علوم سیاسی |
تقابل بین کانت و تجربه گرایی هیوم تجربه گرا بود.برای واضح فهمیدن این مطلب به گفتگوی فلسفی زیر توجه کنید: سوال:متافیزیک دقیقاً چیست؟ جواب:این کلمه اول به برخی از آثار ارسطو اطلاق می شد که پس از اثر بزرگ او در طبیعیات(فیزیک) به کار می رفتند و به همین سبب آن ها را "بعد از فیزیک"یا بعد از طبیعت نامیدن که معادل یونانی اش متافیزیک است.(معادل اسلامی آن مابعد الطبیعه است) سوال:اما هنوز نفهمیدم متافزیک دقیقا چه معنایی دارد؟ جواب:در این اثر ارسطو او به علمی(فیلسوفان مدرن قبول ندارند این علم است زیرا علم وابسته به تجربه و محاسبات است) می پرداخت که فراتر از موجودات طبیعی یا فیزیکی اند.به طور خلاصه ارسطو می گفت این ها اصولی هستند که بر شناخت ما از از جهان طبیعی حاکم اند و هر چه در طبیعت رخمی می دهد ریشه اش به متا فیزیک بر می گردد.چیزی که مورد قبول تمام فلاسفه متافیزیک باور بعد چه دینی وچه غیر دینی مورد قبول کامل است.مثلا فلاسفه مسلمان همه اتفاق های طبیعی را که براساس علت و معلول کار می کردند را به جوهر یا واجب الوجود مربوط می دانستند به ویژه فارابی و ابن سینا. به عبارت دیگر متافیزیک به فرای جهان فیزیکی که ما تجربه می کنیم می پردازد. سوال:اما چگونه می دانیم که چیزی که ورا جهان طبیعی که تجربه کرده ایم وجود دارد؟ جواب:نمیدانیم به همین خاطر فیلسوفان مدرن متافیزیک را قبول ندارند و معتقدند متافیزیک یک سوتفاهم است.[22] متافیزیک شامل متافیک های آلمانی شامل کانت،هگل،نیچه وشوپنهاور تا ادیان ابراهیمی وسنتی مصر باستان و... می شوند که همه غلط اند.در اصل این ها به توضیح مواردی پرداختند که توانایی بررسی آن را نداشتند.دلیل تفاوت ادیان در تقاط مختلف جهان همین است.در خاور میانه بنا بر استدلال های درست کرده خوشان به اسلام می رسند و در هند به خدای شش دست آبی رنگ!این تفکرات اصلاً مبنی ندارند. سوال:اما کانت چنین نکرد؟ جواب:کانت مصمم بود نظام متافیزیکی جدیدی بسازد.پیش از لو هیوم درست به همان نتیجه فلاسفه مدرن رسیده بود.هیوم فکر می کرد متافیزیک را از بین برده است. سوال:چطور؟ جواب:با زیر سوال بردن هر چیزی که نمی توان با تجربه ی خود ناییدش کرد.این شکاکیت هر چیزی را که انسان طی اعصار و قرون مختلف به آنان معتقد شده بود اما هرگز آنان راتجربه نکرده بود را کنار گذاشت. سوال:مثلا چه چیزی را؟ جواب:مثلا خدا یا تمام ادیان. سوال:کانت چه کرد؟ جواب:کانت نشان داد علی رغم شکاکیت هیوم و تجربه گرایی می توان نظام متا فیزیکی ساخت.این طرح فلسفی را در نقد خرد محض خود پیاده کرد.او فلسفه خود را فلسفه انتقادی نامید ولی در نهایت موفق به ساخت نظام متافیزیکی شد ولی نتوانست وجود خداوند را اثبات کند بلکه مجبور شد(کانت دوست داشت یک متافیزیک باور و یک دین دار باشد و مرتب تلاش می کرد متافیزیک از هر نوع ممکن را اثبات کند ولی بعضی اوقات به خواسته ی خود نمی رسید زیرا انتقادات به دین شدیدا منطقی بودند از این رو در بین فیلسوفان دوره متافیزیک آلمان از همه معتقد تر بود یا حداقل دوست داشت معتقد باشد.) تمامی راه های آن را زیر سوال برد و موضعی ندانم گرایانه در برابر آن گرفت.برای آشنایی بیشتر با فلسفه انتقادی او باید نقد خرد محض را بخوانید.[23]
[ دوشنبه 93/7/28 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
