سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 

سئوالات امتحانی درس  کاربرد نظریات سیاسی درقرن20

1.     اندیشه های سیاسی چیست؟

وجود مسئله یا مسائل در جامعه است که انسان را به تفکر درباره آن وا می دارد و همواره انسان برای پاسخگوئی و ارائه راه حل برای آن بوده است که این راه حل ها از فرد به فرد دیگر متفاوت است .

2.     اندیشه های سیاسی از چه زمانی آغاز شده است ؟

اندیشه های سیاسی همپای تمدن بشری وجود داشته است

3.     اندیشه های سیاسی بطور مکتوب اولین بار توسط چه کسی شروع شده است ؟

توسط افلاطون

4.     برای اثبات بیان اندیشه های سیاسی در تاریخ چه اسنادی وجود دارد؟

در کتاب های باستان چین ، هند ، ایران آثاری موجود است . در کتاب های مقدس نمونه های وجود دارد در تفکرات سموفسطائیان مثل سقراط موارد وجود داشته به نحوی که افلاطون در مکتوبات خود از آن استفاده کرده است .

5.     افلاطون مشکل جامعه سیاسی خود را چه می داند؟

تغییر و دگرگونی رژیم سیاسی که این تغییرات را نشانه مشکل وضعف می دانست .چیزهای که معیوب و تغییر ناپذیر هستند .

از تیمارشی                   دموکراسی               تیمارشی                   الگیارشی

افلاطون از تفکرات سیاسی خود مدینه فاظله ای ساخت برای جلوگیری از دگرگونی

6.     آیا اندیشه های سیاسی با فرد متفکر رابطه دارد؟

بله افرادی که با یک مسئله ارتباط دارند اما پاسخهای متفاوت می دهند .

درواقع واقعیت این دنیا و حقیقت متفاوت است اما بی ربط با هم نیستند .

7.     نظر فیلسوفان قبل از افلاطون درمورد تغییر چیست ؟

فیلسوفان قبل می گویند تغییر بد نیست بلکه طبیعی است .

8.     نظر افلاطون در مورد تغییر چیست ؟ چیز کامل تغییر نمی کند .

9.     تمثیل غار افلاطون را بیان کنید ؟ و بگوئید تمثیل غار برای چه مطرح شد؟

انسان ها از ابتدای تولد در غار بودند و بر اثر آتش پشت سر سایه های روبرو را واقعیت می پنداشتند زمان یحقیقت روشن می شود که از غار بیرون بیایند. مسائل این دنیا هم حقیقت نیستند . انسان حیوان درخت اشیاء همه در عالم مثل یا حقایق ازای هستند که ما سایه های آن را می بینیم که تغییر ناپذیر ،‌کامل و ثابت هستند .

·         تمثیل غار هم برای شناختن پدیده های دنیاست.

10.            از نظر افلاطون فیلسوف کیست ؟

کسی که با توجه به تمثیل غار در روبرو شدن با موجودات و اشیا گمراه نشود حقایق عالم هستی را ببیند. ودرواقع آگاهی به حقایق مثل را علم می دانست .(فیلسوف مثل را میشناسد و به علم حقیقی واقف است)


[ شنبه 92/10/14 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

11.            فرق فیلسوف و عامی چیست؟

عامی دنیا را می بیند و می گوید این دنیا حقیقت محض است ولی فیلسوف بر عکس به عالم دیگر معتقد است . عامی وجود ما را حقیقت می داند اما فیلسوف می گوید وجود ما حقیقت ما نیست بلکه جای مکان است .

12.            نظریه افلاطون در مورد تفکر و تفعل چیست؟

آنچه در ما می گذرد و ما آگاه می شویم نه بوسیله فکر ما بوده بلکه توسط اصل ما اتفاق افتاده است.

فکر ما مادی است و فقط جزئی خاص از ماده که فقط مادیات را می بیند تصور می کند مثلا وقتی صندلی را می بینیم ویژگی شی را می سنجد که اسم دارد (بنام صندل)

13.            نظریه افلاطون در مورد ایمان چیست ؟

ایمان نیرویی است که برآمده از یقین است و کورکورانه نیست . این یقین برآمده از فکر نیست ولی ما به حدی از اغنا می رسیم که می گوییم از فکر است.

مثلا شکلگیری جنین انسان تا زمان مرگ فعالیت بیشمار زیستی دارد که قابل محاسبه نیست بدون توقف است که تمام این اعمال را فکر ما انجام می دهد در واقع اصل وجود ما این هم نیست که فکر بیان می کند . راه شناخت حقیقت رسیدن به درک اصلی از حیات است.

14.            نظریه سیاسی افلاطون چیست ؟

تغییر رژیم سیاسی نقص است او می خواست رژیم سیاسی ای بسازد که کامل و بدون نقص باشد که تغییر نکند و اندیشهع های سیاسی نزد فیلسوف نوع نگاه او به دنیاست و موخر است

15.            نظریه عدالت افلاطون را بیان کنید .

