علوم سیاسی |
بررسی تاریخ تحلیلی وعلل پیروزی انقلاب اسلامی تدوین : موسی مباشری وقایع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی درایران مقدمه در دوران معاصر، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حادثه مهم و حیرت انگیزی برای جهانیان بود. این حادثه ی بزرگ قرن، از یکسو معادلات سیاسی استکبار را در ادامه ی سیاست سلطه و تقسیم استعماری جهان بر هم زد و از سوی دیگر، یکی از استوارترین رژیم های وابسته را که از حمایت قدرت های بزرگ برخوردار بود، ریشه کن ساخت، و در کشوری چون ایران، با اهمیتی که از نظر استراتژیکی و اقتصادی برای قدرت های بزرگ جهان دارد، تحولی سیاسی – مردمی و عظیم به وجود آورد و این جریان سیاسی، یک بار دیگر اسلام را به عنوان یک قدرت تعیین کننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت جهان اسلام، حرکت عظیم بازیابی خویشتن خویش، گریز از سلطه، ایستادگی در برابر استعمار کهنه و نو، ایجاد قطب سیاسی جدید در جهان و فروریزی رژیم های وابسته و تحمیلی را در سرزمین های پر نعمت اسلامی، در برابر دیدگان مشتاق، بیش از یک میلیارد مسلمان گشود و موجی از وحشت و اضطراب در دل های جهان خواران پدید آورد . معنای انقلاب انقلاب در لغت، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن، رجعت، تغییر، تحول و ... است و در اصطلاح رایج جهان، شورش عدّه ای برای واژگون کردن حکومت و ایجاد حکومتی نو به منظور تغییرات اساسی و بنیادین در تمام نهادها، مناسبات، ساختار سیاسی و اجتماعی و جایگزینی سازمانی نوین و مطلوب در چهارچوب اهداف و آرمان های خاص می باشد .در قرآن واژه ی انقلاب به کار نرفته ولی ده مورد مشتقات آن آمده است. در تمام این آیات، تناسب موضوع و منظور آیات، مفهوم لغوی آن، یعنی تغییر و دگرگونی و برگشتن مورد توجه بوده است، که گاهی انقلاب به سوی تعالی و کمال است (اعراف 119) و گاهی بازگشت به عقب و انحطاط (آل عمران 144) و گاهی نه این و نه آن . مشروطیت در ایران (1324 ق) که دستاورد تلاش مجموعه ای از اقشار مختلف جامعه و غرب گرایان و روشنفکران برای اصلاح بنیادین در نظام دینی و اجتماعی ایران بود، سرانجام توانست با وضع قانون اساسی و متمم آن، تأسیس مجلس شورا و برخی نهادهای سیاسی و اجتماعی دیگر، گام هایی برای تحقق آرمان های خود بردارد. اما به دلایل فراوان، اهداف نظام مشروطه و مردم، برآورده نشد. استقرار دیکتاتوری رضاشاه (1299 تا 1320 ش) انحطاط عمیقی در ابعاد مختلف پدید آورد. او با نهادهای ملی و مذهبی در افتاد و شعائر دینی مورد دشمنی قرار گرفت. وی آداب مذهبی را خلاف تجدد می دانست حوزه های علمی دینی را تعطیل کرد، لباس روحانیت را خلاف رویه مملکت اعلام نمود و سرانجام در بازگشت از سفر به ترکیه اقدام به کشف حجاب کرد. مشروطیت نیز به طور کلی به فراموشی سپرده شد. در جریان جنگ جهانی دوم، در سال 1320 شمسی، دیکتاتوری بیست ساله فرو پاشید و آزادی های سیاسی و اجتماعی قابل توجهی پدید آمد . در فضای پس از شهریور 20، به طور کلی سه جریان عمده ی فکری – سیاسی پدید آمدند که عبارت بودند از:مارکسیستی، ملی، اسلامی،حزب توده ی ایران مظهر جریان مارکسیستی بود که در برابر این جریان قدرتمند، انجمن های ملی و اسلامی تشکیل گردید. این دوران با کودتای 28 مرداد 1332، پایان گرفت. از سال 1332 تا 1342، اندیشه و سمت گیری افکار دینی به سوی یک تحول انقلابی و عمومی در جامعه و در میان روشنفکران و جوانان اوج بیشتری گرفت . انقلاب سفیددر سال 1960، جان.اف. کندی، رییس جمهور امریکا به منظور جلوگیری از تعمیق اندیشه های انقلاب و مبارزات ضدِاستعماری و در نهایت حفظ منافع امریکا، برنامه های اصلاحی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چندی را به حکومت های وابسته توصیه کرد. محمدرضا شاه در سال 1339، در جهت اجرای سیاست «کندی» ، لایحه ی اصلاحات ارضی را به مجلس برد، اما لایحه متوقف شد و کاری از پیش نرفت . علی امینی در اردیبهشت 1340، به نخست وزیری منصوب شد. وی دست به انجام اصلاحاتی، از جمله اصلاحات ارضی زد، حکومت ایران و مطبوعات خارجی و به خصوص امریکایی، نام این اقدامات را انقلاب نهادند که رفته رفته نام «انقلاب سفید» بر آن اطلاق شد. به خاطر رقابتی که بین شاه و امینی به وجود آمد، شاه امینی را عزل کرد و در تاریخ 27 تیر 1341، اسد الله علم به نخست وزیری منصوب شد. در تاریخ 16 مهر 1341، مطبوعات نوشتند که در دولت لایحه ای با سه نکته تازه به تصویب رسید.