علوم سیاسی |
سئوالات حدسی جامعه شناسی سیاسی 1-اصطلاحات زیر را تعریف کنید قدرت را تعریف کنید. قدرت ویژگی و خصوصیات فردى است و آن را نیروى بالقوه اى مى دانند که یک فرد مى تواند به وسیله آن ، بر فرد دیگرى تاثیر گذارد، بر او نفوذ کند و او را وادار به انجام کارى نماید . حکومت را تعریف کنید. حکومت در لغت به معنی فرمانروایی و حکمرانی است و در اصطلاح عبارت است از فرایند اجرای منظم سیاستها و تصمیمات مقامات اداری درون یک دستگاه سیاسی در قلمرو معین، و اقتدار آن به وسیله یک نظام حقوقی و با استفاده از زور در اجرای سیاستهایش حفظ میگردد. دولت چیست؟ عبارت است از نهاد نظامند اجرای عدالت و هدایت ( آموزش) به نحوی که سعادت عامه دلیل کارآمدی آن باشد. یا «دولت عبارت است از عدهای از مردم که در سرزمین مشخص بهطور دائم اسکان دارند و دارای حکومتی هستند که به وضع و اجرای قانون اقدام میکنند و از حاکمیتی برخوردارند که به صورت روح حاکم و قدرت عالی آنها را از تعرضات داخلی و خارجی مصون میدارد. 2-عناصر تشکیلدهندهی دولت را بیان کنید ودیدگاههای مربوط به دولت چگونه است؟ دولت بهعنوان مهمترین بازیگر سیاسی در صحنهی سیاست بینالملل از چهار عنصر تشکیل شده است: 1-مردم، 2-سرزمین، 3- حکومت، و4- حاکمیت. دولت خاص و دولت عام. دولت در زبان عامهی مردم به معنای «هیات دولت»، «کابینه» یا «تشکیلات و ادارههای دولتی» میباشد. اما مفهوم دولت در علم سیاست و روابط بینالملل، دارای معنایی فراتر از آنچه گذشت میباشد. دولت، بزرگترین سازمانبندی گروه انسانی است؛ قدرت سیاسی در آن به جریان میافتد و عالیترین تجلی قدرت نیز نام گرفته است. 3-جامعه شناسی سیاسی را تعریف کنید و بنویسید موضوع جامعه شناسی سیاسی چیست؟به بررسی روابط دولت و جامعه و به ویژه تاثیرات جامعه بر روی دولت پرداخته میشود، لذا «شناخت جامعه و پیچیدگیهای آن، نقطه عزیمت شناخت زندگی سیاسی» به شمار میآید. جامعه شناسی سیاسی به دنبال کارکردها ی سیاسی است بررسی رابطه جامعه ودولت - بررسی گفتمان ونظریه ها- بررسی تأثیر گفتمان ها بر کردارها و رفتارهای سیاسی واجتماعی افراد – بررسی علت مشکلات در جامعه 4-دلایل نظریه پردازی سیاسی چیست؟و نظریه سیاسی باید دارای چه منطقی باشد؟ 1- شناخت بی نظمی ها(بحران)2- شناخت علل بی نظمی ها 3- باز سازی جامعه خیالی4- ارائه راه حل 1- منطق انتزاعی 2- منطق انضمامی بدین معنی که در در هراندیشه باید هردومنطق از هم جدا شوند حقیقت این گفتمان ها نه فقط عینی بلکه تاریخی ومقصد به عقل ، مورد بررسی وتحلیل قرار گیرد. 5-چهار گفتمان جامعه شناسی سیاسی درادوار تاریخی را بیان کنید 1- جامعه فعال و دولت منفعل(قرون 18و19)=جامع نیرومنداست ولی دولت ضعیف –دولت در خدمت جامعه است( لیبرال هستند)دولت یک ناظر بی طرف است وحق سرکوب یک گروه به نفع گروه دیگر را ندارد2- جامعه فعال و دولت فعال=(اواخر قرن 19 تا جنگ جهانی اول است هم دولت وهم جامعه نیرومند هستند.3- جامعه منفعل ودولت فعال= جامعه ضعیف ولی دولت نیرومند است فرد وجامعه ضعیف وعقلانیت وجود ندارد4- جامعه فعال ودولت منفعل = باز یک جامعه نیرومند ودولت ضعیف است 6- در جوامع زیر رابطه دولت وجامعه چگونه است؟ - سوسیالیست = اگر دولت فضای کمتری را اشغال کند وقلمرو خصوصی را افزایش دهد واز قلمرو عمومی زا کم کند «دموکراتیک» لیبرالیسم یا دولت حداقل مداخله را بوجود آورده است . -توتالیتر=اگر دولت فضای عمومی بیشتری را اشغال کند وجامعه فضای کمتری را اینجا دولت گسترش پیدا می کند وقلمرو عمومی را هم برای خود نگه می دارد دولت می شود«استبدادی» ودیکتاتوری حاکم می شود ودر نتیجه توتالیتر می شود ( در گفتمان توتالیتر فاشیسم ونازیسم و... می شود.) -دولت رفاه =دولت وجامعه با هم برابر هستند وبه یک اندازه فضای عمومی را اشغال می کنند یعنی قلمرو عمومی وخصوصی به یک اندازه درز اختیار جامعه ودولت قرار می گیرد. -پلورالیسم = تکثر گرایی یا پلورالیسم (چند خدایی) معتقدند که دولت همه جا هست .دولت ریشه طبقاتی دارد منشأ طبقاتی آن با بالا دست هاست که تصمیم توسط آنها صورت می گیرد وهدف دولت تأمین منافع طبقه بالااست البته دولت مستقیما دخالت نمی کند ولی در ترکیب نخبگان در دولت دخالت می کند. 7-دولت تکثر گرا چیست؟واژه تکثر گرایی یا پلورالیسم (pluralism) در لغت به معنای تکثر و چندگانگی است. این واژه در آغاز در عرصه سنتی کلیسا مطرح شد. شخصی را که دارای منصب گوناگون در کلیسا بود پلورالیست مینامیدند. از خصوصیات مهم جوامع پلورال از دیدگاه پلورالیستها مشارکت مردمی در اداره جامعه و ایفای نقش دولت به طور غیرمستقیم از طرف مردم میباشد. این مشارکت در قالب تشکیل احزاب سیاسی خود را نشان میدهد. از همین رو وجود احزاب در جوامع پلورال یکی از نیازهای اساسی زندگی اجتماعی تلقی میگردد. به اعتقاد ایشان مشارکت مردم در تشکیل احزاب و در نتیجه گردش قدرت موجب میشود از انحرافات مختلفی که ممکن است در سایه انحصار قدرت در دست یک فرد یا گروه خاص حاصل شود جلوگیری گردد. 8-هدف لیبرالیسم چیست؟نگاه آن در نگاه تاریخی چگونه است؟ لیبرالیسم برآمده از نسل جامعه نیست بلکه فقط یک توجیه گراست وبه دنبال این است که سرمایه داری را جابیندازد وآن را مشروع جلوه دهد.لیبرالیسم خدا را کنار گذاشته ومنظورش اینست که همه چیز به نفع انسان تمام شود ودنبال اقتدار دولت است. در قرون 17 و18 در نظریات آنها بحث اقتصاد مطرح است بحث جدایی دین از دولت در حوزه پلورالیسم مشرکانه دیده می شود از دولتی که دنبال مالکیت خصوصی وبازار آزاد است دفاع نموده است از جمله این نظریه پردازان می توان به هابز اشاره کرد. 9-اختلاف هابز ولاک در مورد جامعه و دولت چیست ؟ هابز= در نتیجه قرار داداجتماعی کل حقوق جامعه به دولت انتقال پیدا می کند. حق شورش نیست. دونوع قراردا هست یکی بین مردم ودیگر بین حاکمیت. لاک=در نتیجه قرار داداجتماعی کل حقوق جامعه به دولت انتقال پیدا نمی کند. حق شورش هست . حق طبیعی ازآن خداست و وضع طبیعی حکم می کند که به وضع مدنی(قراردادی) برسیم. 10-نظر تفکرات زیر در مورد دولت چیست؟ -سوسیالیست ها= دولت را قبول دارند اما درجهت تأمین عام المنفعه افراد جامعه ،یعنی دولت در طرح هایی که مردم قادر نیستند وارد شوند واقدام کنند مثل پل وراه سازی . در سوسیالیست حوزه دولت وجامعه یکسان است. - مارکسیسم = او می گوید هر مرحله از زندگی بشر دوطبقه باهم درگیر هستند یک طبقه تز ویک طبقه آنتی تز . فئودالیسم صاحبان زمین ومالکیت با پادشاهان (انگلیسی و فرانسوی) می جنگند ولی بین آنها مرحله ای بنام سنتز بوجود می آورد که با مرحله قبل خودش تفاوت دارد چرا که یک زمان خواهان تغییر وضع موجود ویک زمان خواهان ثبات وضع موجود می شود. -تکثر گرایان کلاسیک = همه گروهها با هم برابرند وبرای این کار باید از یک نقطه شروع کنند وچون این امکان میسر نیست لذا همه ی گروهها نمی توانند از امکانات یکسان بر خوردار شوند اینجاست که تکثر گرایی کلاسیک باطل می شود. - نو تکثر گرایان = وقتی دولت شکل می گیرد منشأ طبقاتی دارد که این منشأ طبقاتی یک وابستگی ایجاد می کند مثلا" اساتید یا روشنفکران که هرکدام وارد دولت می شوند یک ترکیب طبقاتی از همان طبقه بوجود می آورند وقدرت را در دست می گیرند وتصمیماتی که گرفته می شود به نفع افراد آن طبقه خواهد بود. 11-هدف اصلی لیبرالیسم چیست؟ لیبرالیسم قصد دارد انسان تازه ای را به ظهور برساند که کارگزار باشد و وظایف جدیدی که ساخته وپرداخته اجراکند مارکس وهگل و... هرکدام می خواهند آدم خودشان را با هدفهای خاص خود بسازند. 12-فرایند تاریخی شکل گیری دولت مدرن درچند گفتمان ودوره اتفاق افتاده است؟ چهار گفتمان 1-دولت عنصری درجامعه مدرن است( پیروجامعه مدنی است )2- دولت نقش فعالتری دارد( ممانعت وحمایت از گروههای اجتماعی ،نقش حکمیت دولت هوشیار وبزرگ می شود) 3- دولت اقتدارگرا می شود( از مطلق گرایی شوع وتا توتالیتاریسم 4- دولت در کمترین حد خود است وجامعه مدنی بسط پیدا می کند. 13-روش های مهم نظریه های سیاسی را بیان کنید . الف: شناخت سوالات نظریه پردازان ب: بررسی پاسخ های ارائه شده به سوالات ج: شناخت اهداف د: شناخت راه های رسیدن به اهداف ه: شناخت راخ حل ها و: شناخت نحوه توجیه راه حل ها 14-هدف نظریه های سیاسی چیست ؟ - فراهم آوردن بینش همه جانبه از جامعه سیاسی یعنی تصویری جامع از سیاست در چشم مخاطبان - قابل فهم کردن جهان سیاست برای ما به نحوی که ما هدایت شویم - ارائه راه حل برای مشکلات 15- علل بی نظمی سیاسی در نظریات مختلف نظریه پردازان سیاسی چگونه است ؟ در سیاسی بودن ریشه ومنشأ مشکلات اجتماعی مشکل ازدوجهت وهرکدام از دوجنبه قابل بررسی است : الف- مشکل یا عمومی یا فردی ب- یاطبیعی یا قراردادی . الف- اگر عمومی است علت آن ناشی از خرابی نظام سیاسی است و پاسخ مناسب آن عکس العمل سیاسی است ولی اگر فردی است مربوط به اختلاف عصبی فرد است . در مورد اولی نظریه پرداز باید راه حل هایی برای مشکل جامعه و برای دومی راه حل هایی برای فرد ( حاکمان) بدهد . ب- ریشه طبیعی یا قراردادی داشتن نیز ارتباط با نظریه پردازان دارد .اگر نظریه پردازان افراد شجاع باشند ریشه مشکلات را معمولأ به علل فردی یا حکومت یا حاکمان مربوط می نمایند ولی اگر افراد محافظه کار نظریه ارائه دهند علل مشکلات را بیشتر به عوامل طبیعی مربوط میدانند 16- نظریه پردازان نظریه های سیاسی زیر را نام ببرید وعلت بیان هرکدام را توضیح دهید. - بحران ثبات = توسط ماکیاولی در ایتالیا - بی نظمی شدید حاکم بود ، اوضاع داخلی بسیاری از شهرها بی ثبات بود ، درگیری فرقه ای و طبقاتی وجود داشت ، نظام های سیاسی پشت سرهم تغییر می کردند ،درگیری بین فقرا و توانگران وجود داشت . - بحران اقتدار = توسط هابز در انگلستان -مردم فاسدو جاهل و نادان بودند ، فیلسوفان وکشیشان مردم را به گمراهی می انداختند و ضرورت وجود پادشاه و حکومت مدنی را نمی دانند ، جنگ و سرنگونی حاکم هم وجود داشت -بحران مشروعیت= توسط جان لاک در انگلستان- حاکمان با کسب قدرت بیش از حد و به ناحق از مردم مالیات میگیرند و با تشکیل ارتش غیر مجاز ، آزادی های مذهبی و خصوصی مردم را زیر پا و حق مردم را ضایع می کنند . - بحران رژیم کهن–توسط فیلسوفان و روشنفکران در آستانه انقلاب فرانسه - آنها ریشه مشکلات را در علائم بحران های عمیق فکری و اجتماعی در تمدن غرب می دیدند و راه حل آن را رشد خرد و پیشرفت آزادی می دانستند ( اما ارباب سیاست و ارباب کلیسا که در آن زمان با هم متحد شده بودند مخالف هرگونه خرد ورزی بودند ) - بحران مدنیت= توسط ارموند برگ در فرانسه - بعد از انقلاب کبیر فرانسه لیبرالیسم عصر روشنگری یا بحران مدنیت را مشکل فرانسه می دانست او ضمن مخالفت با انقلاب کبیر فرانسه ، بحران فرانسه را بحران مدنیت خواند و هدفش آگاه کردن مردم از خطرات نظام سیاسی بود . -بحران نظام سرمایه داری = توسط مارکس در اروپا - موجب بی نظمی در زندگی اجتماعی از خود بیگانگی طبقه کارگر و تضاد در جوامع بورژوانی شده بود که همه اینها موجب از خود بیگانگی افراد جامعه شده است . - بحران برابری اخلاق= توسط ژان ژاک رسو در اروپا -جامعه باعث بیگانگی از خود و همنوعان شده است و این بیگانگی موجب جابجایی در روابط اجتماعی افراد شده - بی بندوباری اخلاقی ابعاد سیاسی و حکومتی داشت - نظریه بحران عدالت آتنی= توسط افلاطون -بی نظمی اخلاقی و ورشکستگی دولت شهر آتن در هنگام اعدام سقراط . [ شنبه 93/3/31 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