اخلاق کانت معتقد بود که ارادهی خیر و حسن نیت تنها مفهوم ذاتاً خوب است [24] و معنی حسن نیت، انجام وظیفه است، تنها دلیل موجه برای ادای وظیفه همان وظیفه بودن آن است و هیچ دلیل دیگری نباید داشته باشد، و اگر کسی از ترس مجازات و یا به امید پاداش ادای وظیفه کند، تکلیف خود را انجام نداده است. کانت در این زمینه گفته است :« من خواب میدیدم و می پنداشتم که زندگی تمتع است جون بیدار شدم دیدم وظیفه است.»[25] تکلیف عملی است که شخص برای متابعت از قاعدهی کلی انجام می دهد. به عبارتی دیگر تکلیف احترام به قانون است.[26] قاعدهی اخلاقی اصلی کانت این است که شخص باید همواره چنان عمل کند که گویی شیوهی عمل او قانون فراگیر طبیعت خواهد شد و همواره و همهوقت قانون کلی خواهد بود.[27] قاعدهی اساسی دیگر در فلسفهی کانت بیان میدارد که انسان غایت فی نفسه است و باید با هر انسانی، خواه خود و خواه دیگران به عنوان غایت رفتار کرد نه وسیلهی رسیدن به هدف.[28] زیباییشناسی کانت زیبایی را صورتی از غایتمندی میداند، البته زمانی که مستقل از ارایه? یک غایت فهم و دریافت شود چرا که کانت غایتمندی را بدون غایت میپذیرد. به اعتقاد کانت قضاوت یا داوری نوعی ملکه و قوه? استعداد عمومی است و همه? افراد در معرض یا در محدوده? آن قرار دارند و طبعاً کم و بیش تحت تأثیر آن هستند یا از آن برخوردارند اما داوری بر خلاف تصور رایج تنها قدرت تمیز یا انتخاب نیست بلکه از طریق هماهنگسازی و ایجاد اعتدال یعنی ایجاد امر زیبا و یا از طریق کنار گذاشتن و محو یا فرارفتن (امر والا) میتوان مفهوم داوری را ارتقا بخشید. از سوی دیگر کانت در کتاب نقد قوه? داوری میکوشد تا شکلی بسیار زیبا و عالی از احساس را در قضاوت زیباشناختی پیدا کند که به گونهای ماتقدم و پیشینی تجربه? لذت و رنج را تعیین نماید. این تجربه حاکی از هماهنگی (امر زیبا) یا محو و از بین رفتن (امر والا)ای است که هر گونه نقد و داوری مستلزم آن است. آزادی اراده در مورد مسئلهی آزادی اراده، کانت قائل به مختار بودن و ارادهی آزاد انسان است. او معتقد است که این موضوع به برهان و استدلال نیازی ندارد [29] و عقل محض در تحلیل این مسئله عاجز است. او وجود انسان را شامل وجه طبع و عقل میداند. طبع انسان مربوط به طبیعت است و تابع علیت و جبری، اما عقل انسان از جملهی معقولات است و زمانی نیست. پس هنگامی که انسان از عقل خود پیروی کند و تکالیف خود را انجام دهد، محکوم ارادهی خود یعنی آزاد خواهد بود.[30] آزادی از دیدگاه کانت،آزادی مادامی که با آزادی هر فرد دیگر، بتواند در چارچوب یک قانون عمومی برقرار باشد، تنها حق اولیهای است که به هر انسانی به دلیل انسان بودنش تعلق دارد. کانت همه? دیگر اصلهای حقوق بشری مانند برابری و استقلال انسان را از همین اصل بنیادین آزادی مشتق میکند. کانت در فلسفه? سیاسی خود، نه تنها آخرین پیوندهای میان اندیشه? سیاسی دوران جدید و دورانهای پیش از آن را بطور قطعی میگسلد، بلکه فراتر از آن، مفهوم حق طبیعی عصر روشنگری را به گونهای پیگیر رادیکالیزه میکند. وقی آرای آزاداندیشانه روسو در انقلاب کبیر فرانسه به بار نشست،کانت از شادی گریست،احساسی که در جامعه محافظه کار آلمانی و اخلاق تا حدی سیاست گریزش مغایرت داشت. کانت در بین فیلسوفان مدرن کمتر به سیاست و فلسفه سیاسی توجه می کرد.[31] خدا و بقای نفس کانت برهانی در جهت اثبات وجود خداوند ارائه میکند که به برهان اخلاقی مشهور است. او استدلال میکند که عقل عملی حکم میکند که انسان وظیفه دارد به دنبال خیر تام باشد. خیر تام شامل فضیلت کامل و سعادت کامل است. هم چنین عقل عملی حکم میکند که هر وظیفهای تنها در صورتی بر عهدهی مکلف است که از عهدهی آن برآید و مهیا کردن شرایط جهان خارج برای رسیدن به خیر استعلایی، از عهده? انسان خارج است. پس باید خالقی در طبیعت این هماهنگی را برقرار سازد که همان خداست. این نوع استدلال ابداع کانت است چرا که پیشینیان از اثبات وجود خداوند تعهد اخلاقی را نتیجه میگرفتند اما کانت مسیر عکس را میپیماید.[32] در مورد بقای نفس نیز کانت استدلالی مشابه میآورد و میگوید که نفس انسان خود را مکلف مییابد که به سوی کمال و سعادت و خیر تام حرکت کند اما در این دنیا عقل پایبند تمایلات و طبع است و سعادت و خیر تام با هم به دست نمیآیند، پس میتوان امیدوار بود پس از مرگ در جهانی که این تباین میان عقل و طبع وجود نداشته باشد به کمال برسد.[33] انتقادات هگل از کانت به خاطر تفکر انتزاعی و تلاش در جهت شناخت پیش از شناخت یافتن انتقاد میکند و این کار را مثل خودداری از تن به آب زدن پیش از شنا آموختن می داند. [34] آثار