[1] 1- به زنان حق رأی داده شد . 2- قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شد . 3- به جای سوگند به قرآن «کتاب آسمانی» آورده شد . پس از انتشار این خبر، نخستین موج مخالفت از سوی روحانیت و مراجع دینی پدید آمد و در میان بازاریان و دیگر اقشار جامعه، گسترش یافت و رژیم ناچار به عقب نشینی شد واسد الله عَلَم طی تلگرافی به علمای قم نوشت: 1- نظریه دولت در مسأله « اسلامیت» همان نظریه علمای اسلام است. 2- سوگند با قرآن مجید است. 3- در مسأله مسکوت بودن عدم شرکت بانوان در انجمن های ایالتی و ولایتی ... دولت نظرات آقایان را به مجلس تسلیم و منتظر تصمیم مجلسین خواهد بود. امام خمینی (قدس سره) که در آن دوران یکی از مراجع بزرگ تقلید بودند آن را کافی ندانسته و خواستار ادامه ی مبارزه تا لغو رسمی تصویب نامه شدند. سرانجام، پس از پنجاه روز مبارزه، در 7 آذر 1341، در مطبوعات نوشته شد:«در هیأت دولت تصویب شد که تصویب نامه مورخه 14/7/1341، قابل اجرا نخواهد بود.» پس از پایان این ماجرا، تبلیغات دامنه داری علیه روحانیت، که هماورد غیر منتظره ای برای رژیم تلقی می شد، آشکارا و پنهان آغاز شد. در 19 دی 1341، شاه اصول پیشنهادی خود را که بعدها «لوایح شش گانه» نام گرفت و تا سال 1356، تا 19 اصل گسترش یافت، اعلام کرد و از مردم خواست که با شرکت در همه پرسی، به آن ها رأی دهند. این لوایح عبارت بودند از: 1- الغای رژیم ارباب و رعیتی. 2- تصویب لایحه قانونی ملی کردن جنگل ها در سراسر کشور. 3- تصویب لایحه فروش کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی. 4- تصویب لایحه ی قانون سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه های تولیدی. 5- لایحه ی اصلاحی قانون انتخابات. 6- لایحه ی ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری. مراجع تقلید قم و تهران طی اعلامیه ای رفراندم را خلاف شرع و قانون اعلام و شرکت در آن را تحریم کردند. دانشگاه ها، بازاریان و اصناف با اجتماعات، تظاهرات، اعتصابات و بیانیه ها در تهران، قم و برخی شهرهای بزرگ به حمایت از روحانیون برخاستند. در روز ششم بهمن 1341، همه پرسی انجام گرفت و اعلام شد که پنج میلیون و ششصد هزار رأی موافق و چهارصد هزار و صد و پنجاه رأی مخالف به صندوق ریخته شده است. کندی و دیگر رهبران جهان به شاه تبریک گفتند، در حالی که موج مخالفت روحانیت ایران به خارج از کشور نیز سرایت کرد و علمای عراق در سطح گسترده ای به حمایت از علمای ایران برخاستند. شروع نهضت نوروز سال 1342 شمسی بر اساس پیشنهاد امام خمینی (قدس سره) و تصویب مراجع قم، عزای عمومی اعلام شد. بعد از ظهر روز دوم فروردین به مناسبت سالروز شهادت امام صادق علیه السلام مجلس سوگواری در مدرسه ی فیضیه قم برگزار گردید. جمعیت انبوهی در آن شرکت کردند، مأموران رژیم، جلسه را به هم ریختند و شرکت کنندگان بخصوص طلاب و روحانیون را مجروح و مضروب ساختند و تنی چند نیز به شهادت رسیدند. پس از این حادثه اعلامیه هایی از علمای قم، تهران، نجف و دیگر شهرها صادر شد که رژیم شاه به دلیل بی حرمتی به دین و اصل دیانت و علما و طلاب محکوم است. رژیم شاه کارت تحصیلی طلاب را لغو و روحانیون جوان را دستگیر و به سربازخانه ها اعزام کرد. با آغاز محرم سال 1342 شمسی اغلب سخنرانی ها و عزاداری ها به صورت سیاسی برگزار شد. عصر روز عاشورا امام (قدس سره) در مدرسه ی فیضیه ی قم، در حضور انبوه مردم، سخنرانی کرد و در آن از اعمال رژیم شاه و کشتار مردم و قانون شکنی و خطر اسراییل و خطری که اسلام و کشور را تهدید می کند، یاد نمود و آشکارا شاه را مخاطب قرار داده و گفتند.[2] «آقا من به شما نصیحت می کنم، ای آقای شاه! ای جناب شاه! من تو را نصحیت می کنم دست بردار از این کارها...» [1] -هر یک از حواث و جریان های انقلاب اسلامی با توجه به تاریخ وقوع آن ها، به طور مبسوط در این کتاب ذکر شده است و در این جا فقط اشاره به سیر حوادث منجر به انقلاب منظور است [2] - صحیفه نور جلد 1،ص57-54، 13/3/1342 [ شنبه 92/11/12 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