17-سازو کارهای نهادهای سیاسی که موجب ایجاد مشکلات سیاسی و شکست نظام سیاسی می شوند را نام ببرید ؟ 1. .جود مشکلات از نظام کهنه و نابرابری توزیع قدرت و نفوذ 2. وجود مشکلات نابسامان از فرهنگ سیاسی نظام 3. وجود مشکلات از نهادهای تربیتی جامعه ( تعلیم و تربیت ) 4. وجود مشکلات از نادرست بودن دستگاه اداری دولت 5. وجود مشکلات از بحران اقتصادی 1390 ( بحران اقتصادی بین دو جنگ جهانی ) 19- نظریه پردازی در جوامع استبدادی و جوامع لیبرال را مقایسه کنید ؟ در جوامع استبدادی حرفه ای خطرناک است زیرا حاکمان از بیان هرگونه انتقادی جلوگیری می کنند چرا که هرگونه تردید در اصول عقاید حاکمان بدعت گذاری و الحاد تلقی می شود . اما در جوامع لیبرال اگر چه آزادی بیان وجود دارد ولی بیشتر علاقه دارند از آنها تعریف شود. اجازه تفکرات ضد آنها (آمریکایی) در ملاء عام داده نمی شود اگر تئوری هم مطرح شود در مرحله حرف می ماند و در مرحله عمل زیر پا گذاشته می شود . 20- موضوع تحقیق کلاسی خود رابنویسید و خلاصه ای ازآن بیان کنید. نقش نخبگان سیاسی در ایجاد سنت های سالم سیاسی = نخبه(Elite ) به معنی انتخاب و یا انتخاب کردن است. ودر تعریف نخبه کسی است که ذاتاً دارای امتیازات هوشی، جسمی و روانی است. این مواهب را طبیعت در وجود یک شخص به عاریت نهاده است.« نخبگان سیاسی معمولا به طبقه ای برگزیده از افراد جامعه اطلاق می شود که صاحب قدرت و نفوذ بوده و در تدوین و پیشبرد خط مشی دستگاه سیاسی به اشکال گوناگون تاثیر می گذارند.» . مقصود از «سنت سالم سیاسی» اینست که باید مشخص و معین نماییم که با اتکا و پشتیبانی به چه مبانی ای ، یک سنت سیاسی را قادر می سازد تا به صفت سالم بودن متصف گردد. به تعبیری ساده تر ؛ چه منبع ارزشی و کدام مبانی ارزش سنجی ای ، سالم بودن یا نبودن سنت سیاسی را مشخص می سازد . لذا از آنجایی که نویسنده افتخار زندگی در یک کشور اسلامی و در جامعه ای که نظام آن یک الگوی اسلامی است را دارد پاسخ به این پرسش را با تکیه بر مبانی ارزشی دین مبین اسلام مطرح می نماید. گر چه وظیفه ی نخبگان سیاسی در موضوع پیشگفته معلوم شد لیکن مشخص گردید که رفتار آنها بر سایر افراد جامعه موثر می باشد. ازآنجایی که نقش نخبگان در سنت های سالم سیاسی موضوع تحقیق است باید از دوجهت بررسی شود اول اینکه شناسایی سنت های سالم سیاسی گذشته وتشخیص معیارهای آنها ست که با مطالعه زندگی پیامبر بزرگوار اسلام وامیرالمومنین (ع) وسایر ائمه معصومین (سلام الله علیه) وزندگینامه وتاریخ فعالان ،نخبگان و رهبران جنبش های اسلامی در طول تاریخ که که در قالب رفتاری منابع اساسی اسلامی یعنی قرآن کریم ، سنت ، عق واجماع می باشد ودوم با استفاده از منابع ذکر شده الگوهای عملی که می تواند برای جواع اسلامی در اینده مورد استفاد قرار گیرد مد نظر بوده است . توضیح اینکه در جامعهای که براساس موازین و معیارهای دینی بنیان نهاده شده، نخبگان سیاسی نقش مهمّی در ایجاد بصیرت و بینش مردم دارند. لازمهی این کار آن است که ابتدا خود ایشان از چنین بصیرتی برخوردار باشند و آنگاه دیگران را در این مسیر راهنمایی کنند. در این بخش به برخی از اصول مورد تأکید اسلام اشاره می شود 1- دینمداری ، 2 -امر بهمعروف و نهى از منکر ،3-عدم کتمان حقیقت ،4- اطاعت از ولیّ امر، 5- مبارزه با حرکت نفاق، 6- حقّمداری و عدالتگستری و 7- صلح دادن میان افراد با مطالعه تاریخ وسرگذشت انقلاب ها و نهضت های فکری ،اجتماعی وسیاسی کشورها به وجود دو گروه عوام و خواص در جامعه پی می بریم . این دو گروه گاه باعث سرعت گرفتن جریان نهضت و برداشتن موانع از مسیر حرکت و ناامیدی دشمنان شده و گاهی هم به منزله مانعی بر سر راه حرکت رو به جلوی نهضت و ایجاد شک و دو دلی و تزلزل در ارکان آن عمل کرده و آن را به چالش و یا شکست کشانده اند .ررسی چگونگی این نقش آفرینی از سوی خواص جامعه همواره موضوعی قابل مطالعه وپیگیری بوده است ...خواص یا نخبگان جامعه گروه صاحب تحلیل ، صاحب بصیرت و تمیز دهندگان جریان حق از باطل اند که اسیر جو و هیجان نمی شوند و فریب جریان های انحرافی در مسیر حرکت را نمی خورند . در زیر به نقش نخبگان سیاسی اشاره کرده ایم Ò اگر نخبگان هر جامعه در یک نظام متعادل در جایگاه خود قرار گرفته باشند با یکدیگر هماهنگی و همراهی می کنند. Ò در کشورهای توسعه یافته نخبگان در نظم بخشیدن و پاسداری از جهان خویش سیاستمداران را یاری می کنند. Ò نخبگان جامعه برای دستیابی به موفقیت از لذتهای زودگذر پرهیز می کرده و به امید لذتهای پایدار سختی را تحمل می کنند. Ò نخبگان موظف هستند آنجایی که باید ،آگاهسازی کنند، و آن جایی که باید سکوت کنند، سکوت نمایند نه بالعکس. Ò نخبگان، نقش اول را در تحولات و هدایت مردم بر عهده دارند، افکار عمومی و فضای سیاسی و اجتماعی تحت تاثیر نخبگان است Ò نخبگان از طریق نهادهای سیاسی و اجتماعی، رسانه ها و تضارب آراء در جهتدهی به تحولات و رویکردهای مردم تعیینکننده هستند. Ò شکاف بین نخبگان و مسئولان از یک سو و تضاد غیرمنطقی در درون نخبگان از سوی دیگر به ساختارها و هنجارهای