افلاطون ابتدا تعاریف و نظریات دیگران (سوفسطائیان) را مطرح آنگاه به بررسی و رد آنها می پردازد. و بعد نظر خود را بیان می کند . او می گوید سه تعریف برای عدالت وجود دارد که بعد از تعریف می آید

تعریف یونانیان کسی که راستگو ،‌وفادار و درست کردار باشد یعنی کسی است که ظلم نکند و نقاط قوت اخلاقی داشته باشد.

الف) عدل ادای حق به حق دار است حق را به حقدار رساندن

ب) سوفسطائیان عدل مانند همه ی مفاهیم مطلق اخلاقی در حقیقت وجود ندارد بلکه هر طبقه حاکمه در جامعه هر چه به نفع خودشان باشد بصورت قانون در می آورد .

ج)چیزی که عرف هر جامعه آنرا تعریف می کند . در واقع نوعی تبانی و توافق اجتماعی است که یه صلاح و سود اشخاص است .

نظریه افلاطون هر سه را رد می کند .

الف ) اگر حق مال یک فرد باشد دیگر برگرداندن ندارد . ب) منافع حاکمان بی عدالتی می شود چون حاکمان هم خیلی وقت ها اشتباه می کنند . ج ) چیزی که در یک جامعه عدل باشد در جای دیگر ظلم ندارد . افلاطون می گوید در تحلیل سرشت آدمی 3 قوه وجود دارد 1- عقل 2- خشم 3- خور و خواب و شهوت

حال عدالت یعنی ایجاد تعادل بین این سه قوه عدل یعنی اینکه هیچ گروهی در کار دیگری دخالت نکند .

توضیح : هرکدام از این سه قوه را با یک نفر نشان می دهد . 1- خرد و عقل حاکمانند(باطلا) خشم(آهن) خور و خواب و شهوت (نقره)

16.            پوپر چگونه نظریه عدالت افلاطون را مورد انتقاد قرار داد ؟

پویر می گوید افلاطون از منادی حکومتهای توتالیر و دیکتاتوری است . الف ) این حرف او باعث تقسیم جامعه به اقشار مختلف می شود که جلوی امکان ترقی و تحول آنرا می گیرد ب) او خواستار جامعه نامتحول و بسته است . ج) این که هیچ نباید پا از حریم خود فراتر بگذارد درست نیست . د) او نژاد پرست است . ه) این که طبقه حاکم باید از نظر نژادی پاک باشد یعنی ازدواج طبقات بالا با پایین را منع کرده .

17.            شناسایی از نظر افلاطون را بیان کنید.

شناسایی که از دو طریق حاصل می شود الف) از طریق فهم و درک حسیات مثل تصاویر سایه غار (یعنی دید معمولی ) ب) از طریق شناسایی صور ظاهری گمان و پندار حال فیلسوف به ظواهر بسنده نمی کند بلکه فیلسوف به بود می پردازد اما انسان عادی به نمود توجه دارد پس آنچه فیلسوف دارد شایسته نامیدن علم است و شایسته حکمرانی است .

18.            افلاطون بر کدامیک از اندیشمندان بعد از خود تاثیر زیادی گذاشت ؟

هگل ژان ژاکرسو

به نحوی که رسو با مطالعه کتاب جمهوری افلاطون علاقمند شد که جوامع ابتدایی را مورد بررسی قرار دهد .

رسو انسان های قدیم را سلیم النفس و علاقمند و انسان مند می دانست و انسان های جدید را تبع جامعه فاسد جدید فاسد می داند.

هگل با مطالعه نظریه مثل نظریه روح جهانی را مطرح انسان در هرمقطع تاریخی رفتارش باز نمود همان روح است .

19.            کارل پوپر جامعه را به چند دسته تقسیم می کند و چگونه افلاطون را نقد می نماید ؟

جامعه باز = افراد پیوسته خواستار چرایی کار ها هستند در مقدسات شک کند تصمیمات اجتماعی پس از بحث با معیار عقل گرفته می شود .

جامعه بسته = در همه کار ها کورکورانه تقلید کردن

وی افلاطون ، هکل و مارکس را سه نفر از بنیانگذاران اصلی فکر جامعه بسته می داند.

و می گوید افلاطون بیان می کند تغییر ننشانه تباهی و ثبات نشانه رستگاری است = طرح ریزی جامعه بسته

جامعه بسته هیچ تغییری در آن راه ندارد ارتجاع و جمود فکری در جامعه ایجاد شود جامعه از طبقات ثابت بوجود می آید هیچ کس از طبقه ای به طبقه ی دیگر راه پیدا نمی کند طبقه حاکم از توده مردم جدا هستند مردم هیچ آزادی بحث ، انتقاد و مناقشه سیاسی ندارد مردم مصلحت خود را با مصلحت طبقه حاکم یکی بدانند طبقه حاکم نیروی نظامی ، امکان تربیت و ثروت غالب را در اختیار خود دارد . طبقه مردم بر مردم نظارت می کنند .

حتی در نقد تعریف عدل او می گوید این که هیچکس حق ندارد در کار دیگری دخالت کند یعنی مردم در کار حامک فضولی نکنند .

20.            افلاطون حقیقت را چگونه تعریف می کند ؟ و ایراد پویر به آن چیست ؟

حقیقت عبارتس از مثل یعنی معانی ثابت وازلی و اینست که حکومت حقیقتی نیز باید از هرگونه تغییری ایمن باشد .