15خرداد 1342 آغاز نهضت شب دوازدهم محرم مصادف با 15 خرداد، امام (قدس سره) در قم، دستگیر و در تهران زندانی شدند. روز بعد که سوم عاشوار بود، علما و مردم از جریان دستگیری امام (قدس سره) آگاه شدند. خشم عمومی همه جا را فرا گرفت و تظاهرات گسترده و پردامنه ای در شهرهای بزرگ مانند، تهران، قم، شیراز، مشهد و ... پدید آمد. رژیم دستور مقابله و سرکوب داد. حوادث خونینی به وقوع پیوست. در تهران و قم و دیگر شهرهای بزرگ صدها نفر کشته و مجروح شدند. عصر همان روز در تهران حکومت نظامی اعلام شد . در 17 اسفند 1342، اسدالله علم از نخست وزیری کناره گیری کرد و حسنعلی منصور به این مقام منصوب گردید. در 18 فروردین 1343، امام (قدس سره) پس از آن که چند ماه در تهران زندانی و سپس تحت نظر بودند، آزاد و شبانه به قم برده شدند. به این مناسبت مجلس جشنی در مدرسه ی فیضیه برگزار گردید. در پایان این جلسه، قطعنامه ای در ده ماده به این شرح از سوی حوزه علیمه قم صادر شد : 1- ایجاد نظم صحیح و برنامه های اساسی همه جانبه در مراکز علمی به ویژه حوزه علمیه قم . 2- اجرای قوانین اسلامی به صورت کامل و احیای سنت های متروک شده ی دینی. 3- اجرای قانون اساسی به معنای واقعی به ویژه اصل دو و متمم آن. 4- الغای تصویب نامه و لوایح ضدِ دینی و انحلال مجلسین غیر قانونی. 5- قطع ایادی استعمار و عمال صهیونیسم از مملکت. 6- جلوگیری از ظلم و فساد و تعمیم عدالت اجتماعی و نیازمندی های عمومی و ایجاد ایران آزاد، مستقل در زیر پرچم پر افتخار مذهب جعفری. 7- بهبود وضع اقتصادی و تشویق ملی و اصلاح وضع کارگران و تهیه ی کار برای فارغ التحصیلان. 8- جلو گیری از اشاعه ی فحشا و منکرات از قبیل برنامه های ضدِ اخلاقی سینماها، تآترها و غیره. 9- آزادی جمیع زندانیان بی گناه، به ویژه حضرت حجت الاسلام طالقانی و اساتید محترم دانشگاه و بازگشت تبعید شدگان و آوارگان به بلاد خود. 10- رسیدگی به وضع معیشت بازماندگان شهدای پانزدهم خرداد. در 21 مهر 1343، لایحه ی مصونیت مستشاران امریکایی «کاپیتولاسیون» در مجلس شورا به تصویب رسید که موج تازه ای از مخالفت با رژیم را در پی داشت. امام (قدس سره) در 4 آبان 1343، طی یک سخنرانی در مسجد اعظم قم، این مصوبه را عامل بردگی ایرانیان و ناقض استقلال کشور دانست و شاه را سخت مورد سؤال قرار داد و گفت:اگر مملکت ما اشغال امریکاست اعلام کنید. [ شنبه 92/11/12 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
احیاء کاپیتولاسیون در ایران کاپیتولاسیون تلفظ فرانسوی از واژه یCapitulationمی باشد. این واژه دارای معانی مختلفی از جمله تسلیم شدن، سازش کردن، گذشت کردن، تنظیم کردن قرارداد یا مشخص کردن عناوین و شرایط یک عهدنامه است. در رم باستان کاپیتولاسیون به سوگندنامه امپراتوران گفته می شد. این لغت در اصطلاح امروزی به عهدنامه یا قراردادی اطلاق می شود که میان کنسول ها و نمایندگان دولت بیگانه در کشور میزبان، منعقد می شود تا به موجب آن، اختیاراتی فراتر از قوانین کشور میزبان به آنان اعطا شود . کاپیتولاسیون در حقیقت همان حق قضاوت کنسولی است که قضاوت نهایی راجع به اقدامات یک تبعه خارجی در کشور دیگررا بر عهده ی قوانین آن کشور نمی داند، بلکه بر عهده ی قوانین دولت متبوع این فرد می باشد. این گونه حقوق و امتیازات که به اتباع خارجی در یک کشور داده می شود، در واقع یک امتیاز استعماری است. زیرا برای اتباع یک کشور خارجی در کشوری که مقررات کاپیتولاسیون را پذیرفته است، مصونیت قضایی ایجاد کرده و آنها را از تعقیب و مجازات اعمال خلاف خود در کشوری که مرتکب جرم یا خلاف شده اند، مصون می دارد. این قراردادها، گاهی از این هم فراتر رفته، حقوق و امتیازات دیگری از قبیل معافیت های گمرکی و مالیاتی یا حق مالکیت و فعالیت های تجارتی برای اتباع بیگانه قائل می شود.[1] کاپیتولاسیون در ایران در سال 1343، رژیم پهلوی درصدد احیای کاپیتولاسیون برآمد. روز 21 مهر 1343، لایحه ی استعماری کاپیتولاسیون باردیگر در مجلس شورای ملی (مجلس بیست و یکم) تحت نام «لایحه ی اجازه به مستشاران نظامی آمریکا برای استفاده از مصونیت سیاسی و اجتماعی و معافیت های مصرح در قرارداد وین » به تصویب رسید. این مصوبه یکی از بزرگترین خیانت های رژیم شاه به ملت ایران بود که یک سال پس از فاجعه ی 15 خرداد 42، شکل گرفت و زمینه ساز تبعید حضرت امام خمینی قدس سره به خارج از کشور گردید. لایحه ی استعمار کاپیتولاسیون، پس از توطئه مربوطه و به برگزاری رفراندوم قلابی «شاه و مردم» و تصویب لایحه ی «انجمن های ایالتی و ولایتی» که هر دو با موضع گیری