ارزشی آسیب میزند. Ò توانمندی نخبگان در اتکا به عقلانیت به شرط پایبندی به ارزشها ، در هدایت و تحکیم پیشرفتهای گوناگون تعیین کننده است Ò روشنگری وظیفه اصلی نخبگان است که بایستی جامعه در مقابل میکروبهایی که به اندامش وارد میشوند واکسینه کنند Ò نقش نخبگان در هدایت جامعه و سمتگیری آن به سوی اهدافش بسیار موثر است. Ò معمولا جهت و راهی که فرهیختگان جامعه دنبال میکنند میتواند برای بسیاری از افراد جامعه مورد استفاده قرار گیرد. Ò نخبگان آنچه میگویند باید حساب شده، دقیق و در جهت مصالح و منافع جامعه باشد و حتی ناگفتههایی که نخبگان میتوانند بگویند و آنچه نباید بگویند نیز میتواند برای راهگشایی و هدایت جامعه موثر باشد. در پایان می توان محور های زیر را به عنوان بخشی از مواردی دانست که نخبگان می توانند در رابطه ی با سنت های سالم سیاسی به ایفای نقش بپردازند : 1-بالا بردن سطح آگاهی افراد نسبت به فلسفه ی حکومت اسلامی 2-افزایش سطح آگاهی افراد نسبت به مسوولیت های متقابل مردم و حکومت 3-حفاظت و پاسداری از ارزش ها و ارکان نظام اسلامی 4-تلاش در جهت ایجاد وفاق و وحدت ملی 5-نهادینه کردن فرهنگ مطالبه ی مبارزه با فساد در تمامی زمینه ها از مسوولین در بین مردم ( در راستای امر به معروف و نهی از منکر) 6-تبیین مبانی مردم سالاری دینی 7-تبیین لزوم احترام به قانون و خط قرمز قرار دادن آن 8- بصیرت بخشی به توده ی مردم در فضای فتنه 21- چهار کتاب سیاسی که مطالعه کرده اید نام ببرید وخلاصه هر کدام را در دوسطر بنویسید. 22- در خصوص لیبرالیسم جه می دانید؟ [ شنبه 93/3/31 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
سئوالات مربوط به کتاب لیبراسیم 1-معنی لغوی لیبرالیسم را بیان کنید. واژه لیبرالیسم (Liberalism ) به معنای آزادی خواهی، از واژه انگلیسی لیبرتی (Liberty ) به معنای آزادی گرفته شده است. واژه لیبرال (Liberal ) یک واژه فرانسوی، به معنای فرد آزادی خواه یا هوادار آزادی است. و در لغت به معنای آزاد مرد، بلندنظر، راد، بخشنده، بی تعصب و روشن فکر نیز آمده است.واژه لیبرال در قرون وسطا و عصر رنسانس به معنای صناعتهای آزاد به کار رفته، اما بعدها به معنای آدم هرزه، ولنگار و عیاش نیز استعمال گشته است. و در قرن بیستم در برخی کشورها به طرفداران سرمایه داری، ضد حکومت، غرب زده، آمریکایی و غیر این موارد لیبرالیسم گفته می شود. 2- لیبرالیسم را تعریف کنید . ارائه تعریف دقیق و جامع از لیبرالیسم به عنوان یک مکتب سیاسی و اجتماعی کاری بس دشوار، بلکه ناممکن است؛ اما با این حال، تعریفهای متعددی از سوی نظریه پردازان غربی بر این موضوع ارائه شده است،از جمله: شاپیرو می گوید: «لیبرالیسم را می توان به طور دقیق نگرشی به زندگی و مسائل آن وصف کرد که تأکیدش بر ارزشهایی همچون آزادی برای افراد، اقلیتها و ملتهاست.» است. 3- انواع لیبرالیسم را بطور مختصر توضیح دهید. 1. لیبرالیسم فرهنگی: یعنی جانب داری از آزادیهای فردی و اجتماعی ـ مثل آزادی اندیشه و بیان ـ و گسترش فرصتهای آزادی و انعطاف پذیری اخلاقی و غیره. 2. لیبرالیسم دینی: به این معنا که اصولا دین امری شخصی است و باورهای دینی احساس درونی و غایب از حواس انسان نیست، بلکه تجربه دینی مانند تجربه های حسی از احساس زنده و غیر غایب حکایت دارد. و حقایق دینی با هیچ مقطع تاریخی و فرهنگی خاصی گره نخورده است. 3. لیبرالیسم اخلاقی: از آنجا که در لیبرالیسم هیچ قانون کلی اخلاقی وجود ندارد، لذا معیار تشخیص دهنده خوب و بد، خود انسان است. بنابراین، امیال ظاهری افراد همان امیال اقعی آنها است و باید مورد احترام قرار گیرد؛ یعنی لیبرالیسم اخلاقی، اعتقاد به یک آیین تساهل گرا، انعطاف پذیر و اباحی مسلک در آموزه های اخلاقی است. 4. لیبرالیسم اقتصادی: یعنی حفظ آزادی اقتصادی و دفاع از حریم مالکیت خصوصی و سرمایه داری، و دخالت حداقلی دولت بر فعالیتهای اقتصادی افراد، یا عدم دخالت دولت و هر عامل خارجی در اقتصاد افراد. 5. لیبرالیسم سیاسی: بر اساس لیبرالیسم سیاسی، باورها و اعتقادات هر کس در حوزه فردی و شخصی محترم است. دولت باید زمینه را فراهم کند که هر شخص بتواند برای انجام مراسم مذهبی خود آزادی عمل داشته باشد. - تقسیم بندی دیگری که از لیبرالیسم مطرح شده است را به طور اختصار بیان کنید. الف. لیبرالیسم کلاسیک: این معنا به دنبال تثبیت و پیروزی لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، به عنوان کامل کننده آن تدوین و تکوین یافت. لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، آزادی فرد را در حوزه حیات سیاسی و اقتصادی به ارمغان آورد، مجموعه این دو، لیبرالیسم نسل اولیه است که به آن «لیبرالیسم کلاسیک» می گویند. ب. لیبرالیسم دموکراسی: عده ای از اندیشمندان لیبرالیستی برای تعدیل و بازنگری در لیبرالیسم افراطی اولیه، معتقد به افزایش فعالیت و دخالت دولت برای رفع نارساییها شدند. به عقیده این گروه، آزادیهای بی مرز و حد اقتصادی، امید و آرمانهای اولیه را برنیاورد؛ لذا به این نتیجه رسیدند که دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی لازم است. بدین ترتیب، کاستن از آزادیهای اقتصادی لیبرالی را ضروری دانستند. ج. نئولیبرالیسم: در اواخر قرن بیستم، با افول دولتهای رفاهی و گرایش به سیاستهای لیبرالیسم اقتصادی، ناسازگاریهای لیبرالیسم با دموکراسی بارزتر شد. امروزه موج تازه ای از اندیشه های لیبرالیستی تحت عنوان نئولیبرالیسم به وجود آمده است. این گرایش ـ دوباره مانند گذشته ـ بر این باور