علوم سیاسی |
فیمینیسم (زن سالاری ( منشأ پیدایش جنبش فمینیسم تقریباً به یک قرن قبل بازمی گردد. این جنبش بهقدری فراگیر و مؤثر بود که پس از چند سال تمامی فرامین فمینیسم به قانون در سطح بین الملل بدل شد و امروزه شاید در جهان نامی از این جنبش برده نشود و حال آنکه اثرات آن در همه جا هویداست .مینیسم رویکردی است نوظهور که با تکیه بر تأثیر مستقیم عنصر جنسیت بر معرفت در جامعه غربی متولد شد و غایت آن رفع ظلم و ستم علیه زنان به وسیله نفی تفاوت ها و مطرح کردن مسئله جنسیت برتر می باشد . رویکردهای لیبرال، مارکسیست، رادیکال، سوسیال هرکدام با توسل به معرفت شناسی های پیش از خود، به گونه ای موضوع تأثیر جنسیت را بر امر شناخت مورد بررسی قرار داده اند اما این رویکردها مبانی عصر نوین را، به نوعی مبنای کار خود قرار داد. ازآنجا که فمینیسم نوعی آزادی خواهی است شناخت مبانی اومانیسم و سکولاریسم به فهم این مکتب کمک می کند . این مکتب مؤثر از دو انقلاب: انقلاب صنعتی اروپا و انقلاب کبیر فرانسه می باشد. چون ریشه بسیاری از تزاحم ها و درگیری ها در جامعه مکتب فمینیسم است لذا نقد و بررسی آن حائز اهمیت است و نیز بیان آثار فردی و خانوادگی و اجتماعی این جنبش تا حد زیادی در نقد آن یاری رسان است . جنبش فمینیسم عبارت است از دفاع از حقوق زنان، مبتنی بر انگاره های اومانیسم و سکولاریسم، با تأکید بر غیرطبیعی دانستن نابرابری های موجود و حرکت به سمت برابری یا موقعیّت برتر زنان. جنبش استیفای حقوق زنان یا فمینیسم پاسخ و واکنشی بود در برابر تبعیض های غیرانسانی در غرب که کمتر از صد سال است مورد توجه قرار گرفته است که انگیزه مظلومیت زن در تاریخ معاصر غرب از جایگاه صنفی و افکار زنگرایانه عدول و در چارچوب نهضت سیاسی و سازمان حزبی نمودار گشته است. به این معنا که فمینیسم در ابتدا برای احقاق حقوق اجتماعی زنان اعم از حقّ رأی، حقّ مالکیّت ، حقّ ارث و . . . شکل گرفت پس از شکست جامعه مردسالاری زنان به تدریج به حقوق خود و نیز ایده نفی تفاوتها دست یافتند و پس از آن این گرایش به شکل جنبش و نهضتی سیاسی نمو کرد.فمینیسم را گاه به جنبش های سازمان یافته برای احقاق حقوق زنان وگاه به نظریه ای که به برابری زن و مرد از جنبه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وحقوقی معتقد است، معنا کرده اند.[2] این جنبش زدودن تمام تفاوت های بیولوژیک و تعریف انسان و هر مقوله ی فرهنگی و اجتماعی برپایه ی جنسیت است.»[3] تاریخچه ی فمینیسم نتیجه ای که از مطالعه ی وضعیت زنان در تمدن های قدیم یونان ورم گرفته می شود به طوراجمال این است که در ابتدا زن شیئ قابل تملک و بعداً عنصر توالد و ارضاء شهوت بوده است و به هیچ وجه او را شریک زندگی مرد و واجد قوای بشری نمی دانسته اند. این وضع تا چندین قرن ادامه داشت تا این که ظهور مسیح و افکار مذهبی پیروان او و پیدایش مقننین و علمای اصلاح طلب و بعداً ظهور پیامبر اسلام "ص "به تدریج زنان را از شیئ قابل تملیک به انسانی دارای حق مالکیت و حقوق اجتماعی تبدیل کرد وبرای زن جایگاه باارزش و والایی که اسلام قائل است بیان فرمودند. انواع فمینیسم فمینیسم به دو اعتبارتاریخی وگرایشی تقسیم می گردد. در تقسیم بندی تاریخی جنبش فمینیسم به سه موج اول، دوم و سوم تقسیم می شود و درتقسیم بندی گرایشی عبارتست از فمینیسم مدرن و پست مدرن که گرایشات مختلف لیبرال، مارکسیستی، رادیکال وسوسیال از جمله ی فمینیسم مدرن است.