قاطع امام قدس سره خنثی و بی اثر ماندند، نقشه ی جدیدی بود که آمریکایی ها به وسیله ی رژیم پهلوی برای تحقیر مردم ایران طراحی کرده بود . دوام رژیم شاه بستگی به حضور مستشاران آمریکایی در ایران داشت. از این رو شاه حاضر به اعطای هر گونه امتیازی به آنان بود . به ویژه آن که برای اجرای سریع اصلاحات اقتصادی و سیاسی مورد نظر کاخ سفید، زیر فشار آمریکا قرار داشت. از این رو پیشنهاد تصویب کاپیتولاسیون که در اسفندماه سا ل 1340، از طرف سفارت آمریکا در تهران به دولت وقت ایران داده شد، در 13 مهرماه 1342، بدون سر و صدا در کابینه ی امیراسدالله علم مورد تصویب قرار گرفت و در مرداد سال 1343، نیز سنا آن را تصویب نمود. سپس در 21 مهرماه حسنعلی منصور نخست وزیر وقت آن را به مجلس برد و نمایندگان نیز آن را تصویب کردند . عکس العمل امام خمینی قدس سره امام خمینی قدس سره در پی تصویب این لایحه ی روز چهارم آبان 1343، که مصادف با میلاد حضرت فاطمه علیها السلام بود، این خیانت رژیم شاه را مورد حمله شدید قرار دادند، و چنین(5) فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون – من تأثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار کنم، قلب من در فشار است. این چند روزی که مسایل اخیر ایران را شنیده ام، خوابم کم شده (گریه ی حضار) ناراحت هستم، قلبم در فشار است. با تأثرات قلبی، روزشماری می کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه ی شدید حضار) ایران دیگر عید ندارد (گریه ی حضار) عید ایران را عزا کرده اند (گریه ی حضار) عزا کردند و چراغانی کردند، عزا کردند و دسته جمعی رقصیدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم، این چراغانی ها را منع می کردم. می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سر خانه ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی در مجلس بردند در آن قانون اولاً ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیاً الحاق کردند به پیمان وین! که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر کس که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند، اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه های ایران حق ندارند محاکمه کنند! بازپرسی کنند! باید برود آمریکا! آن جا در آمریکا ارباب ها تکلیف را معین کنند! دولت سابق این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس شورا و در آن جا صحبت هایی کردند، مخالفت هایی شد، بعضی از وکلا هم مخالفت هایی کردند. صحبت هایی کردند، لکن مطلب را گذراندند. با کمال وقاحت گذراندند، دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگ های آمریکا پست تر کردند، اگر چنان چه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می کنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست می کنند و اگر چنان چه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد، چرا؟ برای این که می خواستند وام بگیرند از آمریکا، آمریکا گفت این کار باید بشود...» ترور نخست وزیر وقت حسنعلی منصور نخست وزیر وقت ایران سه ماه پس از به تصویب رساندن لایحه کاپیتولاسیون در روز اول بهمن 1343، به ضرب گلوله ی «بخارایی» عضو هیأت های مؤتلفه اسلامی در مقابل مجلس به قتل رسید. منصور، بانی تدوین و تنظیم پیمان کاپیتولاسیون، قبلاً یکی از دیپلمات های وزارت امور خارجه بود. او فعالیت سیاسی خود را در سال 1340 و با تأسیس «کانون مترقی» که یک مجموعه ی وابسته، با هدف تسریع اجرای اصلاحات آمریکایی رژیم شاه در عرصه ی اقتصادی بود، آغاز کرد. این کانون در سال 1342، به «حزب ایران نوین» تغییر نام داد. منصور از اعضای مؤثر لژ فراماسونری در ایران بود. [ شنبه 92/11/12 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
