سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 

سئوالات میان ترم درس نظریه های جدید در علوم سیاسی

1-       مهمترین مؤلفه های معرفت شناسی(شناخت شناسی)را در اندیشه های متفکرین مدرن بیان نمائید

بطور کلی مؤلفه های معرفت شناسی در اندیشه های متفکرین غربی در مدرنیته بشرح زیر می باشد:

-          مدرنیته با «دکارت» آغاز شده و در فیلسوفان بعدی بسط پیدا می‌کند.

-          در اندیشه مدرنیسم، دو نوع شناخت عقل نظری و عملی مورد انکار قرار گرفته است

-           در اندیشه مدرنیسم، تنها راه شناخت را حس و تجربه قرار داده‌اند

-          عالم و آدم را با دانش تجربی می‌توان شناخت.

-          راه شناخت جهان خارج و راه معرفت ، حس و تجربه است.

-           حس‌گرایی بر اریکه‌ی قدرت نشست و عقلانیت، عقلانیت تجربی شد و با داعیه روشنگری مدعی بود که مرزهای هستی را درمی‌نوردد و آنها را می‌شناسد.

-          جهان‌بینی‌های علمی و اخلاقی علمی جای جهان‌بینی‌های دینی و فلسفی را گرفت.

-          برخی افراد (ماکس وبر )خصوصیت دنیای مدرن را عقلانیت می‌دانند و مراد آنها از عقلانیت، عقل تجربی و ابزاری است نه عقل عملی و نظری.

-          برای انسان مدرن منابع معرفت دوچیز بیشتر نیستند یکی حس تجربه و دوم عقل به معنای نیروی استدلال

-          ما یک نوع علم تاریخى هم به امور مى توانیم داشته باشیم،

 -              - یکى از منابع دیگر شناخت هم درون نگرى است.

 -               وجدان هم یک نوع منبع شناخت است

-          تمدن غربی، ریشه در " من می اندیشم پس هستم" دارد.

-          همهء شئونات تمدن غربی اعم از اقتصاد و سیاست و فرهنگ و آداب زندگی فردی و اجتماعی و علم و تکنولوژی، همه ظهور این نوع معرفت شناسی هستند.

-          در چارچوب تفکر مدرنیته در غرب ، از معرفت حصولی و معرفت حضوری خبری نیست

   2- به اعتقاد شما چرا تفکیک جهان به دو قسمت (سوژه وابرژه) سرآغاز مدرنیته است وایدئولوژی های مدرن لیبرالیسم زائیده این تفکیک به شمار می رود؟ابتدا باید گفت رویکرد رایج سوژه را معادل امر غیرمادی ، ذهنی ودرونی قرار میدهند (مانند:تصوراحساس درد، محبت،عداوت، تشنگی، مکاشفات معنوی وتجربه های دینی و...)و ابژه را امر مادی ، عینی،بیرونی معنی می کنند (مانند: میز آسمان،آقای فلان ،طبیعت و...)

بدلیل اینکه با پیدایش مدرنیته در سده نوزدهم ، برداشت هایی از هویت انسان بشرح زیرمطرح گردید :1-انسان، اساس و محور هستی است، نه فقطه به این دلیل که وجودی است که از وجود داشتن خود باخبر است، بلکه به این دلیل که به خاطر خرد ورزی و نیروی عقلانی خویش، نمونه ای کامل است. 2- از رنسانس به بعد در جامعه غرب مدرنیسم به معنی نو شدن آغاز و مراحل گوناگون را پشت سر گذاشته که محصول آن تمدن کنونی غرب است. بدین گونه منظور از آن گرایش و تمایل به نو شدنی است که در جامعه غرب تحقق یافته است. بنابراین اگر مدرنیسم نمودهای بیرونی تمدن غرب است، مدرنیته عناصر درونی، فکری و فلسفی است.3-کثرت‏گرایی دینی، به عنوان یکی از مسائل مهم کلام جدید در غرب ظهور و بروز کرد و متفکران دینی برای احیای مجدد الهیات مسیحی و ارزشهای دینی و... پلورالیزم دینی را مطرح نمودند4- قرون وسطی وقتی شروع می‏شود که تفکر دینی مسیحی به نحوی معقولیت برای خودش پیدا می‏کند. یعنی دارای یک جور شأن عقلی و فلسفی می‏شود5- در دوره قبل اگر علم حاصل می‏شد، آن علم ناظر به حقیقت بود اما با ورود به دوره مدرنیته و در عصر جدیدعلم دیگر مطلق‏نگر و حقیقت‏یاب نبود.

در چنین نگاهی به جهان ادراک حسی در فضایی بین سوژه و ابژه شکل می­گیرد و دانش تنها حاصل ادراک فاعل شناسان نیست. علاوه بر این وقتی سهم جهان در معرفت بشری مهم انگاشته شود موجوداتی که در آن وجود دارند بی­جان نبوده و ابعاد روحانی می­یابند. اما با جدایی سوژه و ابژه، موضوع شناسایی موجودی بی­جان تلقی شده و از جنبه­های روحانی تهی می­گردد. فاعل شناسان برای رسیدن به درک درست از این موجودات بی­جان باید عقل خود را از هر گونه احساس نسبت به آن خالص کند. این نوع نگاه بی طرفانه و خالی از احساس به معنای عینیت­گرایی است.