موج اول فمینیسم در واقع یک موج عملگرا محسوب می شود زیرا که فمینیسم در مرتبه ی نخست یک رویکرد و یک ایده بیشتر ندارد و آن این که زنان در طول تاریخ تحت ظلم و ستم قرارگرفته اند و این ظلم و ستم به دلیل این است که فرصت ها و مخصوصاً فرصت آموزش برابر از زنان سلب شده است. اگر در جامعه فرصت های برابر آموزش، حقوق و مشاغل را برای زنان فراهم شود زنان قابلیت ها و توانمندی های خودشان را بروز می دهند .[5] بسیاری آغاز موج اول را نیمه ی قرن نوزدهم می دانند. موج اول فمینیستی یک جنبشی است که به آرمان ها و اهداف خودش تا حدی در انگلستان و آمریکا دست یافت. در این دوره فمینیسم ها توانستند با نظریه پردازی هایی که کردند ادبیات دانشگاهی تولید کنند. نقد فمینیسم ازمنظردینی نهضتی که در اروپا برای احقاق حقوق پایمال شده ی زنان صورت گرفت، به دلیل این که دیر به این فکر افتاده بودند با دستپاچگی و عجله ی زیاد انجام گرفت. احساسات مهلت نداد که علم نظر خود را بگوید و راهنما قرار گیرد. از این روتر وخشک با یکدیگرسوخت، این نهضت یک سلسله بدبختی ها را از زن گرفت و حقوق زیادی به او داد و درهای بسته ای به روی او باز کرد اما در عوض بدبختی ها و بیچارگی های دیگری برای خود زن و برای جامعه ی بشریت به وجود آورد. مسلماً اگر آنچنان شتاب زدگی به خرج داده نمی شد احقاق حقوق زن به شکل بهتری صورت می گرفت.»[8] کمبود اعتماد به نفس یکی از شایع ترین عوارض دنیا ی مدرن است. متخصصین سلامت و روان این عارضه را در بیماران خود تشخیص می دهند. نسخه ی جهانی این مشکل برای همه ی کسانی که به نوعی درگیر احساس بی ارزش بودن هستند یک جمله است: باید یاد بگیری خودت را دوست داشته باشی»این جمله توصیه ی همه ی روانشناسان محبوب و دستورالعمل برای همه ی کسانی شده است که می خواهند نسبت به خودشان احساس برتری داشته باشند. بر طبق کلام خدا حقیقت آن است که ما در تصویر خداوند خلق شده ایم و او ما را دوست دارد و ما برای خداوند بسیار با ارزش هستیم. مسیح آموخت که با ترک خویشتن مان است که زندگی می یابیم.تا به حال چند بار از کسی شنیده اید که بگوید «من خودم را دوست ندارم؟» و نیز وقتی دندان ما درد می گیرد بلافاصله در جستجوی راهی برای مشکل و خلاصی از درد هستیم. اما اگر خودمان را دوست نداشتیم درد را انکارمی کردیم. پس دلیل این که خیلی زود آزرده می شویم این نیست که خود را دوست نداریم بلکه بدین دلیل است که ما بیش از حد خود را دوست داریم!(پس لازم نیست یاد بگیریم خود را دوست داشته باشیم بلکه لازم است بیاموزیم که چطور منیت هایمان را کنار بگذاریم و به خدا عشق بورزیم و دیگران را دوست داشته باشیم. درد ما "خود کم بینی " نیست بلکه "خداکم بینی " است.