لغو رسمی کاپیتولاسیون در جمهوری اسلامی ایران روز 23 اردیبهشت 1358، قرارداد کاپیتولاسیون در ایران رسماً لغو شد. در این روز، وزارت امور خارجه طی اطلاعیه ای اعلام کرد به پیشنهاد هیأت وزیران دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون مصوب 21 مهرماه 1343، راجع به اجازه ی استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیت ها و معافیت های قرارداد وین (کاپیتولاسیون) از تاریخ 23/2/1358، لغو شد. [1] رژیم در 13 آبان 1343، امام (قدس سره) را به ترکیه تبعید کرد. با تبعید ایشان، هیجان عمومی تمام محافل مذهبی و مبارز و طرفداران نهضت اسلامی را فرا گرفت. تظاهرات و اعتصابات عمومی در تهران و قم و برخی شهرهای دیگر پدید آمد. اما رژیم به سرکوبی پرداخت و فرزند امام (قدس سره) حاج سید مصطفی را بازداشت و پس از چندی آزاد و به ترکیه تبعید کرد . حرکت مسلحانه پس از حادثه 15 خرداد و تبعید رهبر نهضت، مبارزان و مخالفان جدّی رژیم به این نتیجه رسیدند که دیگر مبارزات سیاسی به صورت سخنرانی، بیانیه و تظاهرات و اعتصابات کارساز نیست. باید قهر آمیز و مسلحانه با رژیم سخن گفت. بر این اساس گروه های انقلابی با مشی مسلحانه، با ایدئولوژی های متفاوت شکل گرفتند. عمده ترین این گروه عبارتند از : 1- جمعیت (هیأت های ) مؤتلفه اسلامی: متشکل از چند هیأت دینی، که این تشکیلات پس از تبعید امام (قدس سره) به مبارزه قهر آمیز روی آورد. نخستین اقدام آن ترور منصور نخست وزیر در اول بهمن 1343، به اتهام خیانت به خلق و مسؤول تبعید رهبر قیام بود که به دست «محمد بخارایی» صورت گرفت. پس از آن بیش از صد نفر از اعضای این تشکیلات دستگیر شدند و پس از محاکمه چند تن از آنان – صادق امانی، محمد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیک نژاد اعدام و دیگران به حبس ابد و کمتر از آن محکوم شدند . 2- حزب ملل اسلامی: این جمعیت که ابتدا «حزب ملل» نامیده می شد و از سال 1340، با هدف مسلحانه تشکیل شده بود پس از 15 خرداد 1342، اندیشه قیام مسلحانه در آن اوج گرفت و نشریه ی «خلق» ارگان خود را منتشر ساخت. این گروه در 24 مهر 1344، شناسایی و حدود هفتاد تن از اعضای آن دستگیر و چند تن از رهبران آن به حبس ابد و کمتر از آن محکوم شدند . 3- سازمان مجاهدین خلق ایران: با پیشگامی محمد حنیف نژاد، اصغر بدیع زادگان، ناصر صادق، در سال 1334، با مشی مسلحانه ایدئولوژی اسلامی به وجود آمد. این سازمان مخفی تا سال 1350، عمل مسلحانه ای انجام نداد و بیشتر به کار تئوریک و تربیت فکری و سیاسی کادرهای خود پرداخت . 4- گروه پرویز نیکخواه: در سال 1344، با ایدئولوژِی «مارکسیستی» تأسیس شد که گفته می شود در 21 فروردین 1344، ترور ناموفق شاه در کاخ مرمر به وسیله ی رضا شمس آبادی از سوی این گروه صورت گرفته است. پس از مرگ منصور، در 6 بهمن 1343، «امیر عباس هویدا» نخست وزیر شد. علمای ایران ،عراق ،طلاب و گروه های سیاسی و اجتماعی، با ارسال تلگراف های بسیار به وی، خواستار آزادی امام (قدس سره) شدند. سرانجام با موافقت حکومت ایران، در 13 مهر 1344، امام (قدس سره) به همراه فرزندش از ترکیه به نجف منتقل شدند. در 11 اسفند 1345 «نایب السلطنه» شدن فرح دیبا همسر شاه اعلام شد. چون این عمل خلاف قانون اساسی بود ،گفته شد که در اردیبهشت ماه مجلس موسسان برای اصلاح قانون اساسی تشکیل خواهد شد. روحانیان مبارز مخالفت خود را با این اقدام ابراز و امام (قدس سره) اعلام کردند که از این پس هدف سرنگونی شاه و رژیم اوست. در آبان 1346، جشن تاجگذاری شاه بر گزار شد که با اعتراض نیروهای مخالف و مبارز مواجه گشت و امام (قدس سره) با صدور اعلامیه ای آن را محکوم ساخت. از بهمن 1348، امام خمینی درس ولایت فقیه خود را در نجف آغاز کردند که بعداً به شکل کتابی مدون در ایران و کشورهای اسلامی دیگر انتشار یافت. گوشه ای از جنایات رژیمسال 1350 شمسی، با اختناق و فشار شدید رژیم شاه همراه بود. دلیل این خشونت نیز دو عامل اساسی بود: یکی رشد جنبش و آشکار شدن مبارزات مسلحانه در میان طلاب، دانشجویان و جوانان مذهبی و غیر مذهبی، و دیگر اوج گیری تلاش های فکری، سیاسی و انقلابی افرادی همچون شهید مطهری. حادثه ی مهم دیگری که در سال 1350، سبب انحطاط بیشتر رژیم و تعمیق بیشتر مبارزه و مقاوت گردید، برگزاری جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی بود که با هزینه های گزاف و هرزگی هایی که صورت گرفت، خشم عمومی را در تمام سطوح برانگیخت. امام (قدس سره) به شدت این جشن را محکوم کرد. به طور کلی سال های 50 تا 54 اوج دستگیری، شکنجه، اعدام و سرکوب های رژیم بود. در سال 1353، که یک باره در آمد حاصل از فروش نفت افزون گردید، شاه برنامه ی بلند پروازانه ی رسیدن به «تمدن بزرگ» را اعلام کرد. در تاریخ 11 اسفند 1353 «حزب رستاخیز» به عنوان تنها حزب فراگیر با تکیه به سه اصل، اعتقاد به قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب سفید، به وسیله ی شاه اعلام