همچنین ایدئولوژی های مدرن مثل لیبرالیسم از همین تفکیک یعنی سوژه وابرژه بوجود آمد که می‌توان آن را اولین و اصلی‌ترین ایدئولوژی غرب مدرن دانست. لیبرالیسم در لغت به معنای آزادی‌گرایی و مکتب اصالت آزادی است

لیبرالیسم ایدئولوژی است که توسط عده‌ای از فیلسوفان انگلیسی و فرانسوی در فاصله زمانی قرون 17 و 18 میلادی به تدریج شکل گرفته و هسته مرکزی آن اعتقاد داشتن به مفهوم فرد انگارانه است. این ایدئولوژی بر خلاف تفکر، مستقیماً با منافع یک طبقه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ارتباط دارد. به طور مستقیم و مشخص در ارتباط با طبقه سرمایه‌دار سکولار مدرن اروپایی است که از حدود قرن 14 میلادی ظهور کرده و در قرن 17 به لحاظ اقتصادی به یک قدرت تمام عیار تبدیل شده است. این طبقه در قرن 17 در هیات ایدئولوژی منافع خود را مطرح می‌کند و در قرن 18 در قالب انقلاب‌هایی چون انقلاب فرانسه و انقلاب آمریکا به قدرت می‌رسد.

3- نقد اثبات گرایی یا پوزیتیویستم

تعریف :پوزیتیویستم اصطلاحی فلسفی است که در قرنِ 19 توسطِ آگوست کنت فیلسوف و جامعه‌شناسِ فرانسوی، ساخته و به کار رفته شد. او بر این باور بود که :جبریت تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکلی که از اندیشه باقی می‌ماند متعلق به اندیشه? قطعی و تجربی علم است. طرفداران اثبات گرایی حواس انسان را تنها منبع شناخت می دانند. آنان مدعی اند که ذهن انسان در بدو تولد، مانند لوح سفید است و شناخت از گذر آموختن به منظور تشخیص الگوهای تکرار شونده در تجربه ما و ربط دادن ایده های عام به آنها کسب می شود.

نقد:1- نقد فیلسوفان اسلامی معاصر: ورود این مکتب  به عرصه فلسفه غرب با هدف حذف موضوعات متافیزیکی و الهیات شکل گرفت. چرا که مفاهیمی مانند روح، وحی و دنیای آخروی را نمی توان با محسوسات قیاس کرد. بدین معنا از نظر آنان ندیدن دلیل بر نبودن است که این خلاف حقیقت است. اثبات گرایی یک مکتب تجربی افراطی است که اساس آن را اکتفاء به داده‌های بی واسطه? حواس، تشکیل می دهد. اگوست کنت ـ که بنیانگذار این نگرش است ـ حتی مفاهیم انتزاعی علوم را که از مشاهده? مستقیم به دست نمی‌آید متافیزیکی و غیر علمی می‌شمرد و کار به جایی رسید که اصولا قضایای متافیزیکی، الفاظی پوچ و بی معنی به حساب آمد2- انتقاد  فیلسوفان غربی: اثبات گرایان از طرف دیدگاه های انتقادی به محافظه کاری و طرفداری از وضعیت موجود متهم شده اند. مهمترین نقد در این مورد کاربست علم به عنوان پروژه هایی برای مهندسی اجتماعی است. 3- نقد پوپر فیلسوف فرانسوی: قوانین علمی را نمی توان با قاطعیت اثبات کرد، بلکه می توان آنها را ابطال کرد. روش استقراء تنها یک عادت ذهنی بوده و یک ضرورت منطقی نیست. از این رو، دانش علمی کلا ناپایدار و موقتی است. و هیچگاه قابل اثبات تجربی نیستند. 4- نقد هورکهایمر جامعه شناس و متفکر مکتب انتقادی :الف: اثبات گرایان با افراد فعال انسانی به مثابه امور واقع و موضوعات صرف در چارچوب یک طرح جبرگرایی مکانیکی برخورد می کند. ب: اثبات گرایی تنها جهان را به عنوان پدیده ای مسلم و ملموس در عرصه تجربی در نظر می گیرد و هیچ گونه تمایزی میان ذات و عرض قائل نیست.ج: اثبات گرایی بین امور واقع و ارزش تمایز مطلقی بر قرار می کند و از این رو دانش را از علایق انسانی منفک می کند

   4-عقلانیت سوبژکتیو در اندیشه های هورکهایمر دارای چه ایراداتی است؟  

هورکهایمر خرد صحیح را عقلا‌نیت تعریف می‌کند. ومعتقد است این خرد صحیح یا بابژکتیو است یا سوبژکتیو ، و ما از خرد ابژکتیو به سوی سوبژکتیو حرکت کرده‌ایم. خرد ابژکتیو حقایقی جهانی است که امر صحیح یا غلط را دیکته می‌کند اما خردسوبژکتیو، به موقعیت‌ها و استاندارد‌های اجتماعی می‌پردازد. مواردی که بهترین موقعیت را برای فرد تولید می‌کنند در ارتباط با خردسوبژکتیو عاقلا‌نه هستند.. تمام مفاهیم برای عاقلا‌نه بودن، باید اکیدا کاربردی باشند. درواقع عقلانیت سوبژکتیو عبارتست از موقعیت ها واستانداردهای کاربردی اجتماعی که مفهوم آن دارای ایده های «مطلوبیت»باشد

هورکهایمر عقیده دارد که بیماری‌های جامعه مدرن به سبب سوءاستفاده و سوءتعبیر از عقل به وجود آمده است. اگر مردم خرد حقیقی را برای انتقاد از جوامع خود به کار برند، توانایی بازشناخت و حل مشکلا‌تشان را خواهند داشت. ‌  

حال اگر این ویژگی ها را برای عقل بدانیم که:1- عقل آن چیزی است که مفید است2- عقل همواره وسیله ای برای رسیدن به هدف است3- عقل بیانگر خوب بودن یا بد بودن چیزی نیست، ایراداتی بشرح زیر بیان می شود:

-          به دلیل قواعد عقل سوبژکتیو، ایده‌آل‌های یک جامعه، به جای بستگی داشتن به حقایق ابژکتیو مشروط به منافع و علا‌یق مردم شدند.