و شادی از نظر او مانند عدل: هنگامی است که در جامعه حاکم حکومت کند و ملت اطاعت

پویر- ایرادی که به افلاطون وارد است این است که اصالت را به جامعه می دهد زیرا در آن دولت همکاره است فرد از خود هیچ چیزی ندارد حتی زن و فرزند هم باید در خدمت دولت باشند ثروت و قدرت وسایل تربیت در اختیار حاکم است . وی افلاطون را نژاتد پرست می داند زیرا در مدینه فاضله افلاطونی آنچه پایگاه فرد را در جامعه معین می کند سرشت و نژاد اوست و تغییر ناپذیر است . دیگر اینکه افلاطون می گوید برای اینکه جامعه را با مدینه فاضله را پایدار کنیم باید طبقه حاکم را پاک نگه داریم این یعنی اینکه گروه ها به طبقات دیگر راه نیابند همچنین معقول و بهنژاد را باید از بین برد.


[ شنبه 92/10/14 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

21.            لئواسترائوس کیست ؟ و افلاطون چه تاثیری بر افکار او نهاد ؟

گروهی از معلمان فلسفه سیاسی دانشگاهای سراسری ایالت متحده که هوادار افلاطون شده و نام گروهشان را از نام استاد خود لئواسترائوس گرفته بودند .

لئواسترائوس پس از جنگ جهانی دوم در دانشگاه شیکاگو به شهرت رسید .

انتقاداتی که او و همفکرانش به جرایان مطالعه و پژوهش در علوم سیاسی وارد می کردند مبنای آن از فلسفه افلاطون بود .

آنها شیفته مطلق گرایی افلاطون بودند .

آنها همچنین با رفتار گرایان مخالفت می ورزیدند .

22.            عقیده رفتار گریایان در خصوص سیاست چیست ؟

سعی آنها بر این است که از علوم تجربی در علوم سیاسی استفاده شود .

23.            نقد لئواسترائوس به رفتار گرایان چه بود ؟

آنها را متهم می کرد که می خواهند علوم سیاست را فارق از ارزش بنا کننند علمی که از مسایل اخلاقی تهی باشد .

اما استرائوس با رفتار گرا ها بعد ها به جمع بندی رسیدند . خلا اخلاقی وجود را بازنده کردند خرد گرایی افلاطون جبران کنند .

24.            بله عقیده استرائوس اثرات نامبارک تلقی کردن مطالعه قدرت بعنوان تنها مطالعه امور سیاسی چیست ؟

این مطالعه منجر به بی تفاوت شدن نسبت به آرمان خوبی می گردد که این خود نگرش پوچ گرایانه به زندگی است .

25.            ارسطو کیست و مهمترین نظریه او چیست ؟

ارسطو شاگرد افلاطون بود که خیلی چیزها را از او یاد گرفت اما در بسیار ی از موارد با افلاطون مخالف بود از جمله نظریه مثل افلاطون را قبول نداشت ومعتقد بود پدیده ها همینی هستند که ما می بینیم واصلی درلا مکان ندارند    )     به نمود اعتقاد داشت      (

 26.                 اشترکات دیدگاهی افلاطون و ارسطو را بیان کنید ؟

الف) هر دو به بندگی و بردگی اعتقاد دارند در نظام اقتصادی یونان کار از آن بردگان است .

ب) اعتقاد به سرشت جامعه سیاسی جامعه سیاسی امری طبیعی و انسان موجودی اجتماعی است .

ج) فضیلت سیاسی هدف جامعه امری اخلاقی است و باید از انسان یک موجود اخلاقی نیک کردار بسازد .

27.             نخستین هدف ارسطو از نوشتن رساله بزرگ سیاست چه بود ؟

-         تحلیل یافتن کارکرد ها بیان اهداف دولت شهر

28.            اهداف دولت شهر از نظر ارسطو چه بود ؟

دی نقطه آغازین دولت شهر را جماعت های روستایی و همبستگی های خانوادگی می راند سه ارگان را کنار هم فرض می کند الف) خانواده  ب) روستا ج) دولت شد

 و معتقد است که جامعه اینطور مقرر شده که زندگی خوب و کامل را برای مردم امکان پذیر می سازد زندگی ای که در آن بالاترین سعادت ها و بهترین خوشی ها قابل تحقق باشد انسان به تنهایی از عهده احتیاجات خود بر نمی آید .

 و برای کمال خود نیاز به تشکیل جامعهع می پردازد چرا که در درون دولت شهر است که هرفرد نیاز های حخود را می باید با توجه به اینکه بسیاری را تامین می کند بازهم ناقص است همین طور روستا - - هدف خاص دولت شهر ایجاد مردمانی خوب است و وقتی انسان خوب است که کارکرد آن مشخص باشد . د رمورد انسان عقل اوست . همچنین کارکرد انسان فعالیت ها ی روحی و ذهنی است کهه تابع اصل عقلائی آن است . نهایتا خیر انسان در انجام عالی همین فعالیت است .