شد و امام (قدس سره) عضویت و شرکت در حزب رستاخیز را تحریم کرد. در پایان سال 1354 مجلسین، بر اساس تصویب نامه ای، تاریخ هجری را به شاهنشاهی تبدیل که از آغاز سال 1355 شمسی، سال 2535، در تمام مکاتبات رسمی و دولتی مورد استفاده قرار گیرد که بیش از پیش بر خشم علما و مبارزان افزود. در سال 1355، کارتر از حزب دموکرات رییس جمهور امریکا شد. یکی از محورهای تبلیغاتی او در انتخابات، مسأله حقوق بشر در جهان بود. از این رو از دولت های دوست خود از جمله ایران خواست که حقوق بشر را رعایت کنند. شاه ناگزیر «فضای باز سیاسی» را اعلام کرد و این فرصت مناسبی برای گسترش انقلاب در داخل و خارج کشور بود. نخستین خشم انقلابی در روزهای 31 خرداد و اوایل تیر 1356، پدید آمد. در 29 خرداد دکتر علی شریعتی در لندن به نحو مشکوکی درگذشت. و شایع شد که رژیم او را کشته است. روز اول آبان 1356، آیت الله حاج سید مصطفی خمینی در نجف توسط عوامل رژیم شاه به شهادت رسید. این خبر امواج تازه ای در حرکت فزاینده مردم ایجاد کرد و به دنبال آن نوار جدید سخنرانی امام (قدس سره) که در روز دهم آبان ماه در نجف ایراد شده بود، به منزله دستورالعملی برای تشکل نیروها در مبارزه با رژیم بود. روز 17 دی 1356، در روزنامه اطلاعات مقاله ی اهانت آمیزی تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم مستعار احمد رشیدی مطلق، علیه امام (قدس سره) درج گردید. شاه که پس از سفر کارتر به ایران و تعریف و ستایش او از شاه، بیش از پیش مغرور شده بود، بر انتشار این مقاله صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر کرد. انتشار این مقاله حرکت جدیدی را در کشور پدید آورد. روز 19 دی، طلاب و عده ای از مردم قم مورد هجوم رژیم قرار گرفتند که طی آن چند تن به شهادت رسیدند. پس از حوادث قم، امام (قدس سره) طی پیامی سلطنت شاه را غاصبانه و جائرانه خواندند و فرمودند.[2] کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملت های مظلوم باید بدانند، محمدرضا، خائن و یاغی است و از سلطنت، مخلوع است. اوج نهضتدر چهلم شهدای قم، از سوی مراجع تقلید عزای عمومی اعلام شد و در اکثر نقاط ایران مراسمی برگزار گردید که از آن میان قیام مردم تبریز در 20 بهمن بود که طی آن عدّه ای از مردم به شهادت رسیدند. نوروز سال 1357، عزای عمومی اعلام شد و مراسم پانزده خرداد به صورت بستن بازار و ماندن در خانه ها اجرا شد. بر اساس رهنمودهای امام (قدس سره) مراسم ماه رمضان 1357 و مجالس و سخنرانی ها، یکسره سیاسی و انقلابی و ضدِ رژیم شد. [ شنبه 92/11/12 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
قیام خونین مردم تبریز در چهلم شهدای قم روز 29 بهمن 1356، که مصادف با چهلم فاجعه قم در 19 دی بود، در بسیاری از شهرها و نقاط کشور به یاد و خاطره شهدای آن فاجعه، مجالس ختم و سوگواری برگزار شد .در تبریز نیز قرار بود ساعت 10 صبح مردم در مسجد قزللی (میرزا آقا یوسف مجتهد) تجمع نمایند. دعوت از سوی آیت الله قاضی و ده تن دیگر از علمای تبریز صورت گرفته بود .همچنین در 25 بهمن آیات عظام گلپایگانی و شریعتمداری نیز به همین مناسبت اعلامیه هایی صادر و این روز را عزای عمومی اعلام کرده بودند .در روز 29 بهمن مردم در حالی که جمع می شدند، در مقابل مسجد، اعلامیه ها را نیز مطالعه می کردند .سرگرد مقصود حق شناس، رییس کلانتری بازار به همراه عده ای مامور سر می رسد و به مردم اعلام می کند که متفرق شوند، اما مردم توجهی به اخطارهای او نمی کنند. خادم مسجد که قصد باز نمودن درب مسجد را بنا به دستور آیت الله قاضی طباطبایی داشت، توسط مأموین از این کار منع می شود. تعدادی از جوانان به طرف سرگرد حق شناس حرکت می کنند و از او می خواهند تا درب مسجد جهت برگزاری مراسم باز شود و او با لحن تند و زشتی خطاب به جوانان می گوید: «نمی شود. در این طویله باید بسته بماند !» جوانی از غیرتمندان تبریز به نام محمد تجلاّ که از پاره کردن اعلامیه و سخنان توهین آمیز او به هیجان آمده بود، با وی گلاویز می شود. حق شناس اسلحه کمری را می کشد و سینه محمد را نشانه می گیرد و این جوان 22 ساله را به شهادت می رساند. مردم جنازه خون آلود جوان قهرمان را برداشته و به طرف خیابان ها به راه می افتند. کم کم در طول راه مردم به صف راهپیمایان می پیوندند و قیام مردم آغاز می شود.