-          هورگهایمر عقل را گونه ای خاص از مفهوم آن در نظر گرفته است

-          عقل بدین معنا روشن نمی کند که چیزی که مطلوب است عقلانی هم هست یا نه

-          مفهوم عقل سوبژکتیو ایده مطلوبیت را بصورت امری داده شده در نظر می گیرد

-          هدف یک سوژه را برای رسیدن به آنچه مطلوب است عقلانی می داند(آنچه مصلحت شخصی است عقلانیست)

-          عقل در آثارسایردانشمندان ابژکتیو است اما هورکهایمر آن را سوبژکتیو می داند

-          برداشت ابژکتیو از عقلانیت ذاتا" در تضاد با عقل سوبژکتیو نیست اما هورکهایمر آن را در تضاد می بیند

-          طرح هرگونه سئوال در مورد عقل پذیر بودن یک هدف بی معناست

-          سوبژکتیوسازی عقل نمایانگر صوری سازی عقل است که این باعث تنزا آن به یک ابزار می شود

   5- چشم انداز باوری در اندیشه های نیجه را بیان کنید

شناخت آن است که در مورد موضوع سخن بگوئیم وآن کلمه معنایی داشته باشد که به آن جهان شناختی می گویند ولی در غیر اینصورت اگر معانی متعددی از آن استخراج شود تفسیر پذیر است که به آن چشم انداز باوری می گویند.

اراده ی به حقیقت نیازمند چشم انداز باوری است . هیچ شناخت بی علاقه ای وجود ندارد هر شناختی بیانگر نسبتی ابزاری میان انسانها ومحیط شان است اگر فکر کنیم تنها از یک زاویه می توان جهان را نگریست واین زاویه فقط دید خود ماست این اشتباه است بلکه همواره دیدهای مختلفی وزوایای مختلفی در مورد جهان وجود دارد وجهان را می توان بصورت متفاوت تفسیر کرد

اگر تفکرمان در مورد جهان جزئی نگری باشد فرض ما ابژکتیویته است لذا باید تعداد دیدگاههای مان را در مورد جان وموضوعات چند برابر کنیم تا به جهان شناختی درست دست پیدا کنیم که این همان چشم انداز باوری است

    6-نقد بی واسطگی در اندیشه های هگل را بیان کنید

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1831-1770)مهمترین متفکر آلمانی از نسل تالیان بلافصل کانت است موضوعات مورد علاقه آن عبارت از زیبا شناسی، شناخت ، متافیزیک ،نظریات سیاسی و طبیعت ادیان می باشد. یکی از جنبه های کلیدی اندیشه های هگل تأکید او بر طبیعت تاریخی وجود است هگل حتی منطق را یکی از مظاهر تاریخ وفرهنگ بشری می داند

هگل معتقد است پدیدار شناسی پیش درآمدی برفلسفه است .او در صدد است چگونگی بوجود آمدن پدیده «آگاهی طبیعی»از عرصه طبیعت وسپس تبدیل آن به خود آگاهی را توصیف کند وهدف غایی چنین فلسفه ای را امکان شناخت کامل برای خود آگاهی می داند. او همچون هیوم معتقد است موضوع اصلی فلسفه شناخت واقعی آنچه حقیقتا هست می باشد ولی چنین شناختی قرار نیست مستقیما از قطعیت بی واسطه تجربه ی ذهنی تحصیل شود بعبارت دیگر شناخت در اولین مرحله یا مرحله ی روح بی واسطه ، غیر روحانی است یعنی حس، آگاهانه است برای تبدیل شدن به شناخت اصیل باید مسیر طولانی را بپیماید وبه انتها برسد

پدیده «آگاهی طبیعی»نطفه شناخت را در خود دارد لیکن باید بکوشد تا با تجربه ای ازخود برآنچه در درون آن وجود دارد به شناخت دست پیدا کنداین راه را از نطفه ای شروع می کند که به بی واسطگی قطعیت مشهور است

چنین قطعیتی به «من» تفکر نیز منجر می شود ولی باز این« من »محدود می ماند ولی وقتی بیشتر بررسی کنیم می بینیم قطعیت بی واسطه چیزهای دیگری را برای ما آشکار می کند ابتدا یک مورد ارتباط میان من وآنچه حس می کنیم وجود دارد ولی در واقع آنچه داریم دو «این» است «من» وآنچه این «من» از طریق تجربه حسی درک می کند پس ثابت می شود آن چه در ابتدا بی واسطه بوده خود پیش از این در اثر رابطه میان تفکر وابژه های آن وساطت شده است واین وساطت در باب بی واسطگی وجود دارد.