29.            اختلاف نظر افلاطون و ارسطو در خصوص عقل را بیان کنید ؟

افلاطون معتقد است عقل لازمه شناخت عالم مثل است وی تنها از یک نوع عقل سخن گفته اما ارسطو از دو نوع عقل سخن می گوید .

الف) عقل نظر ی ( موضوع پژوهش علوم مانند ریاضیات ) ب) عقل عملی( موضوع خیر انسان که اخلاق و فضیلت است ). عقل نظری از عملی برتر است ولی در هر حال این دو از هم جدا نیستند .

30.            ارسطو فضایل را در چه حدی لازم می داند ؟

درحد رعایت اعتدال مثل شجاعت و هیجانات را هم در حد اعتدال می داند مثل شهوت و بین دو افراط و تفریط را ترس و بی باکی می داند.

31.            به نظر ارسطو فضایل اخلاقی چگونه بوجود می آید ؟

فضایل اخلاقی تنها از طریق عادت ملکه می شوند و از طریق آموزش کسب نمی شوند و عادت خوب از طریق عمل خوب حاصل می شود .

32- نظام های سیاسی ارسطو را بیان کنید وبگویید ارسطو این نظام ها را در چند گروه دسته بندی کرده است؟

-          تیرانی=حکومت مستبدی است یک نفر حکومت می کند وجهت گیری حاکم شخصی است

-          الیگارشی= حکومت توسط چند نفر اداره می شود.منافع در دست آنهاست (زمین،تجارت،برده و...)

-          دموکراسی = حکومت در دست عوام  وفقیراست .این فقر یک عنصر کلیدی است

-          پادشاهی = "                  "      خانواده ای خاص

-          آرسیتو کرات = حکومت در دست افراد با ادب وتربیت است

-          جمهوری = حکومت در دست طبقه متوسط بوده است

ارسطو نظام های حکومتی فوق را در دو دسته تقسیم کرده است

الف- خوب = تیرانی- الیگارشی- دموکراسی

ب- بد = پادشاهی- آرسیتو کرات- جمهوری

33- ارسطو چند معیار برای تشخیص نظامهای سیاسی دارد؟

الف- تعداد حاکمان(چند نفر هستند)

ب- جهت گیری حکومت(فرد یا خیر جمع)


[ شنبه 92/10/14 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

    11-از نظر فوکو چه ارتباطی بین ایدئولوژی وقدرت وجود دارد؟

اگرچه قدرت و ایدئولوژی با هم همزیستی دارند، ولی این ابزارهای عینی است که دانش، روش های نظارتی، تکنیک های ثبت، رویه های پژوهشی بازجویانه و ساز و کارهای ارزیابی را می سازند و عمل می کنند. یعنی ساز و کارهای ظریفِ قدرت نمیتوانند عمل کنند، مگر اینکه دانش یا بعبارتی دستگاههای دانش شکل گرفته، سازمان یافته و به جریان افتاده باشند، و این دستگاهها تزئینات یا عمارت های ایدئولوژیک نیستند.

میشل فوکو، چندان به موضوع ایدئولوژی در بحث قدرت اعتقادی ندارد. او در این خصوص می‌گوید: «ممکن است ساز و کارهای اساسی قدرت با فرآورده‌های ایدئولوژیک همراه باشد    » اما مشکل است «آنچه رخ داده است را بتوان ایدئولوژی خواند». دلیل فوکو بر این که از طریق ایدئولوژی نمی‌توان قدرت را تحلیل کرد این است که این تحلیل، تحلیلی از بالا به پایین است و می‌تواند هر چیز دیگری را هم با آن تحلیل کرد بدون آن که ناچار به بررسی سازوکارهای آن باشد. او بر این باور است که باید تحلیل صعودی از قدرت ارایه شود. یعنی از سازوکارهای بی نهایت کوچک که مسیر و شیوه و راه و رسم خود را دارد آغاز و ببینیم که چگونه این سازوکارهای قدرت از طریق سازو کارهایی، هرچند کلی‌تر، به صورت‌های سلطه جهانی به کار افتاده و استقرار یافته‌اند. وی ناکارآمدی مفهوم ایدئولوژی را در سه محور عنوان می‌کند: · این مفهوم همواره در تقابل با واقعیت و کذب است که از نظر فوکو صدق و کذبی در کار نیست. · مفهوم ایدئولوژی در حد آرزو و رؤیا است. · ایدئولوژی، تابع زیربنا و روبنا مطرح است    .

12-سه پیش فرض اساسی نظریه حاکمیتی قدرت را برشمارید.