یحیی لیقوانی رییس ساواک تبریز که متوجه عادی نبودن اوضاع شهر شده و به گستردگی قیام واقف گشته بود، بلافاصله با تهران تماس می گیرد و کسب تکلیف می کند. شاه که خبر قیام به او رسیده بود، در تماس با جمشید آموزگار دستور حفاظت از پمپ بنزین ها، کارخانه ها، ادارات دولتی و سرکوب شدید را می دهد و می گوید که هر گونه مقاومتی سرکوب گردد. شورای امنیتی استان تشکیل جلسه می دهد و تصمیم می گیرند از نیروهای ارتش و ژاندارمری استفاده کننده و یگان های نظامی در سطح شهر مستقر شوند و برای این که نشان بدهند در سرکوب جدیت دارند دستور استقرار دو دستگاه تانک چیفتن، دو دستگاه نفربر و یک دستگاه تانک اسکورپین را در سطح شهر می دهند. همچنین تصمیم گرفته می شود استاندار، سپهبد آزموده با آیت الله قاضی تماس بگیرد و بگوید که مراسمی که صبح بر پا نشد، می شود بعدازظهر در مساجد مختلف برگزار شود، به شرطی که مردم به رعایت نظم و آرامش دعوت شوند. در شهر جمعیت خشمگین، ساختمان حزب رستاخیز تبریز را تصرف می کنند و خودروها و ساختمان های دولتی را به آتش می کشند و بانک ها را متصرف و پول های آن ها را می سوزانند. دانشجویان دانشگاه نیز به همراه مردم در این قیام حضور پیدا می کنند. تبریز در چلهم شهدای قم به صورت شهر جنگ زده در آمد. خیابان ها از خون جوانان، بازاریان، دانشجویان و مردان و زنان رنگین شد و بدین ترتیب پس از فاجعه خونین قم، جنایت دیگری بر جنایت های رژیم افزوده شد.[1] سرانجام ساعت 5 بعدازظهر، نیروهای نظامی بر شهر مسلط شدند. در آماری که برای رییس ساواک تبریز تهیه کردند، این طور نوشته شده بود:« تعداد 581 نفر دستگیر، 9 نفر کشته، 118 نفر زخمی، 3 دستگاه تانک، 2 سینما، یک هتل، کاخ جوانان، حزب رستاخیز و تعدادی اتومبیل شخصی و دولتی به آتش کشیده شدند.»چند روز بعد تعداد کشته شدگان تبریز به 13 نفر رسید. رییس شهربانی تبریز، معزول و به تهران احضار و استاندار هم بر کنار گردید.کشتار مردم تبریز شاه را غافلگیر کرد، چون او که به نظر خود توانسته بود پرده ای ضخیم بر روی فاجعه قم بکشد حتی اقدام دبیر کل سازمان ملل را به سود خود تمام کند و افکار خارجیان را از درک واقعیت منحرف سازد، در قیام مردم تبریز دست و پای خود را گم کرد. در 28 مرداد 1357، جمشید آموزگار از نخست وزیری استعفا و مهندس جعفر شریف امامی مأمور تشکیل کابینه شد. وی دولت خود را با عنوان «دولت آشتی ملی» به صحنه آورد و خود را مذهبی و مقلد آیت الله شریعتمداری معرفی کرد. او تاریخ شاهنشاهی را لغو و قمارخانه ها را تعطیل کرد، مطبوعات را آزاد اعلام و قول داد عوامل سوء استفاده کننده و فاسد را مجازات، زندانیان را آزاد، مالیات ها را کاهش، و حزب رستاخیز را منحل کند. ادعاها و برخی اقدامات دولت جدید این بیم را پدید آورد که ممکن است مبارزه به رکود کشیده شود و برخی از مراجع و پیشوایان مبارزه را به تسلیم بکشاند، از این رو امام (قدس سره) با ارسال پیامی به ملت ایران، این خطر را گوشزد کرد. روز 13 شهریور 1357، به مناسبت عید فطر نماز با شکوهی در قیطریه تهران به امامت آیت الله مفتح برگزار گردید که نمایشی از قدرت مردم در مقابل استبداد بود. صبح 17 شهریور 1357، از طریق رادیو، در تهران و 12 شهر بزرگ کشور حکومت نظامی اعلام شد. اما مردم بی خبر و بی اعتنا به شرایط جدید، صبح همان روز در میدان ژاله تهران (شهدا) گرد آمدند و با هشدار نظامیان پراکنده نگشتند. تیراندازی آغاز شد، و فاجعه ای بزرگ پدید آمد که به (جمعه سیاه) شهرت یافت. امام (قدس سره) طی اعلامیه ای بر ادامه ی مبارزه و ضرورت مقاومت تأکید کرد. با آغاز سال تحصیلی 1358- 1357 شرکت سازمان یافته دانشجویان و دانش آموزان در مبارزات خیابانی بیشتر و مؤثرتر گردید. رژیم شاه که منشأ این قیام عمومی را در نجف و شخص امام (قدس سره) می دانست، در اندیشه اخراج ایشان از عراق افتاد. رژیم عراق با توصیه حکومت ایران ، امام (قدس سره) را دعوت به سکوت و یا خروج از آن کشور کرد که ایشان راه دوم را انتخاب کردند و عازم کویت شدند، اما آن کشور به ایشان اجازه ورود نداد و از این رو، در تاریخ 13 مهر 1357، عازم فرانسه شد و در دهکده ی «نوفل لوشاتو» ساکن گردیدند. این هجرت، علی رغم تصور شاه، روح تازه ای به مبارزه بخشید. در آبان ماه اعتصابات کارکنان شرکت نفت، مخابرات، بانک ملی، سازمان آب، راه، رادیو و تلویزیون و ... بر دامنه مبارزات افزود. این اعتصاب ها دستگاه اداری کشور را به فروپاشی