مثال در ساعت 8شب می گوئیم اکنون شب است واین عبارت صحیح را می نویسیم یک عبارت صحیح چیزی را با نوشتن از دست نمی دهدحال ساعت 12ظهر می گوئیم اکنون ظهر است با نگاه مجدد به عبارت صحیح خواهیم دید که صحت آن مخدوش شده است چون حالا دیگر شب نیست لذا این عبارت صحیح نیست حتی اگر درصدد آن باشیم که از روش بی واسطگی به چیزی اشاره کنیم در واقع «اکنونی »که در ابتدا بی واسطه بوده پیش از این در اثر رابطه میان تفکر وابژه های آن وساطت شده است ونمی توانیم بگوئیم بی واسطه بوده است


[ سه شنبه 92/10/10 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

سئوالات امتحانی ترم اول سال تحصیلی 93-92

سئوالات روش تحقیق در علوم سیاسی-1.

سئوالات درس روش تحقیق در علوم سیاسی-2

سئوالات میان ترم درس نظریه های جدید در علوم سیاسی       ............................................................................................

سئوالات درس نظریه های جدید در علوم سیاسی-1    ...........................................

سئوالات درس نظریات جدید در علوم سیاسی-2              ...................................

سئوالات درس نظریه های جدید در علوم سیاسی-3.............................................

سئوالات درس نظریه های جدید در علوم سیاسی-4                                    .  

سئوالات درس نظریه های جدید در علوم سیاسی-5    ...................................................................................................

سئوالات درس سمینار جنبش های اسلامی قرن بیستم-1                                    

سئوالات درس سمینار جنبش های اسلامی قرن بیستم-2

سئوالات امتحانی درس کاربرد نظریات سیاسی درقرن بیستم -1    

سئوالات امتحانی درس کاربرد نظریات سیاسی درقرن بیستم-2    

سئوالات امتحانی درس کاربرد نظریات سیاسی درقرن بیستم-3   


[ سه شنبه 92/10/10 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

سئوالات روش تحقیق در علوم سیاسی

1)       تحقیق را تعریف کنید : تحقیق= کشف حقیقت

2)       انواع تحقیق را بیان کنید:

الف-تحقیق بنیادی =برای گسترش دانش وعلوم است. درعلوم پایه بکار می رود(دارویی – فیزیک)

ب- تحقیق نظری = براساس کتب،مقالات ،اینترنت و...است (بررسی کودتای 28 مرداد) 

ج تحقیق کاربردی= برای خدمت به جامعه انجام می شود( بررسی علل طلاق)

3)       متغییر وابسته ومتغییر مستقل را توضیح دهید:

متغییر وابسته معلول است ومعلول همیشه مفرد است

متغییر مستقل علت است وعلت همیشه جمع است

4)       چرا در علوم سیاسی می گوئیم متغییر مستقل همیشه جمع است؟

زیرا یک علت سبب معلول نمی شود بلکه همیشه علتهای مختلفی هستند که جمع می شوند ومعلول را می سازنند.

5)       اصول یازدهگانه طراحی وساختاری وتحقیقات در علوم سیاسی رابیان کنید.

    1-5- طرح موضوع = بیان مسئله است

2-5- علل انتخاب موضوع= براساس علائق ، توصیه استاد، ایده از مجلات و دوستان

3-5- بررسی سوابق یا پیشینه تحقیق= بررسی کنیم موضوع را قبلا کسی کار کرده یانه (ازطریق اینترنت)

4-5- سئوالات اصلی تحقیق= همان موضوع تحقیق است که بصورت سئوالی مطرح می شود

5-5- سئوالات فرعی تحقیق= به تعدادسئوالات فرعی فصل وجود دارد

6-5- مفروض یا مفروضات= اصول بدیهی(به اثبات رسیده ونیازی به اثبات یا رد نیست)

7-5-فرضه یا فرضیات= جمله مثبت خبری است که رابطه علی بین پدیده ها ویا متغییر های مختلف رابیان می کند.

8-5- مفهوم یا مفاهیم = لغتی است انتزاعی که ارتباط بین پدیده ها را مشخص می کند

9-5- متغییر یا متغیرات

10-5- سازماندهی دقیق

11-5- روش تحقیق

6)       بین مفروض وفرضیه چه تفاوتی هست؟ فرضیه جمله خبری مثبت است که ممکن است رد یا اثبات شود ولی مفروض امر بدیهی است که نیازی به اثبات یا رد ندارد

7)       فرضیه پوچ یا صفر یا فرضیه آماری چیست؟ این فرضیه منکر وجود رابطه بین متغیرهاست

8)       انواع متغیر را نام ببرید.

-           متغییر مستقل (علت)متغییری که تأثیر بر متغییر وابسته می گذارد

-           متغییر وابسته (معلول) متغییری که متأثر از متغییر مستقل است

    =متغییر کمی :متغییرهایی که قابل اندازه گیری هستند

= متغییر کیفی: متغیرهایی هستند که بصورت عددی قابل اندازه گیری نیستند .وبه دودسته پیوسته وگسسته تقسیم می شوند

9)       روش های تحقیق برای هرکدام از انواع تحقیق را بیان کنید.

-           اگر تحقیق نظری باشد روش تحقیق توصیفی –تحلیلی می باشد وجمع آوری داده ها از طریق کتب ومقالات واینترنت است

-           اگر تحقیق کاربردی باشد روش تحقیق میدانی یا پیدایشی خواهد بودوابزار گرداوری داده ها از طریق پرسشنامه است

10)    اگر شما بخواهید درزمینه ی راهکارهای تثبیت حاکمیت ایران برجزایر سه گانه تحقیق کنید

    - سئوال اصلی تحقیق چیست؟ = راهکارهای تثبیت حاکمیت ایران برجزایر سه گانه چیست؟

- نوع تحقیق کدام است؟ نوع تحقیق نظری است با استفاده از کتب ومقاله تحقیق انجام وجامعه آماری نداریم.