[9] در مورد زنان نیزهمین گونه است یعنی اگر زنان برای احقاق حقوق خود به جای حب نفس و خود خواهی و غرور، یاد بگیرند چگونه از خود گذشته و ایثارگر باشند بی شک در طول مسیر دل مردان را تسخیرکرده و به آن چه اقتضای فطرت زنانه اش است دست یافته است. صرف نظر از این که تفاوت های زن و مرد موجب تفاوت هایی درحقوق و مسئولیت های خانوادگی زن و مرد می شود یا نمی شود ، دستگاه عظیم خلقت برای این که به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است، دائماً از کارخانه ی خود هم جنس نرو هم جنس ماده به وجود می آورد و در آن جا که دوام و بقاء نفس به همکاری و تعاون دو جنس احتیاج دارد مخصوصاً در نوع انسان، برای این که این دو را به کمک یکدیگد دراین کاروا دارد، طرح وحدت آن ها را ریخته است.کاری کرده است که خود خواهی و منفعت طلبی که لازمه ی هر ذیحیاتی است تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آن ها را طالب همزیستی با یکدیگر قرارداده است و برای این که طرح کاملاً عملی شود و جسم و جان آن ها را بهتر به هم بپیوندند تفاوت های عجیب جسمی و روحی در میان آن ها قرارداده است و همین تفاوت هاست که آن ها را بیشتر به هم جذب می کند و عاشق و خواهان یکدیگر قرار می دهد.[10]
[1] . فرهنگ عمید [2] . روتلیج، فمینیسم و دانش های فمینیستی، ص،13. [3] . حسین تقوی دهاقانی، آسیب شناسی دینی فمینیسم، ص20، محمد تقی کرمی، آموزه،جلسه ی3. [4] . حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا،ص33. [5] . .محمد تقی کرمی، آموزه ، جلسه ی 3. [6] . روتلیج، فمینیسم و دانش های فمینیستی،ص16و17. [7] . محمد تقی کرمی، آموزه ، جلسه ی 4. [8] . مرتضی ، مطهری، نظام حقوق زن در اسلام،ص 216. [9] . انسی لی ،دموس، دروغ هایی که زنان باور می کنند وحقایقی که آن ها را آزاد می سازد،ج1،ص41. [10] . مرتضی ، مطهری، نظام حقوق زن در اسلام،صص211و 21. [ دوشنبه 92/12/26 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
مسائل و مشکلات کشورهای جهان سوم کشورهای جهان سوم با وجود داشتن، بیشترین امکانات مادی و انسانی و همینطور بهرهمند بودن از منابع عظیم ثروت دارای شرایط مناسب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیستند. زمینهی این مشکلات به سیاستهای کشورهای استعمارگر و قدرتمند که در طی قرون گذشته در این کشورها، به اجرا گذاشتند برمیگردد. به گونهای که هر چند در ظاهر این کشورها به استقلال سیاسی دست یافتهاند ولی هنوز به طور غیرمستقیم وابسته به این کشورها میباشند. کشورهای جهان سوم با وجود مشابهتهای فراوان و خصوصیات مشترک، تفاوتهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی زیادی با یکدیگر دارند که این امر ناشی از ویژگیهای جغرافیای، منابع مادی و انسانی و فرهنگی و آداب و سنن و ساختار سیاسی، این کشورها میباشد و با این وجود یک سری خصوصیات و ویژگیهای مشترکی دارند که هر چند نسبت این ویژگیها در کشورها با یکدیگر فرق میکند. بنابراین، مهمترین مشکل کشورهای جهان سوم، را با توجه به ویژگیهای نسبتا مشترک میان آنها، میتوان این عامل دانست که، در تقسیمبندیهای بینالمللی در داخل خود از یک سیستم متجانس فرهنگی، اقتصادی و سیاسی برخوردار نیستند، نتیجه نبودن این ساخت متجانس، انعطافپذیری آنها به متغیرهای خارجی و تناقضات فراوان در حیطهی فرهنگ و اقتصاد در سیستم داخلی آنها میباشد. که این عامل به راحتی در کشورهای جهان سوم قابل مشاهده و شناسایی است.