کشاند. در 14 آبان، ارتشبد غلامرضا ازهاری مأمور تشکیل کابینه شد. شاه طی یک پیام تلویزیونی گفت: پیام انقلاب ملت ایران را شنیده است و وعده داد که حکومت و دولت نظامی، موقتی است و پس از آرام شدن اوضاع، انتخابات آزاد برگزار، فاسدین مجازات، قانون اساسی اجرا و به طور کلی گذشته جبران خواهد شد. دولت ازهاری در نخستین گام، مطبوعات را تسخیر کرد و به دنبال آن اعتصاب مطبوعات آغاز شد که تا پایان دولت او ادامه یافت. تظاهرات تاسوعا و عاشورای آن سال عملاً به صورت همه پرسی در آمد که مردم شاه و رژیم او را منحل و جمهوری اسلامی را با رهبری امام (قدس سره) خواستار شدند. در پایان راهپیمایی روز عاشورا قطعنامه ای در 17 ماده خوانده شد که در آن علاوه بر خلع شاه از سلطنت و تأیید رهبری امام (قدس سره) و استقرار حکومت عدل اسلامی، تأمین حقوق بشر، تأمین حقوق سیاسی کلیه ی افراد جامعه ، اجرای عدالت اجتماعی و تأمین حقوق کارگران و دهقانان، به عنوان اهداف نهضت اعلام شد. دولت ازهاری نیز نه تنها نتوانست جلوی گسترش روز افزون انقلاب را بگیرد بلکه خود نیز به بستر بیماری افتاد. شاه این بار «شاپور بختیار» را که اعضای قدیمی جبهه ی ملی بود به نخست وزیری انتخاب کرد. او با شعار «سوسیال دموکراسی» گام به جلو نهاد و اعلام کرد که شاه چندی به مسافرت خارج از کشور خواهد رفت. ژنرال هایزر فرستاده ی مخصوص امریکا به ایران آمد و تلاش کرد ارتش را به حمایت و اطاعت بختیار وادار کند. تمهید دیگر شاه برای حفظ تاج و تخت خود، تشکیل «شورای سلطنت» بود. در 26 دی، شاه به ناچار از ایران خارج شد. امام (قدس سره) دولت بختیار را غیر قانونی و او را مجرم و خائن دانست. مبارزه ی مردم همچنان ادامه یافت و امام (قدس سره) طی بیانیه ای رهنمودهایی برای جلوگیری از هرج و مرج و حفظ اموال عمومی به ملت ایران دادند و یادآور شدند که به زودی اعضای «شورای انقلاب» را معرفی خواهند کرد. تظاهرات عظیمی در روز اربعین حسینی در تهران و سراسر ایران انجام شد. در تهران قطعنامه ای در 10 ماده خوانده شد که در آن دولت بختیار غیر قانونی اعلام و از امام (قدس سره) تقاضا شده بود که هر چه زودتر شورای انقلاب را معرفی کند. در 5 بهمن 1357، با تلاش اردشیر زاهدی و کمک دولت و ارتش، عده ای در تهران به عنوان حمایت از قانون اساسی راهپیمایی کردند. در همان روزها اعلام شد که امام (قدس سره) به زودی به ایران باز می گردد. به دستور بختیار فرودگاه های کشور بسته شد. تظاهرات مردم اوج بیشتری گرفت. سرانجام فرودگاه مهرآباد باز شد و در صبح 12 بهمن 1357 امام (قدس سره) همراه عدّه ای که اکثراً تبعیدی سالیان پیش بودند، وارد ایران شد و از فرودگاه به بهشت زهرا رفت و در آن جا طی سخنانی دولت بختیار را غیر قانونی خواند و فرمود به زودی دولت را معرفی خواهد کرد. در روز 19 بهمن، عده ای از نظامیان نیروی هوایی ارتش به محل اقامت امام (قدس سره) رفتند و اطاعت خود را از رهبری انقلاب اعلام کردند. شب 21 بهمن، در نیروی هوایی درگیری مسلحانه بین عده ای از افراد این نیرو و گارد شاهنشاهی پیش آمد که مردم به یاری نیروی هوایی شتافتند و بدین ترتیب درب پادگان ها به روی مردم باز شد و سلاح ها به دست مردم افتاد. سرانجام سران ارتش دست اندرکار کودتا شدند و در روز 21 بهمن، از ساعت چهار بعد از ظهر حکومت نظامی اعلام شد. امام (قدس سره) اعلام کرد که مردم به حکومت نظامی اعتنا نکنند. مردم نیز همچنان به یورش خود به مراکز دولتی و نظامی و انتظامی ادمه دادند و تقریباً تمام این مراکز با اندک درگیری و مقاومت، تسخیر شد و به دست مردم افتاد. در پایان روز 22 بهمن 1357، رژیم 2500 ساله پادشاهی و سلطنت 50 ساله پهلوی منقرض گشت و حکومت «جمهوری اسلامی» تشکیل شد. سرانجام در 12 فروردین 1358، طی همه پرسی با 2/98 درصد از آرای مردم، جمهوری اسلامی ایران رسماً اعلام و مستقر گردید.[2] [1]- برخی از شهیدان و مجروحین این فاجعه عبارتند از: 1- محمد تجلاّ که دانشجو بود 2- محمدباقر رنجبر آذرفام که بعد از ده روز به شهادت رسید. سید یحیی (رحیم) صفوی که مجروح شد و بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه در آمد و هم اکنون به عنوان فرمانده کل سپاه مشغول خدمت به انقلاب می باشد. [2] - منبع :مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[ شنبه 92/11/12 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|