11)     اگر شما بخواهید درزمینه ی« بررسی آگاهی دانشجویان دانشگاه آزاد شهرضا نسبت به حقوق شهروندی خود»تحقیق

کنید.

- سئوال اصلی تحقیق چیست؟ = میزان آگاهی دانشجویان دانشگاه آزاد شهرضا نسبت به حقوق شهروندی خودچگونه است.؟

- نوع تحقیق کدام است؟ نوع تحقیق کاربردی است پرسشنامه وآمار و فرضیه دارد.

12)  جامعه آماری را با ذکر مثال توضیح دهید.

به مجموعه افراد یا اشیائی که حداقل یک مورد صفت مشترک داشته باشند. مثال: دانشجویان- دانشجویان پسر

13)    چراباید فرضیه مطرح کرد یا سئوال؟ اگر تحقیق کاربردی است فرضیه می دهیم وچون نمی توانیم همه ی جامعه آماری را تحقیق کنیم نمونه برداری می کنیم وبراساس فرمول های ریاضی وآمار محاسبه و به کل جامعه تعمیم می دهیم

14)    نظریه یا تئوری چیست؟ به معنای تحقیق وتفحص در باره ی موضوع است. بهترین تحقیق آنست که نظریات را بر اساس تئوری دنبال کند.

نظریه = مجموعه ای از مفاهیم با فرض هایی است که بصورت منظم ارتباط متقابل با یکدیگر دارند ومی تواند بوسیله آن پدیده ها را پیش بینی نماید.

15)    هدف نظریه در تحقیق چیست؟ تشریح ، تبین وپیش بینی پدیده های مختلف اجتماعی

16)    چرا نظریه می سازیم؟ به دو دلیل : الف – به ساده کردن واقعیت کمک می کند که بهتر بفهمیم وخودمان را با آن تطبیق دهیم ب- مارا راهنمایی می کند تا درستی برداشتمان را بیازمائیم

17)    ویژگی های نظریه رابیان کنید. الف - تئوری باید توانایی تبین حقایق مربوط به یک مسئله را به ساده ترین صورت داشته باشد ب-تئوری‌‌ای که پیچیدگی کمتری داشته باشد از تئوری که دارای پیچیدگی‌های بیشتری است ارزنده تر می‌باشد. ج- یک تئوری باید با حقایق مورد مشاهده شده و با بدنه دانش مغایرت نداشته باشد د- تئوری باید ابزارهای لازم را برای آزمون خود داشته باشد

18)    متغیر مستقل ومتغیر وابسته را در جمله زیر مشخص کنید. «سطح بالای سواد والدین باعث پیشرفت تحصیلی فرزندان آنان می شود» سطح بالای سواد والدین= متغیر مستقل. پیشرفت تحصیلی فرزندان = متغیر وابسته

19)    تفاوت تبین وتوصیف را بیان کنید. توصیف=مطالعه در سطح است یعنی به چیستی مسئله می پردازد . تبین= پاسخ دادن به چرایی است ودر عمق صورت می گیرد

20)    انواع تبین را به ترتیب ذکر کنید وبگوئید مسیر نزدیکتر به واقعیت در چه سطحی صورت می گیرد. الف – عرفی  ب- استنادی   ج- فلسفی    د- علمی     . هرچه از بالا به پایین بیائیم به واقعیت نزدیکتر می شویم. تبین عرفی = بر سنت ها وآداب ورسوم استوار است حال هرچه اعتقادات ما با علم بیشتر سازگار باشد به واقعیت نزدیکتر است. تبین استنادی = به گفته بزرگان استناد می کنیم چون اعتبار آنها بیشتر است .ازمعایب آن اینست که استناد کننده دیگر به دنبال تحقیق وتفحص نمی رود ودر نتیجه پیشرفت در علم جامعه بوجود نمی آید. تبین فلسفی = به بررسی کل مطالب می پردازد لذا از نظر علمی دارای اعتبار است. تبین علمی= براساس مشاهده وتجربه استوار است .البته موضوعاتی از نظر علمی قابل بررسی است که ماموس وقابل مشاهده باشد.

 21)         برای تبین علمی چه عملیاتی ضروری است؟ الف- نمایش همبستگی = تغییر همزمان دویا چندعامل (که گاهی همبستگی مستقیم است وگاهی معکوس)ب- حذف همبستگی ظاهری وکاذب  ج- تعیین زمان وترتیب وقوع حوادث د- نظریه پردازی

22)    امار چیست وانواع آن کدام است؟ آمار در لغت به معنی سرشماری.آمار توصیفی ( به توصیف یک جامعه بوسیله آمار وارقام)وآمار استنباطی(بررسی روابط بین پدیده ها- یا اظهار نظر برای کل جامعه براساس محاسبه وتحلیل آمار )

 

 


