به هدف‌هایش برسد. دوم اینکه خود را از دست مقررات سختی که دولت ایران برای اتباعش در خارج قرار داده بود برهاند. دلایل ایرانی بودن سیدجمال به شرح زیر می باشد:

الف- اکثر کتاب هایی که درمورد سید چاپ شده بیانگر ایرانی بودن آن است .

ب- سید جمال پدرش نظامی بوده ودر جنگ هرات به هرات اعزام وهمانجا ساکن می شوند وبه دلیل تحصیل درآن منطقه لهجه بچه های افغانی را یاد می گیرد.

ج- سید جمال چون متعلق به جهان اسلام بوده هیچگاه نمی گوید ایرانی است ودر هر شهری که می رفته می گوید :« من متعلق به شما هستم».

د- در زمان ناصرالدین شاه چون برخورد جدی با متفکرین صورت می گرفته و بیم آن می رفته که به خانواده او صدمه ای وارد شود ایرانی بودن خود را مطرح نکرده وچند سالی هم بیشتر در ایران نبوده است.

ه- در لباس روحانی شیعه عکس از سید جمال موجود است.

البته افغانی ها به این دلیل که بیشتر در افغانستان زندگی کرده است ودر کتاب «تتمه البیان فی التاریخ الافغان» به افغانی بودن آن اشاره شده اورا افغانی می دانند.

تحصیلات سید جمال

او از پنج سالگی به فراگیری دانش نزد پدر خود پرداخت. او برای ادامه تحصیل به مدرسه صاحیه قزوین رفته ودروس حوزوی را تا سطوح عالی نزد برادران برغانی آموخته و سپس به تهران مهاجرت کرد. وی در همین زمان و در حالی که بیش از شانزده سال نداشت، پس از چند دیدار با آیت‌الله طباطبائی مرجع بزرگ وقت درجه اجتهاد را دریافت کرد. مدت زمانی بعد عازم نجف شد تا از درس کسانی چون شیخ مرتضی انصاری بهره جوید. از اساتید دیگر وی در نجف می‌توان به ملا حسین‌قلی همدانی اشاره کرد. بسیاری از پژوهشگران مانند حسن یوسفی اشکوری و محمد مسعود نوروزی ، سید جمال را بنیانگذار و آغازگر روشنفکری دینی یا نوگرایی دینی در جهان اسلام می دانند. نوگرایان دینی معتقد به دینی عقلانی و سازگار با مدرنیته و علم جدید هستند. بنابراین این پندار غلط که برخی سید جمال را در حوزه بنیادگرایان دینی معرفی می کنند ، ناشی از ضعف دانش و فقدان تحلیل درست آنهاست.

سید جمال الدین در سن 18 سالگی در اکثر علوم رایج در آن زمان به مقام عالی رسید. بعد به هندوستان و حجاز و مکه سفرهایی کرد و سرانجام به افغانستان مراجعت نمود. ودر آنجا شریک اسرار دوست محمد خان امیر افغانستان شد. در جنگ هرات نیز همراه او بود. سپس به مصر رفت و با دانشمندان آنجا همنشین شد. او در مصر به خاطر دانش و کمالاتش بسیار معروف شد و در جامع ازهر منطق و فلسفه درس می‌داد. شیخ محمد عبده و گروهی از فضلای مصر در کلاس او حضور داشتند.

سفرهای سیدجمال

سید جمال در 1254 هجری قمری، بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید، سعی کرد تا مردم و خصوصاً مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند.