است که اصول لیبرالیسم از سرمایه داری انفکاک پذیر نیست، و اقتصاد بازار آزاد، لازمه آزادی است. در این نگاه، دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی مغایر با اصول لیبرالیسم و کاری بی حاصل تلقی شده است. بدین ترتیب، بازگشت به اصول اولیه لیبرالیسم ضروری قلمداد شده است. 4- مهمترین اصول و مبانی لیبرالیسم را بیان کنید. 1. فردگرایی (اصالت فرد): فردگرایی جوهره و رکن بسیار مهم لیبرالیسم است. فردگرایی، یعنی فرد و حقوق او بر همه چیز مقدم است. اگر دولت هم تشکیل شده است، باید در خدمت خواسته های افراد جامعه باشد. دین، اخلاق، متفکران و... حق ندارند به افراد دستور دهند و مهم فرد و خواسته های اوست. 2. اصالت آزادی: یعنی آزادی فوق همه ارزشهاست. بر اساس این اصل، انسان هر خواسته ای که دارد، اعم از بی بند و باری جنسی و خلاف دین و اخلاق و غیره، باید آنها را محترم شمرد و به او آزادی داد، و ایجاد هرگونه مانع در این راه جایز نیست! به بیان دیگر، هیچ چیز در برابر خواسته های من مهم نیست. مهم آن است که من می خواهم. تنها حد آزادی در نظر لیبرالها آزادی افراد دیگر است. بنابراین، اگر خواست طرف شما موافق با میل و خواست شما باشد، هر رفتاری مجاز است! 3. انسان مداری (امانیسم): یعنی باید تمام چیزها ـ حتی اخلاق و دین ـ بر اساس تمایلات و نیازهای انسان توجیه شود. انسان نباید خود را با دین و اخلاق هماهنگ سازد، بلکه دین و اخلاق باید خود را با او هماهنگ سازند! 4. سکولاریسم: یعنی تفکیک دین از امور زندگی. بر اساس این دیدگاه، دین باید به حاشیه رانده شود. دین حق ندارد در مسائل مهم زندگی دخالت کند. 5. سرمایه داری (کاپیتالیسم): لیبرالیسم به گونه ای با سرمایه داری و اقتصاد بازار آمیخته شده که بسیاری از متفکران به ویژه چپ گرایان معتقدند که لیبرالیسم ایدئولوژی سرمایه داری است. 6. عقل گرایی: یعنی باور به کفایت و بسندگی خرد انسانی. در این تفکر، همه انسانها از نیروی خرد بهره مند هستند. خردمندی و آزادی دو جزء جدایی ناپذیر محسوب می شوند. نفی خرد ورزی آدمی مترادف با نفی آزادی اوست. و نیز تجربه گرایی، علم گرایی، سنت ستیزی، تجددگرایی، پلورالیسم معرفتی، پیشرفت باوری و تسامح و تساهل، از جمله اصول لیبرالیسم محسوب می شوند. 5-نظر اسلام در خصوص لیبرالیسم چیست؟ با توجه به مبانی لیبرالیسم، هیچ گونه سازشی میان اسلام و تفکر لیبرالیستی وجود ندارد.اسلام مخالف آزادی و سرمایه داری بر مبنای لیبرالیستی است. آزادی از نظر اسلام در محدوده قانون الهی مطرح است. اسلام با ترویج عقاید گمراه کننده و توهین آمیز به مؤمنین و هر انسان دیگر، توهین به مقدسات و باورهای دینی، توطئه علیه اسلام و حاکمیت دینی، توهین به شخصیتهای الهی و معنوی، مانند: پیامبران و امامان علیهم السلام ، خرید و فروش کالاهای حرام و غصبی، خرید و فروش کتابهای گمراه کننده و غیر اینها کاملا مخالف است.آزادی تعریف شده در اسلام با توجه و رعایت بعد مادی و معنوی انسان مطرح است؛ اما در لیبرالیسم فقط مصالح مادی و بعد غیرالهی و غیرمعنوی (حیوانی) مورد توجه است.و همچنین اسلام بر خلاف نظر لیبرالها (که بر انسان مداری تأکید دارند) بر خدامداری تأکید کرده، حق قانون گذاری و حاکمیت را مختص به خداوند می داند و سیاست و حاکمیت را جدای از دین نمی شمارد. بنابراین، هیچ سنخیتی بین اصول و مبانی اسلام با اصول و مبانی لیبرالیسم وجود ندارد. 6-نظریه مارکسیم را بیان کنید. واژه مارکسیسم از نام کارل مارکس (1883 - 1818)، بنیانگزار سوسیالیسم علمى گرفته شده و عبارت است از مجموعه نظریات و آموزشهاى فلسفى و سیاسى و اقتصادى مارکس و فردریک انگلس (1895 - 1820). اینمکتب، قدرتهاى مادى تولید و مبارزه طبقاتى را نیروهاى بنیادى فعال در تاریخ مىداند. مطلب اساسى درمارکسیسم، مدلل کردن نقش و رسالت تاریخى پرولتاریا به عنوان سازنده جامعه بدون طبقه کمونیستى است.مارکسیسم بر بنیاد فلسفى ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخى قرار دارد. نظریه ارزش اضافى (تفاوت مزد کارگرو ارزش کالایى که طى یک دوره معین تولید مىشود)، ماتریالیسم تاریخى (اعتقاد به اینکه نظام اجتماع بر پایه شرایطاقتصادى قرار دارد و تولید مادى نقش تعیین کننده را در تکامل آن ایفا مىکند و زندگى فرهنگى نیز انعکاسى از نظاماقتصادى جامعه است)، مبارزه طبقاتى (تاریخ کلیه جوامع انسانى که پدید آمدهاند تاریخ مبارزه طبقاتى است که گاهىپنهان و گاهى آشکار ادامه یافته است)، رابطه متقابل استثمار و مالکیت، نفى دولت (نهاد زورگوى اجتماعى متعلق بهدوران روابط و کشمکشهاى طبقاتى که با از میان رفتن طبقات اجتماعى علت وجودى آن نیز از بین مىرود)، انقلاب(انقلاب دموکراتیک یا بورژوا - دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستى) و دیکتاتورى پرولتاریا از جمله اختصاصات مارکسیسم شمرده مىشوند. 7- نظریه فاشیسم را بیان کنید. فاشیسم «Fascism » نام نهضت یا حرکتى است که نخستین بار به وسیله موسولینى، دیکتاتور ایتالیا، در سالهاى 1922 تا 1943 در آن کشور به وجود آمد و جریانهاى مشابهى (مانند نازیسم در آلمان و فالانژیسم در اسپانیا) به دنبال آن در همین خط سیر فکرى شکل گرفت. فاشیسم از کلمه «Fasces » گرفته شده و آن علامتى است به شکل تبر که بر روى پرچمهاى فرمانروایان قدیم رومى نقش مىبست و نماد قدرت آنها بود.