[ سه شنبه 92/10/10 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

4-  گفتمان پزشکی جدید چگونه باعث شکل گیری علوم انسانی جدید شد؟

    «میشل فوکو»، متفکر فرانسوی، از منظری بیرونی، فراز و فرودهای علم را مورد تحقیق قرار داده است. از نگاه او، دیرینه شناسی، تحلیل شرایط امکان تشکیل علوم اجتماعی است. موضوع دانش و تجربة پزشکی جایگاه مهمی در مطالعات «فوکو» در خصوص تکوین علوم انسانی جدید دارد. در کتاب «تولد درمانگاه» از ظهور و تشکیل بدن فرد به عنوان موضوع معاینه و تحلیل علم پزشکی بحث می شود. از دیدگاه فوکو، پزشکی نخستین گفتمان علمی دربارة فرد است و در تشکیل علوم انسانی نقش مهمی داشته است. زیرا نخستین بار در گفتمان پزشکی بود که فرد به عنوان موضوع معرفت اثباتی ظاهر شد و تصور انسان به عنوان سوژه و ابژة معرفت نخستین بار شکل گرفت. در مراحل اولیة علم پزشکی، مرگ حد نهایی بود و با آن همه چیز پایان می گرفت. اما با تحول در دانش پزشکی و با پیدایش آناتومی،‌ که با جسد صامت سروکار داشت، روان شناسی زاده شد و از ادغام مرگ در اندیشة پزشکی، علم پزشکی معطوف به فرد پدید آمد. به طور کلی پزشکی با ایجاد مفهوم تفرد و فناپذیری، نقش مهمی در تکامل علوم انسانی مدرن داشته است که فرد را موضوع شناخت اثباتی خود قرار می دهند در عصر کلاسیک، انسان خود موضوع دانش نبود و آگاهی معرفت شناسانه نسبت به انسان وجود نداشت. پس امکان علوم انسان هم منتفی بود. در نظام اپیستمة کلاسیک، انسان به عنوان ابژه و سوژة دانش جایی نداشت. تنها در عصر مدرن است که انسان جایگاه ابهام آمیز سوژه و ابژة دانش را اشغال می کند و با ظهور این جایگاه، امکان تکوین علوم انسانی پیدا می شود صورتبندی معرفتی عصر مدرن، برخلاف عصر کلاسیک تجزیه شده و حاوی چند جهت یا بعد است. اپیستمة مدرن فضایی سه بعدی است: یکی بعد علوم طبیعی و ریاضی؛ دوم: بعد تأمل فلسفی؛ سوم: بعد علوم زیست شناختی،‌ زبانی و تولیدی. علوم انسانی در فضای درون این سه ضلع قرار دارند و از این رو دارای جایگاهی مبهم و لرزان اند. مشکلات روش شناسی و مفهوم سازی علوم انسانی، نتیجة ضروری موقعیت معرفت شناختی آنها است. بدینسان علوم انسانی هم از صورتبندیهای ریاضی و علوم طبیعی استفاده می کنند، هم روشها و مفاهیم علوم زبانی، زیست شناسی و اقتصادی را به کار می برند و هم با شیوة زیست انسان به عنوان موضوع تأمل فلسفی سروکار دارند. در نتیجه علوم انسانی همواره ماهیتی ثانوی و غیرقطعه داشته اند... علوم انسانی معطوف به نمایشها و نشانه ها هستند. انسان به عنوان مجموعه یی از نشانه ها مورد بحث است. موضوع بحث این علوم، ‌زیست، کار و زبان انسان نیست، بلکه نشانه هایی است که از طریق آنها انسان زندگی می کند و به وجود خود و اشیاء نظم می بخشد

5-  «اپیستمه» را تعریف کنید وبگوئید منطق تحولات آن به جه شکلی است؟

    " اپیستمه"، مجموعه روابطی است که در یک عصر تاریخی به کردارهای گفتمانی موجد دانشها، علوم و نظامهای فکری وحدت می‌بخشد. به عبارت دیگر روابط وحدت بخشی که بین اعصار تاریخی وجود دارد(عصر رنسانس، کلاسیک ومدرن) .اپیستمه نوعی از دانش نیست بلکه به سخن ساده تر،مجموعه روابطی است که در یک عصر تاریخی میان علوم،در سطح قواعد گفتمانی وجود دارد. گفتمان هر عصری اپیستمه است.

شکل منطق تحولات اپیستمه چنین است که در هر عصری بین علوم وحدت هست رنسانس، کلاسیک ومدرن وبه استناد به این اصل می توان قواعد آن را دست یافتنی کرد خودآگاهی سیر تکاملی ندارد کسست ایجاد شده نظام دانایی بین علوم واخلاق را از طریق اپیستمه دست می یابد این گسست به مرحله بعدی می رسد منطق اینها را باید دست یافت از اپیتسمه کلاسیک واپیستمه رنسانس .اپیستمه درعصر کلاسیک نشانه ها در تمام مباحث زبان شناسی درجدولی از تفاوت ها قرار می گیرد در رنسانس بین واژگان شباهت با دنیای خارج بوجود آمد  صورتبندی معرفتی عصر مدرن، برخلاف عصر کلاسیک، تجزیه شده و حاوی چند جهت یا بعد است. اپیستمه مدرن فضایی سه بعدی است و سه بعد را در بر می‌گیرد: یکی بعد علوم طبیعی و ریاضی، دوم بعد تأمل فلسفی و سوم بعد علوم زیست شناختی، زبانی و تولیدی. علوم انسانی در فضای درون این سه ضلع قرار دارند واز اینرو دارای جایگاهی مبهم و لرزانند.