درسفر به مصر با استقبال برخی مقامات دولتی روبرو شد و شروع به تدریس و تبلیغ کرد. بسیاری از نویسندگان و روشنفکران مصر از او بهره بردند و شیخ محمد عبده مفتی بزرگ مصر او را همچون استاد خود می‌دانست. در تحولات سیاسی مصر نقش موثر داشت و به همین دلیل پس از مدتی به کوشش نمایندگان خارجی که منافع خود در مصر را در خطر می‌دیدند او را از مصر بیرون کردند و به هند رفت. مدتی او را در کلکته زیر نظر حکومت انگلیسی هند نگاه داشتند و بعد که اجازه یافت از راه دریای سرخ به اروپا رفت. در لندن و پاریس مورد توجه مقامات سیاسی اروپا بود. در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروه الوثقی مبادرت نمود. که فقط 18 شماره از آن منتشر شد. با نشر مقالات اندیشه‌های خود در مورد اتحاد اسلام را بیان می کرد. بالاخره به حجاز سفر کرد و از بوشهر به ایران وارد شد و به تهران رفت و در خانه حاجی محمد حسن امین‌الضرب ساکن شد. چند بار با ناصرالدین‌شاه ملاقات کرد و از ضرورت قانون گفت ولی شاه سخنان او را نپسندید و پس از مدتی امر به اخراج او از ایران کرد. از راه مازندران به قفقاز و بعد به مسکو و پترزبورگ رفت. در سفری که به مونیخ رفت با ناصرالدین‌شاه و امین‌السلطان ملاقات داشت و به دعوت آنان دوباره به ایران بازگشت. مدتی در شاه‌عبدالعظیم بود که باز به دستور شاه با افتضاح او را بیرون کردند. به بغداد و بصره سپس به اروپا رفت. سلطان عبدالحمید در موقعیتی که جنگ جهانی اول رخ داده ودچار مشکلات داخلی می شود واصلاحات هم نتیجه ای نمی بخشد او را به استانبول دعوت کرد و امیدوار بود از نفوذ او برای اداره کشورهای اسلامی امپراتوری عثمانی بهره گیرد.در استانبول میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و خبیرالملک به تشویق او به نشر مطالب علیه شاه و اتابک پرداختند. پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه به دست میرزا رضای کرمانی که از مریدان او بود، دولت ایران خواستار تحویل او شد ولی مقامات عثمانی نپذیرفتند.


[ دوشنبه 92/7/22 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

ورود سیدجمال به فراماسونری

در بعضی منابع سیدجمال الدین مامور دولت انگلیس و فراماسون و در خدمت منافع انگلیس معرفی شده‌است. در نقطه مقابل مراجع دیگری او را حامی منافع و یا مامور دولت روسیه و بر ضد منافع بریتانیا معرفی کرده‌اند. واقعیت آنست که از سید جمال برای ورود به فراماسونری دعوت شد وبعد افتخارکردند که سید جمال هم وارد این تشکیلات شده است .سیدجمال فریفته شعار فراماسونری (برابری،برادری وآزادی) شده بود. (البته تشکیلات فراماسونری درآن زمان وارد مباحث امروز خود ومسائل جاسوسی نشده بود)

از سید جمال خواسته بودند که در فراماسونری نباید وارد مباحث سیاسی شود ولی سید به این کار ادامه داد تا او را اخراج کردند سید جمال بعدها براساس تجربیات فراماسونری دو لژ در ایران تشکیل داد یکی به نام«اتحاد اسلام» ودیگری به نام «کوکب الشرق» (فراماسونری دارای لوژهای مختلفی است وهرکس می خواهد وارد آن شود باید به ترتیب لوژهای مختلف را طی کند تا به مرحله آخر که «استاد اعظم» است برسد.)

مرگ سید جمال

او پس از مدتی از چشم سلطان افتاد و مواجب او را قطع کردند و با فقر زندگی می‌کرد تا این‌که به سرطان فک مبتلا شد و او را جراحی کردند و در 1275 هجری شمسی (9 مارس 1897 میلادی) در استانبول درگذشت و در گورستان شیوخ دفن گردید. علاوه بر دیدگاه شماری از پژوهشگران، برخی از یاران سید هم عقیده دارند که سید توسط اعوان سلطنت قاجاری- در تلافی ضدیت با نظام قاجار و قتل ناصر الدین شاه -مسموم شده و به قتل رسیده‌است.بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و درسال 1284 پیکر سید جمال‌الدین از استانبول به کابل منتقل شد و در دانشگاه کابل دفن گردید که با دفن تابوت او در این محل، نام دارالفنون به آنجا گذاشته شد و در زمان سلطنت محمدظاهرشاه درسال 1311 سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه بالای آن گردید. آخر عمر سید جمال به خاطر بیماری به نامه نگاری طی شد .

اندیشه های سید جمال

وی که هدف اصلی اش در تمام عمر، اتحاد اسلام و وحدت مسلمین بوده، بعد از سالیان متمادی فعالیت و تلاش، می‌توان عنوان داشت که در چند مورد تحول و انقلابی آفرید.