فاشیسم پیش از اینکه یک فلسفه یا ایدئولوژى سیاسى باشد؛ یک روش حکومت است که بر سه اصل «حکومت فردى قدرت»، «حاکمیت دولت» و «ناسیونالیسم افراطى» استوار است. در حکومتهاى فاشیستى، فردى که در رأس حکومت قرار مىگیرد، ما فوق قانون است. در این حکومتها سازمان دولت، با تکیه بر قدرت نظامى و گروههاى فشار سیاسى و وسایل تبلیغاتى -که در اختیار دولت است آزادىهاى فردى را محدود مىسازد و هرگونه حرکت مخالفى را سرکوب مىکند. 8- ویژگىهاى فاشیسم را بیان کنید. 1. عدم اعتماد به عقل؛ 2. انکار اصل اساسى مساوات بشرى؛ 3. نظام رفتارى مبتنى بر دروغ و خشونت؛ 4. سیستم تک حزبى و حکومت عدهاى نخبه و قدرت نامحدود؛ 5. نژادپرستى و ناسیونالیسم افراطى؛ 6. ضدیت با حقوق و نظام بین المللى؛ 7. تقدیس رهبر تا حد ممکن؛ 8. مخالفت با دموکراسى، لیبرالیسم و سوسیالیسم؛ 9. اعتقاد شدید به قهرمان پرستى (هیروئیسم) و رزمجویى (میلیتاریسم). [ پنج شنبه 93/3/29 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
9- نظریه لیبرالیسم را بیان کنید. لیبرالیسم به عنوان یکی از مکاتب و ایدئولوژی های مهم غرب است که مبتنی بر ویژگی ها، اصول و مقدمات فکری است که یکی از آنها اومانیسم و انسان محوری است. در ادامه به صورت مختصر توضیحاتی پیرامون این دو اصطلاح ارائه می شود: لیبرالیسم: واژه Liberal در لغت به معناى مختلف به کار رفته است: آزاد مرد در مقابل برده، روشنفکر، سخاوتمند، لاابالى، بىبند و بار و... اما در اصطلاح به یک گونه طرز تفکر در زمینههاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و دینىگفته مىشود که تکیه اصلى آن بر آزادى هر چه بیشتر و توجه به حقوق طبیعى افراد است. این مکتب اولین بار به عنوان یک حزب سیاسى در سال 1850 م در انگلیس مطرح گردید 10-به طور کلی اومانیسم در تاریخ غرب، با دو قرائت یا در دو گرایش کلی بروز کرده است آن را بیان کنید. الف- گرایش فردگرا و ب-گرایش جمع گرا. فرد گرایی که قرائت غالب از انسان گرایی بوده است، نه تنها اصالت را به انسان، که به فرد انسانی می دهد. در عرصه حیات سیاسی و اقتصادی، گرایش جمع گرا معمولا در مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم و گرایش فردگرایانه خصوصا در لیبرالیسم و کاپیتالیسم خود را نشان داده است 11- چه موضوعاتی بیشتر مورد توجه اومانیسم ها بوده است؟ آنها مفاهیمی از جمله اختیار و آزادی انسان را همواره می ستودند. 12- انتقاداتی که به اومانیسم وجود دارد را بیان کنید. الف) بی تردید، آن گونه که اومانیسم می پندارد، ایمان یگانه حقیقت هستی نیست؛ بلکه خود آفریده ای است که خاستگاه وجود او، حقیقتی برتر از او و تنها حقیقت جهان است. ب)نگاهی اجمالی به پیشینه مکتب مزبور نشا ن می دهد که همین نگرش انسان گرایانه، در بسیاری از دوران های تاریخی، آنگاه که چیزی را معارض با منافع خود و به اصطلاح ارزش های انسانی مورد باور خود تشخیص داده، در صدد حذف و نابودی آن برآمده است؛ هر چند دیدگاه مقابل مزبور، نگرش انسان گرایانه دیگری بوده و هر چند به نابودی انسان ها و ارزش های انسانی بینجامد. ج) در ادیان آسمانی، خصوصا دین اسلام، انسان افزون بر این که از جایگاه ممتاز کرامت انسانی و جانشینی حضرت حق برخوردار است و آسمان و زمین، مسخر او قلمداد شده اند، اما آنچنان در عرصه هستی وا نهاده نیست که غیر مسؤولانه تنها به خود بیندیشد و آنگاه که چیزی را در برابر منافع خود تشخیص داد، آن را ناحق تلقی کند. شأن انسان نیز در تفکر اسلامی، در امور دنیوی محبوس و منحصر نیست؛ بلکه پایگاه و شأن او در ارتباط با مبدأ و معاد و ارزش های اخلاقی معنا می شود . 13-مفهوم لیبرالیسم چیست . لیبرالیسم ( liberalism ) ، خواهان درجاتی از آزادی در برابر تسلّطیاهدایتدولت و یا هر مؤسّسهدیگر است کهتهدیدکنندهآزادی بشر باشد لیبرالیسم، که خود ازمؤلفّههایمدرنیسماست، درنظروعملازپروتستانتیسم- نهضت اصلاحدینی- درقرن16میلادی بسیارمددگرفته است. 14- اقسامو عرصه هایلیبرالیسم را بیان کنید .1-لیبرالیسم سیاسی: لیبرالیسم، در عرصه سیاست، خواهان آزادی فرد در مقابل کنترلیا هدایت دولت است. علاوه بر دولت، هر مؤسسه و نهاد دیگری که بخواهد آزادی فرد راکنترل کرده یا بر آن نظارت داشته باشد، از نظر لیبرالیسم سیاسی مردود است.2-لیبرالیسم اقتصادی: لیبرالیسم، فرد را به مقاومت در برابر تسلط اقتصادی دولتفرا میخواند. این مقاومت، در برابر محدودیتهای تجاری، یا مالیات بر واردات، یا بهطور کلی، مقاومت در برابر هر نوع انحصار و مداخله است که در تولید و توزیع ثروتانجام میگیرد.همچنین میتوان گفت که لیبرالیسم بر حفظ آزادی اقتصادی، دفاع از حریم مالکیتخصوصی، سرمایه سالاری، ترویج بازار آزاد و رقابتی تأکید دارد. در واقع، میتوانلیبرالیسم اقتصادی را هم معنای سرمایه داری یا کاپیتالیسم دانست.3ـ لیبرالیسم اخلاقی: لیبرالیسم اخلاقی در ارتباط با رفتارهای اخلاقی افراد،آسان گیر، انعطافپذیر، با گذشت و اباحی مسلک است. عمده رفتارهای اخلاقی افراد هرچند ناپسند باشد، از نظر لیبرالیسم اخلاقی مباح است. تشخیص خوبی و بدی اخلاقی تنهابه دست خود انسان است و هیچ منبعی حتی وحی و شرع الهی از نظر لیبرالیسم، نمیتواندمعیار خوبی و بدی رفتارهای اخلاقی باشد. لیبرالیسم اخلاقی به نسبیت اخلاقی معتقداست. یعنی بر اساس این نگرش، هیچ اصل اخلاقی ثابت وجود ندارد و تنها این خواست،اراده و انگیزهها و هواهای فرد است که معیار خوبی یا بدی قرار میگیرد.4ـ لیبرالیسم فرهنگی: لیبرالیسم فرهنگی گستردهترین و مهمترین بخش لیبرالیسمبوده و دارای اصولی نظیر اومانیسم، آزادی و... میباشد و هر گونه مداخله و انحصاردولت یا نهاد دیگر را در عرصه فرهنگی مردود میداند. 