     

6-  انگاره مارکسیستی از قدرت را شرح دهید وآنرا از منظر فوکو نقد کنید؟

در نظریه حقوقی و کلاسیک، قدرت حقی تلقی می شود که می توان آنرا به شیوه ی تملک کالاها تصاحب کرد، و بنابراین می توان آنرا از طریق فعلِ حقوقی، در ازای واگذاری چیزی یا انعقاد قرارداد، منتقل یا بیگانه کرد. در انگاره ی مارکسیستی نیز نقش قدرت اساسا تداوم روابط تولید و بازتولید سلطه ی طبقاتی است، یعنی قدرت سیاسی علت وجودیِ تاریخی خود را در اقتصاد می یابد. در ادامه فوکو دو پرسش مهم را مطرح می سازد: اول اینکه آیا قدرت بر اساس کالا طراحی شده و قابل تملک، انتقال و بیگانه سازی است؟ دوم اینکه آیا قدرت همیشه نسبت به اقتصاد در درجه دوم اهمیت قرار دارد و علت وجودیِ قدرت اساسا خدمت کردن به اقتصاد است؟ در پاسخ به این پرسش ها فوکو ابزارهای تحلیل غیر اقتصادی قدرت را محدود می داند: یک پاسخ این است که قدرت چیزی مبادله شده نیست، بلکه چیزی است که اِعمال شده و تنها در کنش وجود دارد. این انگاره قدرت را چیزی میداند که سرکوب می کند. پاسخ دیگر این است که قدرت اساسا استمرار روابط اقتصادی نیست بلکه اساسا در ذاتِ خود، یک رابطه ی نیرو است. این فرضیه قدرت را جنگ یا ادامه ی جنگ دانسته(معکوس گزاره ی کلازویتس) و می گوید قدرت را بایستی بر اساس جنگ تحلیل کرد. این امر متضمن سه چیز است: اولا قدرت سیاسی به جنگ پایان می دهد و حکومت صلح را برقرار می سازد ولی آثارِ قدرت و بی تعادلیِ ناشی از نبرد جنگی گذشته را تعلیق و خنثی نمی کند، بلکه عدم تعادل نیروهای متجلی شده در جنگ را طی یک جنگ خاموش تصدیق و بازتولید می کند. ثانیا درونِ این صلح مدنی، این مبارزه های سیاسی و تعدیل روابط نیرو به منزله ی ادامه ی جنگ و قطعاتی از جنگ هستند. ثالثا تصمیم نهایی تنها از جنگ و با زور اسلحه حاصل می شود و نبرد نهایی به سیاست پایان خواهد بخشید.بطور خلاصه دوایراد فوکو چنین است 1- قدرت یک امر تمام شدنی نیست چیزی است مداوموکنشی دائمی نه چیزی که تمام شود ویا مبادله شود 2- اگر بپذیریم که قدرت مبادله ای نیست بلکه رابطه ی نیروی متداوم آیا بهتر نیست براساس جنگ تحلیل کنیم ؟

19- مهمترین نقد آگامبن برفوکو چیست؟

اگرچه آگامبن بیش از همه زیر تأثیر  فوکو  بوده و آثار آگامبن از اندیشه‌های فوکو به ویژه در حوزه سیاست زیست (Biopotitics ) تاثیر شایانی پذیرفته است.آن‌چه اهمیت دارد، این است که وی در حد کار فوکو متوقف نماند، بلکه کوشید تا از وی فراتررود. آگامبن با دودمان پژوهی مفهوم حیات در ارتباط با سیاست از دوران ارسطو و روم باستان تا به امروزه، ‌ـ به تعبیر خودش خواسته تا از تعارضات نهفته در ساختار قدرت سیاسی پرده بردارد. بدین منظور او با خوانش آرای ارسطو در باب سیاست و نیک ‌زیستی (سعادت) eudaimonia براین نکته پای می‌فشارد که قدرت سیاسی در غرب، حیات برهنه یا حیات حیوانی و ادغام آن در حیات نیک یا حیات سیاسی به تعبیر ارسطو امکان‌پذیر شده است. بر این اساس است‌که‌آگامبن به اردوگاه‌ها مثل آشویتس، گوانتانامو و... توجه می‌کند و آن‌ها را پارادایم مدرنیته سیاسی می‌داند. به نظر آگامبن، اردوگاه‌های عصر جدید، نمایانگر تناقض راستین نهفته در حیات سیاسی غرب است. درواقع در«اردوگاه»‌ است‌که انسان ازحیات نیک (یا حیات سیاسی) عاری و از هرگونه هویتی تهی می‌شود.از دیدگاه آگامبن، اردوگاه فوران حیات برهنه انسانی است.

آگامبن معتقد است که:

-        تکنیک های سیاسی که همان در نظریه فوکو که همان پلیس و... هستند با تکنولوژی نفس که قدرت مویرکی انضباطی و.. است و در پیوند باهم سیاست مدرن را تشکیل داده اند ابهام دارد وروشن نیست که چه نقطه مرکزی وپیوندی بین آنها بر قرار است

-        نقطه تقاطع تکنیک های نفس وتکنیک های فردی قدرت با رویه های کلی که در بدنه قدرت وجود دارد کجاست؟

بعبارت دیگر در هر رابطه یک قدرت تکنیک نفس وجود دارد مثل رابطه ملم واستاد که این با رابطه سیاستمدار تفاوت دارد البته در جامعه بندگی اراده فرد به یک قدرت عینی تبدیل می شود ولی باز با رابطه سیاستمدار تفاوت دارد