قدرت حاکمیتی سه پیش فرض دارد که فوکو زیر سئوال برد:

الف- سوژه ای از قبل هست که حاکمیت روی آن اعمال می شود . باید ببینیم این سوژه چگونه شکل گرفته نه اینکه پیش فرض باشد اینکه با شرایط انقیادی(قدرت مویرگی) سوژه در کجا قرار دارد. اگر انقیادی نباشد سوژه ای هم نیست . ب- چیزی که باید ایجاد شود را اندیشه حاکمیت ایجاد قدرت واحد ویکپارچه می دانست.بلکه سیستم انقیاد مفهوم واحد ندارد ودر سطح تحلیلی متفاوت است . ج- مفهوم قانون ، برای همه قدرت مشروع وقابل احترام است. قبل از هر چیزی هنجار وجود دارد هنجار قانون را تشکیل می دهد وچگونگی شکل گیری سوژه را با تاکتیک های انقیادی به ریز قدرت ها وقانون را می توانیم ببینیم

13- دومورد از پیامدهای گفتمان جنگ نژادی را ذکرکنید

از پیامدهای جنگ نژادی می توان دونژاد در سطح جامعه اشاره کرد که یکی نژاد برتر ودیگری نژاد پست نژاد برتر قوانین را وضع می کند وتمام قدرت وقانون را در دست دارد ودیگری فروتر وپست بوده که دائما" در اجتماع رسوخ می کند ودائما باز تولید می کند واین یک جنگ اجتماعی در اجتماع است ودیگر اینکه به تقلا برای وجود نظم نمادینی که نژاد برتر نژادپست را بصورت بازنمایی ایجاد کرد.

14- ضد تاریخ چگونه به رشد گفتمان انقلابی کمک می کند؟

فلاسفه به دنبال حاکمیت ونظم بخشیدن به جامعه هستند اما هدف ضد تاریخ اینست که جامعه را پاره پاره کنند واعلام جنگ کردن با قوانین وحفظ حقوقی که مشروع قلمداد می شده بجای نظم بخشیدن در واقع ضد تاریخ ابزار فرودستان بوده برای اینکه اعتراض کنند وتمام شورشیها واعتراضات چنین درکی از تاریخ داشتند ضد تاریخ بیشتر در قبیله ها بیشتر هست چون حاکمیت را قبول ندارند مدرن نیستند بجای پذیرش حاکمیت آنرا رد می کنند وشکافی درآن ایجاد می کنند و بدنبال استثنائات که شکاف بین این قوانین وتاریخ ایجاد می شود و حس می شود دیگر قانونی نیست لذا فوکو آنرا گفتمان انقلابی مطرح می کند. توجه این گفتمان روی رویدادهای خونین بوده وگارکردش اینست که ابزاری فراهم می کند انتقادی ومبارزه علیه قدرت از آن شک می گیرد.

15- ماکیاولی چگونه راه خود را از فلسفه باستان جدا می کند؟

بنیانگذار فلسفه سیاسی جدید ماکیاولی است. او کوشید در تمام سنت فلسفه سیاسی شکستگی ایجاد نماید و موفق هم شد. او موفقیت خود را دراخلاق کشف کرده است.با آرمان گرایی فلسفه باستان مخالفت کرد وعقیده د است آْنچه افلاطون وارسطو بعنوان فضیلت بیان می کنند یک امر موهون است وی به لحاظ تاریخی اثبات می کند که عملا این اتفاق نخواهد افتاد مثل جنگ های صلیبی و... یعنی فلسفه سیاسی کلاسیک به ان مسئله می پردازد که ما باید بهترین نظم سیاسی را پیاده کنیم وبهترین نظام آن است که نظم فضیلت را پیاده کند . فهم فلسفهقرون وسطی و سیاسی کلاسیک از موجودات این است که خلق شده اند که به غایت و کمال برسند واین غایت در خود طبیعت هست وفلسفه سیاسی جزئی از آن است پس باید به کمال برسد که خیر است انسان جایگاه ویژه در این طبیعت وخیر دارد فضیلت در نگاه افلاطون وارسطو و... فرق دارد در نظم آنها همینطور تقوی وفضیلت های دینی اطاعت از نظم مقرر الهلی است یعنی طبیعت جای خودش را به نظم الهی می دهد فلسفه سیاسی هم منظورش اینست که مردم یک جامعه نظام عادلانه شان وقتی ایجاد می شود که در ذیل نظم الهی باشند.

البته نقد های اساسی چه ار اخلاقیات وچه بر فلسفه سیاسی او وارد است که باید در جایگاه خود به آن پرداخت .

16- به نظر شما چرا مدرنیته نمی تواند طبیعت ونظم طبیعی را ملاک فلسفه سیاسی بداند؟

-         ماکیاولی تعریف جدیدی از فضیلت عنوان کرد وسرآغاز فلسفه سیاسی رابجای طبیعت ودر ذیل آن قرار داد وفضیلت را برخلاف افلاطون وارسطو که برای افراد قرارداده بود برای جامعه سیاسی قرار داده است لذا این مطلب که اخلاق خارج از جامعه سیاسی است وجامعه سیاسی پیش فرض اخلاق است یک مفهوم ناممکن است چرا که قبل از هر اخلاقی جامعه هست جامعه منطقی دارد که فضیلت به کمک آن می آید

-         درفلسفه سیاسی کلاسیک جای علت ومعلول عوض شده است جامعه باید باشد تا فضیلت را خلق کند

-         اول نهادهای قدرتمند وکاری در جامعه باید باشند تا برای نظم اجتماعی صحیح برپایه لطف الهی ، اخلاق وشخصیت والای انسانی برنامه ریزی و جامعه را حفظ کنند وفضیلت را ایجاد نمایند

-         حقوق بشر جای خود را به حقوق طبیعی داده است در صورتی که حقوق انسان مقدم بر حقوق طبیعی است