15- مبانیفکری لیبرالیسم را بیان کنید. عناصر اصلی تفکّر لیبرالیستی عبارتاند از: تکیه برعقلبدون در نظرگرفتنوحی؛ آزادی مبتنی برفردگرایی(اومانیسم)؛ تساهل و تسامح با رویکردنسبیّتگراییمدرن. لیبرالیستها دربارهآزادیمعتقدند کهوحدتدینبرایتنظیممصالحجامعهضرورینیست وقانونباید عهدهدار آزادیعقیدهباشد آزادیخواهی لیبرالیستها تا جایی پیش میرودکه مرزهای دین را درنوردیده،انسانمدرنرا برای تکلیفگریزی وبیقیدی نسبت بهآموزههای دینیمحق میپندارد. از این رو، لیبرالیسم،حاکمیت الهیرا درجهاننمیپذیرد 16- مفهوم آزادی در اسلام چگونه بیان شده است. قرآنمیگوید، انسان موجودیمختاروآزاداست وسرنوشتشبه دست خود اواست.هر کس میخواهدایمانآورد و هر کسمیخواهدکافرشود،ولی در برابر راهی که برمیگزیند،مسئولاست. 17- واژه آزادی درلیبرالیسم به چه معناست؟واژه آزادى در این جا به معناى «اباحىگرى» است نه به معناى استقلال از یوغ خودکامگان که در فرهنگ ما رایج است. [ پنج شنبه 93/3/29 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
18- مهمترین شاخصه جریانات لیبرالیستى را بیان کنید . عبارتنداز: 1- محافظهکارى و سازشگرى 2- تأکید بر ملىگرایى (ناسیونالیسم) در برابر مکتب گرایى 3- نارضایى از حاکمیت خالص ارزشهاى دینى 4- مخالفت با قدرت اجتماعى دین 5- مخالفت با حرکتهاى انقلابى و اعتقاد به مبارزات رفرمیستى و پارلمانتاریستى. 19- لیبرالیسم از نظر سیاسی دارای چند مفهوم است آن را شرح دهید. دو مفهوم الف- در یک مفهوم سیاسی لیبرالیسم به یک جریان سیاسی بورژوازی اطلاق می شد که در عصر مترقی بودن آن، در زمانی که سرمایه داری صنعتی علیه آریستوکراسی فئودالی مبارزه می کرد و در صدد گرفتن قدرت بود، بوجود آمد و رشد کرد. لیبرال ها یا آزاد منشان در آن زمان بیانگر منافع و مدافع طبقه ای در حال رشد و بالنده بودند، آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی دوران فئودالیسم را طلب می کردند، می خواستند که قدرت مطلقه سلطنت محدود شود، در پارلمان عناصر لیبرال راه یابند و حق رای آزاد و سایر حقوق سیاسی در محدوده خاص آن دوران به مفهوم بورژوایی آن به رسمیت شناخته شود . ب- در مفهومسیاسی دیگر لیبرالیسم به یک روش لاقیدانه و درویش مسلکانه در داخل حزب طبقه کارگرنسبت به دشمن طبقاتی اطلاق می شود. در این مفهوم لیبرالیسم به معنای آشتی طلبی غیراصولی به ضرر اساس اندیشه های مارکسیسم ـ لنینیسم، نرمش بیجا در مقابل خطا و نادیدهگرفتن نقض اصول به علل مشخصی بکار می رود. لیبرالیسم در این مفهوم از تظاهراتاپورتونیسمواندیویدوالیسماست. احزاب مارکسیستی با اینجریان که مخالف با پیگیری در اجرای خط مشی و مبارزه اصولی و هشیاری انقلابی استمبارزه می کنند. 20- ریشه های تاریخی لیبرالیسم را بیان کنید. به عنوان یک نهضت اجتماعی که طرفدارآزادیهای فردی و رهایی از بند هر گونه تشکیلات اجتماعی- سیاسی است. به زمانهایبسیار دور می رسد. اما ندای این نحو آزادی در اروپای بعد از قرون وسطی، از حلقومپروتستانها شنیده شد. در اروپای قرون وسطی، قدرت اجتماعی- سیاسی در اختیار طبقهمعینی شامل اشراف و نجبا، روحانیون و اولیای کلیسا و فئودالها بود. نظام جامعه چنانبود که فرد از ابتدای عمر تا انتها در طبقه مشخص و غیر قابل تغییری میزیست. درزمینه مذهبی نیز سلطه کلیسا در جامعه حاکم مطلق بود و دستگاه تفتیش عقاید کلیسا بهسانسور عقاید میپرداخت. در چنین جوی لیبرالیسم پا به عرصه وجود گذاشت. این جریاندرحقیقت عکسالعملی در مقابل خفقان حاکم بر اروپا بود. پروتستانتیسم با تاکیدبر آزادی و استقلال فرد به مبارزه با کلیسا برخاست. پیشرفت علوم در رنسانس، ظهورفلسفه و نظریات اجتماعی و سیاسی نیز سبب تقویت این جریان شد. 21- خلاصهحاصل همه نظریات لیبرالیسم در موردانسان را بیان کنید. الف-انسان دارای سرشتی پاک و نیک است وشر در وجود او نیست. ب-هدف اززندگی اجتماعی صرفاً تامین منافع و خواستهای فردی است. ج-زندگی سعادتمند برای همگان زمانی فراهم میشود که آزادیهای فردی در جامعه تامین و تضمین گرددآنچه سبب بروز اختلاف در زندگیانسانی می شود مداخلات غیر طبیعی از جانب دولت یا امثال آن است. 22- انسان شناسی لیبرالیستی چگونه است؟ همانند انسان شناسی مارکسیستی بر پایه روانشناسی قرن هجدهم است که انسان راموجودیصد در صد عقلانی می انگاشت که تنها طبق موازین عقلی عمل میکند. در حالی کهروانشناسی جدید ثابت کرده است که در مقابل عقل، نفس اماره با امیال و جاذبه هایرنگارنگ به شدت هر چه تمامتر وجود دارد. اگر انسان به خود رها شود عقل اوبه اندک غفلتی گرفتار نفس اماره و خودخواهی می شود. عملا این برداشت به لاابالیگری و آزادی مطلق انسان لیبرالیستی در تمام جهات و بخصوص در زمینههای اخلاقی واقتصادی شد. 23- رویه نظامسرمایهداری (capitalism)که محور آنرا بینشلیبرالیستی تشکیل میدهد را بیان نمائید. به اقتضای طبیعت استعماری خود برای نفوذ در فرهنگ مللمستضعف جهان به ترفندهای گوناگون متوسل می شود مثلا در ممالک اسلامی که ایدئولوژیوحدت بخش اسلام را سدی در راه خود میبینند با تاکید بر جنبههای ملی و قومی درمقابل انگیزههای مذهبی، به ایجاد اختلاف و نفاق درمیان آنها می پردازد. از اینرو ایادی استعمار همراه باترویجملیگراییمنحط، نظریه لیبرالیسم را نیزگاهی به صراحت و زمانی در لفافه تبلیغ مینمایند تا بدین وسیله پایگاه فرهنگی برایاستقرار سلطه استعمار را فراهم آورند. تاریخ مشروطه، اسناد فراماسونری و اسنادلانه جاسوسیگواهی بر ماهیت اتحاد منحوسلیبرالیسم و ملیگرایی است. 24-نظریه های لیبرالیسم را