-        اینکه سوژه چطورایجاد می شود مشخص نیست

واینکه فوکو می گوید :«در قدرت عینی حاکم از شرایط استثنایی استفاده می کند »حاکم قدرت دارد تا حیات طبیعی وحیات سیاسی را بهم وصل کند حاکمیت بیرون از قواعد است ولی حیات برهنه وحیات سیاسی را می تواند پیوند دهد . ودر شکل گیری سیاست مدرن اولا حیات طبیعی از سیاست حذف می شود وثانیااین حاکم است که حیات برهنه را از حیات سیاست جدا می کند و در نهایت با استفاده از حکومت وشرایط اینها را درهم ادغام می کند واینجاست که زندگی عادی به یک زندگی نیک تبدیل می شود. نتیجه این که امر سیاسی ساده نیست ودر اینجا تمایز بین حیات سیاسی وحیات برهنه وجود ادارد


[ یکشنبه 92/10/8 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

    17- نظریه «وضعیت استثنایی» کارل اشمیت را توضیح دهید

در نظر اشمیت، سیاست چیزی نیست مگر تصمیم‌گیری فرد حاکم در وضعیت استثنایی؛ یا به عبارت دیگر، کنش ترسیم یک مرز در فضای استثنایی برخاسته از تعلیق هرگونه قانون است به قصد مشخص‌ساختن قلمرو حاکمیت و ایجاد تمایز میان درون و برون، خودی و غیرخودی، و نهایتاً دوست و دشمن.از این‌رو، گردآوردن گروهی از آدمیان در قالب یک گروه یا ملت واجد حاکمیت سیاسی در تقابل با سایر گروه‌ها، و (امکان) وقوع جنگ ، مضمون اصلی مفهوم امر سیاسی است. وی برآن است که همان‌طور که اخلاق به خیر و شر، زیبایی‌شناسی و هنر به زیبا و زشت، اقتصاد به سود و زیان می‌پردازد، سیاست نیز به «دوست» و «دشمن» می‌پردازد. سیاست به حوزه? خاصی از فعالیت انسان مربوط نیست... گروه‌بندی واقعی دوست-دشمن بنا به ماهیت خود چنان قوی و قاطع است که جای معیارها و انگیزه‌های تاکنون خالصاً دینی، خالصاً اقتصادی، خالصاً فرهنگی را می‌گیرد.به عبارت دیگر حاکم کسی است که در باب استثنا حکم می کند فلاسفه دیگر می گویند درحاکمیت استثنا وجود ندارد اما اسمیت به استثنا قائل است . مناقشه حاکمیت برای مردم که ذیل حاکمیت هستند این موضوع را روشن می کند که این وضعیت استثنایی قواعدی را برای اجرای حاکمیت بوجود می آورد که لازمه حاکمیت است. مشخصه وضعیت استثنایی اینست که اختیاراتی نامحدود به حاکم اعطا می شود که می تواند در حالت استثنایی استفاده کند اشمیت می گوید همه ی قوانین محترم هستند وظیفه حاکم اینست که در موقعیت استثنایی باید از قانون استفاده کند تا وضعیت به صورت عادی در آید ولی بعد از عادی شدن وضعیت آن استثنا کنار می رود. در واقع وضعیت استثنایی قانونی است که حاکم در حالت استثنایی از آن برای ایجاد نظم وامنیت جامعه استفاده می کند.

  18-فوکو «حکومت مندی» را چه چیزی می داند؟

طرح چشم انداز «حکومت مندی» از سوی فوکو را می توان گشایش حوزه جدیدی دانست که در آن، هر سه مقوله دولت، قدرت و سوژه، از طریق پیوندی که بین تکنیک های استیلا و تکنیک های خود برقرار شده است به هم مربوط می شوند. در این چشم انداز نشان داده می شود که چگونه اکراه حکومت از توسل به خشونت محض و هم زمان اراده به اداره کردن افراد، به ناگزیر سوژه سازی را به یگانه پاسخ ممکن در افق معرفتی خاص پروبلماتیک حکومت مندی تبدیل می کند. پاسخی که از یک سو، در شکل بس گانه کردن تمام هنرهای حکومت کردن و از سوی دیگر به صورت بس گانه کردن تمام نهادهای حکومت ظاهر می شود. این شکل از مفهوم پردازی نحوه عملکرد قدرت، فقط چگونگی مبهم شدن مرزهای اجبار و رضایت طی فرایند حکومت مند شدن افراد جهت تولید سوژه های دلخواه را توضیح نمی دهد؛ بلکه در عین حال منکر مشارکت «میل در سرکوب خویش» نیز می شود.

به عبارت دیگر خردمندی مساوی خرد دولت است در دوران مدرن نظارت دولت بر شهروندان هم مطرح است نظارت بر ثروت ، نظارت بر امور زندگی ، نظارت برفلاکت و...اعمال مراقبت بر شهروندان که بصورت ریز تا لایه های پایین جامعه (یعنی کل شهروندان) کشیده می شود . این طور نیست که دولت از بالا به پایین یک سری قدرت های انضباطی را مستقیم اعمال کند بلکه با هماهنگی بین قدرت انضباطی وبا استفاده از علم و قانون ومقررات به وسیله پلیس این قدرت در کل جامعه ایجاد می شود پلیس حد وحدود قدرت را در ارتباط با هر شخصی مشخص می کند نحوه زندگی مردم ، بیماری ها ، حوادث و...را کنترل می کند به سخن دیگر حکومت مندی وظیه دارد توصیف کند تکنیک هایی را و شرایط زندگی مردم را حفظ کند ونظم وامنیت را برای بهتر زندگی کردن مردم مهیا کند.


[ شنبه 92/10/7 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
<      1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 102
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدسایت: 408034
انقلاب اسلامی