[1] به عبارتی، کشورهای جهان سوم در موقعیتی پا به عرصهی وجود گذاشتند که غرب طی چندین قرن به این نظام شکل داده بود و شکافی عمیق از لحاظ تجربهی کشورسازی و ایجاد سیستمهای هماهنگ به وجود آورده بود. بعد از جنگ جهانی دوم، توسعه و بهرهبرداری از طبیعت و ایجاد رفاه عمومی و شهرنشینی و اشتغال تخصصی و ارتقا ارکان اجتماعی و مملکتداری در سطح بینالملل مطرح شده بودند و تقریبا تمامی کشورها، با سیستمهای گوناگون اجرایی سعی در پیاده کردن این ارزشها داشتند و در واقع از این دریچهی مادی، به حیات و انسان را مینگریستند و جهام سوم از تاثیرات چنین جریاناتی آزاد نبود. لذا کشورهای جهان سوم که پس از استقلال قدم در عرصهی توسعه گذاشتند، طولی نکشید که با انبوهی از مشکلات و موانعی اصولی و زیربنایی مواجه شدند؛ از یک طرف، کشورهای جهان سوم، ساختار لازم را برای فعالیت و بسیج اقتصادی دارا نبودند و از سوی دیگر آن دسته از کشورها که الگوی نظام سرمایهداری را اتخاذ کردند از پیشنیازهای مهم فرهنگی و اجتماعی برخوردار نبودند. رشد اقتصادی و توسعهی صنعتی نیازمند انگیزهها، خواستهها و ارزشهای جدید فردی و نهادهای نوین اجتماعی بود که جهان سوم عمدتا فاقد آن بود. غرب در دورهی استعمار، پولپرستی، مصرفگرایی، و علاقه به رفاه و روح سرمایهداری را به جهان سوم انتقال داد. اما فرهنگ و ساختار لازم برای فعالیت متعادل اقتصادی و توسعهی صنعتی را عرضه ننمود.[2] در واقع در کشورهای جهان سوم نظامهای سنتی آنها متحول شد اما این تحول نه نسبت قابل توجهی با گذشتهی سنتی داشت و نه وجوه اشتراک کافی با معیارها و وضعیت جدید برقرار میکرد. و نتیجهی این تحولات، معضلات و مشکلاتی بود که این کشورها با آن رو به رو بودند که برخی از این مشکلات عبارت بود از بحران بدهیها، مشکلات شهری، وابستگی مالی، وابستگی صنعتی، رشد ضعیف اقتصادی، اقتصاد تک محصولی و وضع نامساعد بهداشت، آموزش و رشد روزافزون صنعت مونتاژ و وابسته، افزایش تورم، بالا بودن نرخ بیکاری، نبود تخصص و غیره، میتوان اشاره کرد.[3]
[1] .سریع القلم، محمود؛ توسعه جهان سوم و نظام بین الملل، نشر سفیر، چاپ سوم، زمستان 1375، ص 70. [2] .سریع القلم، محمود؛ توسعه جهان سوم و نظام بین الملل، نشر سفیر، چاپ سوم، زمستان 1375، صص 72-71. [3] .ساعی احمد؛ مسائل سیاسی- اقتصادی جهان سوم، تهران، انتشارات سمت. 1377. [ دوشنبه 92/12/19 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
جهان سوم جهان سوم third world در مقابل جهان اول که متشکل از نظامهای مردمسالار پیشرفتهی سرمایهداری و جهان دوم، متشکل از کشورهای پیشرفته صنعتی کمونیست، بود قرار داشت و اصطلاح جهان سوم برای اولین بار توسط "آلفودسووی" به منظور طبقهبندی آن دسته از کشورهای جهان که از دو بلوک سیاسی– نظامی و اقتصادی آن زمان(بلوک شرق و غرب) خارج بودند به کار برده شد، و بعد از آن این اصطلاح نامی شد برای اغلب کشورهای آسیایی-آفریقای و امریکای لاتین که هم دارای اقتصادی ضعیف بودند و اغلب آنها بعد از جنگ جهانی دوم از چنگ استعمار