20- به نظرآگامبن معضل دموکراسی مدرن غرب چیست؟

آگامبن در کتاب وضعیت استثنایی می نویسد: اردوگاه آمیزه ای از قانون و واقعیت است که در آن هر دو غیرقابل تشخیص می شوند . درواقع اردوگاه در دوران جدید، پارادایم مدرنیته سیاسی ست؛ پارادایمی که برخلاف گذشته، انسان را نه ابژه که سوژه قدرت سیاسی گردانده و خواهان احقاق حق و آزادی حیات برهنه (Zeo) اوست و می کوشد تا آن را در یک شیوه حیات مستحیل گرداند. به عبارت دیگر، دموکراسی مدرن در پی بازیابی حیات نیک حیات برهنه است. به نظر آگامبن، وضعیت استثنایی امروزه بتدریج به قاعده بدل می شود. به عبارت بهتر، در وضعیت استثنایی، پارادایم (پارادایم به مثابه یک پدیده به طور تاریخی منحصر به فرد) غالب سیاسی عصر حاضر است. نیز درست به دلیل وجود وضعیت اضطراری یا استثنایی ست که حاکم یا فرمانروا نقشی دوگانه می یابد؛ از یک سو در چارچوب قانون قرار می گیرد و از دیگر سو، می تواند قانون را به حالت تعلیق (وضعیت استثنا) درآورد. به نظر آگامبن، اگرچه استثنا بنا به تعریف خود برای مدت معلومی اعتبار دارد، اما یک دگردیسی تاریخی به آن حالتی هنجاری بخشیده است. بنابراین او تلاش می ورزد تا پیامدهای این دگردیسی را در دموکراسی های امروزین نشان دهد. آگامبن معتقد است که وضعیت استثنایی ارتباطی پنهان اما بنیادین بین قانون و نبود قانون برقرار می سازد؛ فاصله و فضایی خالی که سازنده سامانه حقوقی و قانونی ست. به همین دلیل حکومت های فعلی و حتی دموکراسی های غربی، امروزه بتدریج از حکومت از طریق قانون به اعمال حکومت از طریق مدیریت نبود قانون می پردازند.از این رو با رشد روزافزون حکومت های مبتنی بر اعمال مدیریت روبه رو هستیم. بر این اساس، گفتمانی مبنی بر سیاست امنیت در سطح جهانی در حال شکل گیری ست. این را نخستین بار فوکو در سال 1968 با سخنرانی خود در کلژدو فرانس مطرح کرد. فوکو نشان داد که چگونه امنیت در قرن هجدهم به عنوان پارادایم دولت مطرح می شود. به نظر آگامبن، امروزه حکومت داری از طریق مدیریت نبود قانون با گفتمان امنیت گره خورده است. به همین دلیل اندیشمندانی چون تورگو، کوانسی و دیگر فیزیوکرات ها امنیت را نه در جلوگیری از وقوع فجایع، بلکه آن را به معنای مجاز شمردن وقوع آن و آنگاه توانایی در هدایت آن به سمت و سویی مفید تعریف کرده اند. به همین خاطر، آگامبن معتقد است که حکومت ها، امروزه به بهانه حفظ امنیت، به اعمال قدرت از طریق مدیریت نبود قانون می پردازند. مثال بارز آن را می توان جنگ علیه تروریسم دولت بوش ذکر کرد. در نتیجه این وضعیت (استثنایی) که کم کم شکل هنجارمند به خود می گیرد، روز به روز از حکومت از طریق اعمال قانون دور می افتیم. در واقع این، وضعیتی اضطراری ست که به سردرگمی های خون بار سیاره ای قوت بخشیده و این واقعیت پنهان را - به زعم اسلاوی ژیژک عرضه می کند که: در نهایت، همه ما Homo sacer (انسان مقدس) هستیم .


[ پنج شنبه 92/10/12 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]

    7-انگاره حقوقی از قدرت را راشرح داده وآنرا از منظر فوکو نقد کنید.

مساله ی تبارشناسی این است که قدرت و دستگاههای قدرت چیستند؟ و آیا تحلیل قدرت را می توان به نحوی از اقتصاد نتیجه گرفت؟ ویژگیِ مشترک انگاره ی حقوقی قدرت(انگاره ی لیبرالِ قدرت سیاسی) و انگاره ای که خود را به جای انگاره ی مارکسیستی جا زده است، اقتصادگرایی در نظریه قدرت است:

در نظریه حقوقی و کلاسیک، قدرت حقی تلقی می شود که می توان آنرا به شیوه ی تملک کالاها تصاحب کرد، و بنابراین می توان آنرا از طریق فعلِ حقوقی، در ازای واگذاری چیزی یا انعقاد قرارداد، منتقل یا بیگانه کرد. در انگاره ی مارکسیستی نیز نقش قدرت اساسا تداوم روابط تولید و بازتولید سلطه ی طبقاتی است، یعنی قدرت سیاسی علت وجودیِ تاریخی خود را در اقتصاد می یابد. در ادامه فوکو دو پرسش مهم را مطرح می سازد: اول اینکه آیا قدرت بر اساس کالا طراحی شده و قابل تملک، انتقال و بیگانه سازی است؟ دوم اینکه آیا قدرت همیشه نسبت به اقتصاد در درجه دوم اهمیت قرار دارد و علت وجودیِ قدرت اساسا خدمت کردن به اقتصاد است؟ در پاسخ به این پرسش ها فوکو ابزارهای تحلیل غیر اقتصادی قدرت را محدود می داند:

*- یک پاسخ این است که قدرت چیزی مبادله شده نیست، بلکه چیزی است که اِعمال شده و تنها در کنش وجود دارد. این انگاره قدرت را چیزی میداند که سرکوب می کند.