  • ترویج اندیشه اتحاد اسلام( عبارتست از یک امپراطوری بزرگ از مسلمانان جهان بدون توجه به نژاد ، رنگ و مرزسیاسی تحت خلافت یک شخص)
  • اندیشه سلفیت: (بازگشت به اسلام اصیل که منظور همان چهل سال اول هجرت است)
  • سفر به کشورهای مختلف وارائه اندیشه های خود به زبان وروش مردمان همان دیار.
  • استفاده از نشریات وکتابهایی که برای بیان افکار خود می نوشت.
  • سید جمال هم رهبری عملی بود هم رهبر تئوریک
  • به فراموشی سپردن مایه‌های اختلاف و موارد نزاع میان سنیان و شیعیان با طرح مبارزه با استعمار و استبداد و تلاش در احیای اسلام و عزت مسلمین
  • انتقال بعضی نظرات کلیدی تشیع به برخی علمای تسنن و تسری به حوزه‌های بزرگش چون الازهر
  • ترویج نوعی ناسیونالیسم مثبت، که در عین وحدت مسلمین، به حفظ استقلال ملی در سرزمین‌های اسلامی در برابر استعمار مربوط می‌شود.

در مجموع آنچه از اندیشه‌های وی پس از سالها تلاش به عنوانی میراثی باقی‌ماند را می‌توان چنین برشمرد.

  • اعتقاد به توانائیهای ذاتی دین اسلام، برای رهبری مسلمانان و تامین نیرومندی و پیشرفت آنان
  • مبارزه با روحیه تسلیم، گوشه نشینی و بی حرکتی
  • بازگشت به منابع اصیل اندیشه اسلامی
  • تبیین تعالیم اسلام به زبان روز و فراخواندن مسلمانان به یادگیری علوم جدید
  • مبارزه با استعمار و استبداد، به مثابه نخستین گام در راه نوزایی اجتماعی و فکری مسلمانان.
  • تلاش در راه گسترش حضور روحانیت در مبارزات سیاسی و برداشتن مرزهای بین دیانت و سیاست بویژه در جوامع اهل تسنن.

در بوته نقد خودش

از نقدهای وارد بر فعالیت‌های سید جمال، بی توجهی به جایگاه و نقش توده‌های مردم در مبارزه و تمرکز بر روابط با سران حکومت‌ها و نخبگان سیاسی در بسیاری از مقاطع است، که موجب ابتر ماندن و ناکامی بخش زیادی از تلاش‌های وی گردید.

وی در این رابطه اظهار می‌دارد:

افسوس می‌خورم ار اینکه کشته‌های خود را ندرویدم... ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم‌های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی‌نمودم. آنچه در آن مزرعه [مردم] کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر [سلاطین و نخبگان حکومتی] غرس نمودم فاسد گردید.

آثارسیدجمال

  • رساله نیچریه
  • مقالات در روزنامه «عروةالوثقی»
  • مقاله در رد خطابه ارنست رنان
  • نامه‌ها
  • مقالات در نشریه «ضیاءالخافقین»
  • تتمة البیان فی تاریخ الافغان

منابع

1-      روشنگر شرق سید جمال الدین اسد آبادی، ، محمد مسعود نوروزی

2-      ازماست که برماست، دکتر هما ناطق

3-      نقش سید جمال در بیداری مشرق زمین ، محیط طباطبایی

4-      سیجمال الدین مفخر شرق، ،سید غلامرضا سعیدی

5-      آثار ومعتقدات سید جمال الدین افغانی، مرتضی مدرس چاردهی

6-      مجموعه اسناد ومدارک چاپ نشده در مورد سید جمال، ایرج ومهدی افشار

7-      دین ودولت در ایران، پروفسور هامد الوار

8-      سید جمال الدین پایه گذار نهضت جهانی اسلام، صدر واثقی

9-      سید جمال الدین وتفکر جدید، کریم مجتهدی

10- نهضت های صد ساله اخیر، مرتضی مطهری


[ دوشنبه 92/7/22 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
<      1   2   3   4   5      
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدسایت: 403889
انقلاب اسلامی