رهایی یافته و به استقلال رسیده بودند. این کشورها زمانی به استقلال رسیدند که جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب حاکم بود و اغلب آنها که با کشورهای استعمارگر سر ستیز داشتند با هم هماهنگ شدند که هیچکدام به این دو اردوگاه جنگ سرد نپیوندند و در بین سالهای 1960-1950 سعی کردند یک هویت سیاسی مستقل برای خود تعریف کنند که آنها را از دو گروه کشورهای "کاپیتالیست و سوسیالیست" جدا کند که رهبران این جنبش عبارت بودند از "جواهر لعل نهرو" از هندوستان، "جمال عبدالناصر" از مصر، "سوکارنو" از اندونزی و رهبران دیگری که هدایت این کشورها را در دست داشتند. این کشورها که عنوان "عدم تعهد" در مقابل شرق و غرب را بر خود نهاده بودند در سال 1955 در کنفرانس باندونگ در اندونزی گردهم آمدند با این هدف که در برابر دو گروه کشورهای شرق و غرب یک نیروی سوم بهوجود آورند. و عامل همبستگی آنها نیز تلاش در راستای برانداختن استعمار سیاسی و اقتصادی و همکاری با جنبشهای آزادیخواه و استعمارستیز بود و مهمترین نکاتی که در این کنفرانس بر آن تأکید داشتند عبارت بود از یکپارچگی، حاکمیت و برابری ملتها و نژادها، دخالت نکردن در امر داخلی کشورها و خودداری از پیوستن به پیمانهای دفاعی گروهی به خاطر همزیستی صلحجویانه.... لذا این کشورها، با وجود اینکه در سازمان ملل دارای بیشترین آراء بودند اما به خاطر ضعفهای که در زمینهی اقتصاد، سیاست و تکنولوژی و عوامل دیگر داشتند باعث شد که کشورهای قدرتمند و استعمارگر همچنان در این کشورها حضوری هر چند غیر مستقیم داشته باشند.[1] در تقسیمبندی دیگری، رهبران چین کمونیست، تفسیر دیگری از جهان سوم ارائه میدهند، طبق نظریهی "سه جهان" مائوتسه دون، امریکا و شوروی جهان اول، ژاپن و کشورهای اروپایی غربی و کانادا جهان دوم و افریقا و امریکای لاتین و بیشتر کشورهای آسیایی، جهان سوم را تشکیل میدهند، از نظر مائو و پیروانش، رابطهی این سه جهان رابطهای هرمی و مبتنی بر قدرت بود.[2]
[1] . آشوری، داریوش؛ دانشنامه سیاسی، انتشارات سهروردی و انتشارات مروارید، تهران، چاپ اول، بهار 1366، صص 119-118و 267. [2] .اسمیت، برایان کلایو؛ فهم سیاست جهان سوم، نظریههای توسعه و دگرگونی سیاسی، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی و محمد سعید قائنی نجفی، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه 1380، ص 46.[2]
[ دوشنبه 92/12/19 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
سیاست درلغت نامه دهخدا آمده است : سیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). رعیت داری کردن .(منتهی الارب ). حکومت . ریاست . داوری . (ناظم الاطباء) : از چنین سیاست باشد که جهانی را ضبط توان کرد. (تاریخ بیهقی ). هرگونه تعریفى از سیاست ارزش نسبى داشته، تمام مفاهیمى که از سیاست وجود دارد، حاوى قسمتى از واقعیت است. زیرا در علوم اجتماعى کمتر اتفاق مىافتد که درباره? یک قاعده، وحدت نظر وجود داشته باشد. چراکه محقق علوم اجتماعى خود جزئى از موضوع تحقیق مىباشد و در عمل مشکل است که نظرات و اعتقادات خود را در تحقیقات خود دخالت ندهد و از تأثیرات گوناگونى که