*- پاسخ دیگر این است که قدرت اساسا استمرار روابط اقتصادی نیست بلکه اساسا در ذاتِ خود، یک رابطه ی نیرو است. این فرضیه قدرت را جنگ یا ادامه ی جنگ دانسته(معکوس گزاره ی کلازویتس) و می گوید قدرت را بایستی بر اساس جنگ تحلیل کرد. این امر متضمن سه چیز است: اولا قدرت سیاسی به جنگ پایان می دهد و حکومت صلح را برقرار می سازد ولی آثارِ قدرت و بی تعادلیِ ناشی از نبرد جنگی گذشته را تعلیق و خنثی نمی کند، بلکه عدم تعادل نیروهای متجلی شده در جنگ را طی یک جنگ خاموش تصدیق و بازتولید می کند. ثانیا درونِ این صلح مدنی، این مبارزه های سیاسی و تعدیل روابط نیرو به منزله ی ادامه ی جنگ و قطعاتی از جنگ هستند. ثالثا تصمیم نهایی تنها از جنگ و با زور اسلحه حاصل می شود و نبرد نهایی به سیاست پایان خواهد بخشید.

در پایان و بعنوان نتیجه گیری می توان دو نظام بزرگ را برای تحلیل قدرت در مقابل هم گذاشت:نخست شاکله ی حقوقی(قرارداد- ستم) که بر اساس قدرت به منزله ی یک حق اساسیِ واگذار شده، مفصل بندی گردیده است. در اینجا اگر قدرت حدود قرارداد را نقض کند، خطر تبدیل شدن آن به ستم وجود دارد. سپس شاکله ی جنگ- سرکوب(سلطه- سرکوب) را داریم که در آن سرکوب فقط پیاده سازیِ رابطه ی مستمر زور است در چارچوب صلحِ نیم بندی که جنگِ مداوم آنرا متزلزل می سازد. در اینجا شقوق تضاد را نه امر مشروع و نامشروع، بلکه مبارزه و تسلیم تشکیل می دهد. فوکو توجه زیادی به دو مفهوم سرکوب و جنگ مبذول داشته، به مفهوم سرکوب مظنون بوده و معتقد است سازوکارهای دخیل در صورت بندی های قدرت، از سرکوب فراتر و از آن متفاوت است، پس این مفهوم قادر به ارائه توصیفی قانع کننده از سازوکارها و آثار قدرت نیست.

8-در تحلیل قدرت مویرگی یا انضباطی باید بدنبال پاسخ دادن به چه پرسشی باشیم؟

در نگرش سیاسی و فلسفی عمومی معاصر،قدرت همواره معادل حکومت تلقی می شود و     حکومت،تنها صاحب امتیاز قدرت به حساب می آید و مردم فاقد آن هستند.بر پایه ی این     نگرش،کشمکش اصلی در جوامع،تضاد بین فرادستان"صاحبان قدرت" و فرو دستان"افراد فاقد قدرت" می باشد،بنابراین،در این دیدگاه،چالش اصلی عبارت است از تلاش فرودستان در جهتبه دست گرفتن تمام یا بخشی از قدرت و در پی آن رسیدن به رهایی و آزادی،اما فوکو اینبرداشت از قدرت را نوعی توهم می داند و اظهار می دارد،نباید قدرت را به عنوانامتیازی که تصاحب و تملک می شود در نظر گرفت،بلکه باید آن را به منزله ی شبکه ای ازمناسبات دانست که همواره در حال گسترش و فعالیت است.فوکو،قدرت و مناسبات آن را درروابط میان شهروندان یا در مرز میان طبقات اجتماعی نمی بیند،بلکه آن را شبکه ایگسترده که تا اعماق جامعه پیش رفته است و همه ی افراد در این شبکه کم و بیشدرگیرند،می داند،چه بالایی ها و چه پایینی ها!چه حاکمان و چه زیردستان،همگی در مسیراعمال قدرتند. قدرت در اندیشه فوکو به شکل مویرگی مفهوم سازی شده است.قدرت مانند خون در شبکهمویرگی بدن به هر نقطه ای می رسد و آن را تحت تأثیر قرار می دهد. بر همین مبنا،فوکو از ما می خواهد که در توصیف اثرات قدرت از به کاربردن واژه های منفی،دست برداریم.یعنی واژه هایی نظیرک"قدرت طرد می کند"،"سرکوب میکند"،"جلوگیری و سانسور می کند"و ...مبین مناسبات قدرت نیست و در واقع به عقیده یوی،"قدرت تولید می کند."به طور کلی میشل فوکو،این اندیشمند فرامدرن نقشی تعیین کننده در طرح ادبیاتمربوط به قدرت دارد.باتوجه به این توضیح از آنجایی که قدرت مویرگی در پیکره اجتماع جریان دادرد بجای پیداکردن مشروعیت سلطه حکمان بر مردم باید پاسخ به این سئوال داد که چرا زیردستان سلطه می خواهند؟ وچه چیز شیوه زندگی اجتماعی افراد را محدود و محصور می کند ؟