بیان کنید مهمترین وجه معرف نظزیه های لیبرالیسم با ور به به امکا ن تحول در روابط بین الملل به شکل همکاری ها ، کاهش تعارضات ونهایتا ً نیل به صلح جهانی است . بنظر دو تن از دانشمندان مشهور لیبرال (استین وپتیفورد )، لیبرالیسم مبتنی بر فرضیه های ذیل است : 1- لیبرالها معتقد اند که انسان موجود عقلانی اند و عقلانیت انسان را می توان بدو صورت در یافت کرد. الف : -"به شکل وسیله ئی وبه عنوان توانائی شکل دادن وتعقیب منافع " یعنی انسانها موجوداتی اند که توسط عقل خود میتوانند منافع خود رامشخص کنند وراه های نیل به آنها را نیز در یافت کنند. ب :-"توانائی فهم اصول اخلاقی وزندگی بر مبنای قانون" انسانها توسط عقل خود میتوانند اصول اخلاقی راشناسائی کنند و زندگی خود را به اساس قوانینی عیار کنند که مبتنی بر همین اصول ( اصول اخلاقی ) باشند 2- اعتقاد بیش از حد به آزادی فردی . در نزد لیبرال ها آزادی فردی در تمامی عرصه ها بیش ازهمه ارزش دارد 3- خوش بینی به سرشت انسان 3- لیبرال ها بر امکانات کار گذاری های انسانی برای تأ ثیر بر تغیر روابط بین الملل تأکید دارند. یعنی لیبرال ها معتقد اند که انسانها قادر اند با کار گذاری های عقل مندانه خود در روابط بین الملل تغیر وارد کنند . 5 – لیبرالها توسط آموزه ها مختلف مرز میان قلمرو داخلی وخا جی را به چالش می کشند الف : خود لیبرالیسم خود یک آموزه عام گرا است ب : وا بستگی های مختلف را که لیبرالیسم در میان کشور ها مطرح میکند خود نفوذ پذیری مرز ها را به ثابت میکند نظریات لیبرالیسم هم مانند سایر نظریه ها در قالب های متفاوت عرضه شده اند که نمی توان برداشت یگانه از آن داشت . برخی ها لیبرالیسم آرمانگرائی را از لیبرالیسم علمی فرق میکنند ،برخی ها نظریات لیبرالیستی نظر به خوش بینی شان بر تغیر در صحنه بین المللی طبقه بندی می کنند وبرخی با معیار های دیگر این طبقه را انجام میدهند . اما در مجموع لیبرالیسم روش های ذیل را بر رسیدن به صلح در صحنه بین المللی پیشنها د میکند 1- صلح دمکراتیک :" لزوم بر تغیر در ساختار های جوامع " به نظر لیبرالیستها تعارضات در صحنه بین المللی محصول نهاد های غیر دمکراتیک جوامع اند بنا ًبه رسیدن به صلح در صحنه بین المللی نهاد های دمکراتیک لازمی است وهدف از صلح دمکراتیک هم ایجا د نها د های دمکراتیک وبسط دادن آ نها در صحنه بین المللی است . 2 – فرا ملی گرائی : لیبرال ها معتقد به ظهور کنشگران جدید در صحنه بین المللی هستند که نقش انحصاری دولت ها را به چالش میکشد. 3- نقش تجارت وارتباطات در عرصه بین المللی : بنظر لیبرال ها ایجاد وابستگی میان دولت ها می تواند در ایجاد صلح وهمکاری میان آنها کمک کند . 4 – نهاد گرائی : لیبرالها تأ کید بیشتر به نقش نهاد های بین المللی در صحنه بین المللی به رسیدن به صلح جهانی تأکیددارند. 25- لیبرالیسم را نقد کنید. لیبرالیسم را از چند دیدگاه نقد کرده اند که اجمالا همه این مباحث را می توان در چهار محور دسته بندی کرد: 1 . نقد فلسفی; 2 . نقد اخلاقی; 3 . نقد سیاسی; 4 . نقد دینی . با آنکه نقد درون دینی از لیبرالیسم یک حوزه مستقل است، اما در عین حال باید اندیشید که این گونه نقادی ها امروزه تا چه اندازه نفوذ و تاثیر دارد . در زمانه ای که ایدئولوژی های سکولار و مادی با ارائه چهره ای عام و بی طرف از خود، به استحاله بنیادهای معرفت دینی در چارچوب نظری خود می اندیشند و با شعار تقدم عقل و اندیشه فلسفی بر منابع و معرفت دینی، فرصت روی آوردن به حوزه معرفت ناب دینی را از مخاطبان می گیرند، بهتر آن است که نخست به تحلیل رگه ها و ریشه های فلسفی و نظری لیبرالیسم بپردازیم و با نقد پایه های فکری آن، راه اندیشیدن مستقل و مستقیم به منابع دینی را بر مخاطبان بگشاییم . در صورتی که چنین مقدمه ای فراهم نگردد، بیم آن می رود که مخاطب، ایده ها و ارزش های لیبرالی را حتمی انگاشته و آن را در فهم برداشت از اسلام دخالت دهد . تبیین و نقد فلسفی لیبرالیسم از یک جهت دیگر نیز اولویت دارد . ذهنیت بسیاری از نخبگان جوامع کنونی - حتی در جامعه ما - به صورت مستقیم و غیرمستقیم متاثر از مؤلفه های لیبرالی است و این پیش فرض ها، به طور ناخودآگاه بر جهت گیری فکری آنان تاثیر می گذارد . با نقد فلسفی می توان نخست به ساختار شکنی ذهنیت مخاطبان پرداخت و ریشه های ایدئولوژیک آن را نشان داد . همچنین باید توجه داشت که نقد دینی - همانند نقداخلاقی و نقد سیاسی - در نهایت، ارزشی را در مقابل ارزش لیبرالی قرار می دهد و برگزیدن یکی از دو ارزش بر دیگری، به تحلیلی فلسفی و برون دینی نیاز دارد . پس بهتر است که در هر یک از نقدهای سه گانه، پیشاپیش نقد و تحلیلی فلسفی از سکولاریسم ارائه گردد . البته نقد دینی از یک جهت کاری دشوار و پر مخاطره است; چرا که بر خلاف نقدهای برون دینی، در اینجا اصل یا ارزش به دین نسبت داده می شود و اثبات یا استنباط این نکته، کاری حساس و طاقت فرساست . از آنجا که مفاهیمی همچون آزادی، حق، فرد، جامعه، دولت حداقلی و غیره همگی مقوله هایی جدید و نوآمد هستند و دربافت فرهنگی کاملا متفاوت با فرهنگ ما ظهور و رشد یافته اند، فهم دیدگاه اسلامی در این موارد نیازمند تلاش و تکاپوی افزون تری است; پس، جا دارد که بخشی از مطالعات اسلامی در این حوزه ها متمرکز شود تا همانند آنچه در تاریخ فقه شیعه پدید آمده است، استنباطها در این زمینه های جدید نیز از روش شناسی و منطق قابل دفاع و همگرایانه برخوردار شود . [ پنج شنبه 93/3/29 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|