در دوران مختلف زندگى از آنها متأثر بوده است برکنار بماند. با این وجود به تعاریفى چند از علم سیاست مىپردازیم: هارولد ژ. لاسکی، از استادان علم سیاست، موضوع سیاست را مطالعه? "دولت" مىداند و در تعریف دولت یا به لفظ دقیقتر "دولت سیاسی" گفته شده : "دولت سازمان اجتماعى مهمى است که از طریق قوانینى که بهوسیله حکومت، وضع و اجراء شدهاند، در سرزمینى با مرزهاى معین نظامی، برقرار کند" . چنانکه از این تعریف برمىآید، دولت متضمن سه امر است: - حکومت یا سازمانى که براى نظام اجتماعى قدرت کافى دارد. - سرزمین معین که داراى مرزهاى مشخص است. - گروه کثیرى از مردم که در داخل مرزهاى آن سرزمین بهسر مىبرند و زیر سلطه? حکومت قرار مىگیرند. به این ترتیب اگر این سه عامل در میان نباشد، دولت وجود نخواهد داشت. موریس دوورژه، استاد علم سیاست دانشگاه پاریس، هسته? اصلى قلمرو سیاست را "قدرت" مىداند. به عقیده "برتراند دوژونل" (Berterand de Jouvenel )، استاد جامعهشناسى سیاسى دانشگاه پاریس و از صاحبنظران سیاسى مشهور، "سیاست عبارت از مطالعه "قدرت" و "نفوذ" است" . بهنظر او هرکس که دیگرى را وادار به انجام عملى کند و یا از انجام عملى باز دارد، اعمال قدرت کرده است. عدهای از نظریهپردازان غربی مانند: فرانکل، ماکیاول، فرانکلین لووان بومرور، نیچه و ...، علم سیاست را «علم قدرت» دانستهاند. اگر چه این تعریف دست کم در عمل از ابتدای تشکل حکومتها در جامعهی بشری وجود داشت، اما شاید تدوین کلاسیک این تعریف به «موریس دوورژه» بر میگردد. (اصول علم سیاست، موریس دوورژه، ترجمه دکتر ابوالفضل قاضی، صص 18-17) باید توجه داشت که هیچ دلیل علمی برای این تعریف (سیاست یعنی قدرت) ارائه نشده است، بلکه چون از همان ابتدا قدرتمندان، اگر هیچ اطلاعی از علم سیاست نداشته باشند، حکومت و سیاست به معنای حکومت را در اختیار گرفتهاند، طرفداران قدرت نیز این تعریف را ارائه داده و با نقد تعاریف دیگر بر آن پافشاری دارند. عدهای دیگر از نظریهپردازان غربی، نظریهی فوق را تعدیل کرده و بیان داشتهاند که سیاست یعنی «علم دولت» و منظور علمی است که رفتار دولت را مورد بررسی و مطالعه قرار میدهد. (نظریههای دولت، اندرووینست، ترجمه حسین بشری، ص 20) نظریهپرداز مشهور رافائل بر این نظر است: «آن چه به دولت مربوط میشود یک امر سیاسی است» (همان مدرک) و بلونشلی نظریهپرداز مشهور دیگر نیز میگوید: «علم سیاست به معنای درست کلمه، علمی است که دولت را بررسی میکند» (همان مدرک) البته تعاریف متفرقهی دیگری نیز ارائه شده است که بعضی از آنها به صورت مستقیم و غیر مستقیم بیان یا تلفیق معانی فوق میباشد. به عنوان مثال: هارولدلاسول معتقد است سیاست یعنی علمی که میآموزد، چه کسی میبرد؟ چه زمانی میبرد؟ چرا میبرد؟ چگونه میبرد؟ (جامعه و حکومت- مک آیور- ترجمه ابراهیم علیکنی - بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346.) ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی معتقد است سیاست یعنی حرفه؛ سیاست، تلاشی است برای مشارکت در کسب قدرت و سعی در اعمال نفوذ برای اختصاص دادن قدرت در هر ردهای از تشکیلات، اعم از گروهها و یا دولتها. بنابراین هر کس با هر انگیزه، چه اهداف آرمانی و چه اهداف مادی و چه اهداف جاهطلبانه و چه لذتی که از کسب قدرت به دست میآید، دست به هر اقدامی برای مشارکت در قدرت بزند، عمل سیاسی انجام داده است. (فصلنامه سیاست خارجی، سال سوم، شماره 1، سیاست چیست و چگونه تعریف میشود، فرهنگ رجایی، ص 186) تعریف یا معنای واژه سیاست در فرهنگ اسلامی کاملاً متفاوت است: فرهنگ دهخدا، واژه سیاست را به «تدبیر امور و مصلحت اندیشی و دوراندیشی معنا کرده است.» (لغتنامه دهخدا، ج 38، حرف س، واژه سیاست) فرهنگ معین، سیاست را به معنای حکم راندن به رعیت و اداره کردن امور داخلی و خارجی کشور و هم چنین به معنای داوری، سزا، تنبیه و جزا آمده آورده است. (فرهنگ معین، تک جلدی، حرف س، واژه سیاست). نظریهپردازان و سیاستمداران اسلامی، عموماً سیاست را به معنای «تمشیت امور» چه در امر دولت و چه غیر دولت آوردهاند، چرا که سیاست در هر امری روان است. و تمشیت امور نیز در فرهنگ معین « روان کردن، راه انداختن و سامان دادن نیز آمده است» که مستلزم همان مصحلت اندیشی، دوراندیشی و ادارهی امور میباشد. امام خمینی (ره) به عنوان یک فقیه عالیقدر، دانشمند فلسفه، عرفان و فقه اسلامی و نیز سیاستمدار برجستهی نظری و عملی میفرماید: « سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه و تمامی ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را به طرف چیزی که صلاحشان هست هدایت کند.» (صحیفه امام. ج 13، ص 432) سیاست ابعاد مختلف دارد که به شرح زیر است: - سیاست اقتصادی ؛ طریقه ای که دولت یا حزبی در اداره ? امور اقتصاد کشور پیش میگیرد. (فرهنگ فارسی معین ). - سیاست جسمانی (جسمانیه ) ؛ طریقه ? حفظ بدن و تقویت آن از برهم خوردن تعادل آن است . (فرهنگ فارسی معین از اخوان الصفا). - سیاست فاضله ؛ یکی از اقسام سیاست ملک سیاست فاضله است که آنرا امانت خوانند و غرض از آن تکمیل خلق بود و لازمه اش نیل به سعادت است . (فرهنگ فارسی معین از اخلاق ناصری ). - سیاست مُدُن (مدینه ) ؛ یکی از اقسام حکمت علمی است و آن علم مصالح جماعتی است که در شهری و کشوری اجتماعی کرده اند بر مبنای تعاون بقای نوع و ترفیه زندگی افراد؛ و آن خود بر دو قسم است : یکی آنکه متعلق بملک و سلطنت است که علم سیاست نامند و دیگر آنچه متعلق بشرایع آسمانی و احکام الهی و دستورهای انبیا و اولیا است که علم نوامیس نامند. (فرهنگ فارسی معین از دستور). - سیاست منزل ؛ تدبیر منزل . رجوع به تدبیر شود. - سیاست موازنه ؛ عبارت است از ایجاد تعادل قدرت بین ملل بمنظور منع استیلا و تفوق یکی بر دیگری و در نتیجه برقرار داشتن صلح عمومی . - سیاست ناقص (ناقصه ) ؛ از فروع سیاست مدنیه و یکی ازاقسام سیاست ملک است که آنرا تغلب خوانند، و غرض ازآن استعباد خلق بود و لازمه اش نیل به شقاوت و مذمت است . (فرهنگ فارسی معین از اخلاق ناصری ). - سیاست نفسانی (نفسانیه ) ؛ سیاست تهذیب اخلاق و سلوک با اطرافیان و افراد تابع و دوستان است و انجام دادن افعال نیک و کارهایی که بمصلحت مردم باشد. (فرهنگ فارسی معین از اخوان الصفا).
[ یکشنبه 92/12/18 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|