9-قدرت مویرگی چه چیزی را به سوژه تبدیل می کند؟ وچگونه؟

از دیدگاه فوکو،قدرت چیزی است که در مالکیت دولت،طبقه حاکمه و یا شخص حاکم نیست،برعکس قدرت یک استراتژی است:قدرت نه یک نهاد و نه یک ساختار بلکه"وضعیت استراتژیکیپیچیده" و "کثرت روابط میان نیروها"،است.هر جا قدرت هست،مقاومت هم هست و قدرت درواقع برای برقراری خود نیازمند وجود شمار کثیری از نقاط مقاومت است. تنها بر روی افراد آزاد و اعمال آن ها اعمال می شود و آنان را برمیانگیزد تا از میان گزینه های مختلف دست به انتخاب بزنند.از همین رو شرط وجودقدرت،رابطه مستمر آن با مبارزه،مقاومت و آزادی است.اما هر جا نافرمانی و مقاومت بهپایان برسد،رابطه قدرت هم پایان می یابد فوکو معتقد است قدرتیک مفهوم ساده ی ابلاغی از بالا به پایین و دستوری نیست،بلکه در شبکه ای از روابطدرهم پیچیده،ساری و جاری است.همان چیزی که ساختار جامعه را تعیین و آن را مشروع میکند.قدرت در این مفهوم ریشه در لایه های مختلف تعاملات اجتماعی و زبانی(مفاهیم)دارد.به عبارت دیگر اعمال قدرت به شکل یک بردار خطی رو به پایین اجرا نمی شود بلکهبه اصطلاح در یک ظرف گفتمانی شکل می پذیرد و معنی می یابد:در اندیشه ی فوکو"مسألهقدرت" در همه جا جاری است،در نسبت ها و اهمیت یافتن مناسبت ها،در روابط و تعاملاتزبانی و کلامی میان افراد،طبقات و گروه های اجتماعی که به روش ها و منش های گوناگونابراز می شود. فوکو معتقد است قدرت امری"مولد" است وقدرت هویت و ذهنیت را تولید می کند.به علاوه از نظر او قدرت صرفاً از یک منبع نشأتنمی گیرد و نمی توان فقط دولت یا طبقه حاکم را منشأ ایجاد قدرت دانست

به طور خلاصه،حمله به تفکیک و شکل قدرت است که خود را بر زندگی روزمره بلاواسطه ایکه به فرد هویت می بخشد.این قدرتی است که افراد را به سوژه تبدیل می کند.بنا برتعریف فوکو سوژه یعنی:1)منقاد دیگری بودن به موجب کنترل و وابستگی2)مقید به هویتخود بودن به واسطه آگاهی و خودشناسی که هر دو معنی حاکی نوعی قدرت مسخر کنندهاند.از نظر فوکو به طور کلی سه نوع مبارزه وجود دارد:یا علیه اشکال سلطه قومی،مذهبیو اجتماعی است،یا علیه اشکال استثمار است،یا علیه سوژه شدگی و انقیاد،یعنی چیزی کهفرد را به خودش مقید می کند و بدین شیوه وی را تسلیم دیگران می سازد.به گمان فوکو باید از مدینه هایآرمانی و پی گیری مبادی نخستین دست کشید و برای رسیدن به "آزادی" و "جامعه ای آزاد" با زیاده طلبی های قدرت و سوژه سازی های آن مبارزه کرد و چون قدرت در همه جا پخشاست شهروند نیز باید به کمک استراتژی های موضعی در برابر آن موضع بگیرد،زیرا اینقدرتی که ریشه های تاریخی دارد چیزی نیست که با یک شورش یا انقلاب برافتد بلکه بایدقدم به قدم جلوی گسترش آن را گرفت.

بطور خلاصه قدرت درون جامعه فقط قدرت حاکم برمردم نیست بلکه اتباع هم در روابط متقابل خود هم سلطه دارند سلطه انقیاد های متعددی است که درون جامعه برقرار است وابزاری تکنیکی است که به مرور انقیادها را دائمی می کندودرفرایند تدریجی وصلح طلبانه باعث می شود به یک سوژه تبدیل شود.حال انسانی که در ذیل روابط اجتماعی است وقدرت را می شناسد جایگاهی در شرایط اجتماعی اشغال می کند وفردیت به میان می آید درنهایت این پیوند ها بدن های پیرامونی را بوجود می آورند که در روابط خود قدرت را تشکیل می دهند وقدرت فقط ارتباط حاکم وفرد نیست بلکه افراد قدرت راخودشان اعمال می کنندواز لایه های بالا تا پایین این قدرت مویرگی دیده می شود

 


[ چهارشنبه 92/10/11 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
<      1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 52
کل بازدیدسایت: 403996
انقلاب اسلامی