منابع
[ دوشنبه 93/7/28 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل فیلسوف بزرگ آلمانی و یکی از پدید آورندگان ایده الیسم آلمانی بود. تاریخگرایی و ایدهآلیسم او انقلاب عظیمی در فلسفه? اروپا به وجود آورد و سنگ بنای مارکسیسم و فلسفه قارهای شد. زندگینامه هگل در 27 اوت 1770میلادی در اشتوتگارت، در خانوادهای مؤمن به تعلیمات لوتری به دنیا آمد. از کودکی در زمینههای گوناگونی مانند ادبیات، فلسفه، و موضوعات مختلف دیگر، به مطالعه میپرداخت و در این کار از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری وی در کودکی داشت - برخوردار بود. پدر او از کارمندان دولت بود. هگل یکی از شش فرزندی بود که پدر و مادرش به دنیا آوردند اما فقط یک خواهر و یک برادرش تا بزرگسالی زنده ماندند. خانواده? او ارزش زیادی برای آموزش و فرهنگ قایل بودند. هگل در سه سالگی به مدرسهای رفت که به آن مدرسه? آلمانی میگفتند و در 5 سالگی وارد مدرسه? لاتین شد. او پیشتر از مادرش لاتین آموخته بود و به همین خاطر صرف ابتدایی کلمات لاتین را میدانست. در واقع شیفتگی هگل برای آموختن در طول عمرش، با آموزههای مادرش در خانه آغاز شده بود. در سال 1784 هگل برای ادامه? تحصیل به دبیرستان ایلوستره رفت و در آنجا کمی با مفاهیم عصر روشنگری آشنا شد. از سال 1788 او تحصیلات دینی خود را در مدرسه? دینی پروتستان توبینگر در شهر توبینگن ادامه داد؛ جایی که با فیلسوف آینده فردریش شلینگ و شاعر بزرگ آلمان فردریش هولدرلین همکلاس و دوست شد. این سه تن به انقلاب فرانسه، به عنوان بزرگترین واقعه? عصرشان، توجه ویژهای داشتند، روزنامههای فرانسوی را پیگیری میکردند و باشگاهی برای بحث و مطالعه پیرامون ادبیات انقلابی به راه انداختند. پس از فراغت از تحصیل در توبینگن در سال 1793، هگل شغلی به عنوان معلم سر خانه در برن پیدا کرد. او در مدت اقامت در برن مطالعاتش را ادامه داد و آثار زیادی نوشت. مهمترین نوشته? او در این مدت زندگی مسیح بود. همچنین مجموعهای از دستنوشتههای او با عنوان استقرار شریعت در مذهب مسیح در همین دوران نوشته شد که هیچکدام از آنها چاپ نشد. در سال 1797 او در پاسخ به پیشنهاد کاری هولدرلین به فرانکفورت نقل مکان کرد. در مدت اقامت هگل در فرانکفورت، شلینگ که با حضور در فضای روشنفکری ینا و تأثیرپذیری از فیخته، رشد کرده بود و به عنوان پروفسور در دانشگاه ینا مشغول تدریس بود، از هگل دعوت کرد که در کنار او در دانشگاه مشغول به کار شود. به این ترتیب در سال 1801، هگل در 31 سالگی مشغول تدریس فلسفه در دانشگاه شد. اواخر همان سال هگل اولین کتاب فلسفی خود را با نام تفاوت دستگاههای شلینگ و فیخته در فلسفه منتشر کرد. هگل و شلینگ همچنین تا سال 1803 مجلهای را به نام نشریه? انتقادی فلسفه منتشر کردند. هگل در سال 1805 در دانشگاه ینا به مقام پروفسوری ارتقا یافت و 2 سال بعد، درست در زمانی که سپاه ناپلئون ینا را اشغال میکرد، اثر ارزشمندش را با نام پدیدارشناسی روح منتشر کرد. پس از پیروزی فرانسه بر پروس و تعطیلی دانشگاهها او به دنبال شغل به شهر بمبرگ رفت و در آنجا به عنوان ویراستار روزنامه مشغول به کار شد. در همین سال فرزند غیر قانونی او، لودویگ فیشر به دنیا آمد. پس از آن، در سال 1808، هگل به نورنبرگ رفت و تا سال 1816 در دبیرستانی به تدریس پرداخت. در این مدت او ازدواج کرد، صاحب دو فرزند به نامهای کارل فریدریش ویلهلم و ایمانوئل توماس کریستین شد و دومین اثر بزرگ خود را با نام علم منطق منتشر کرد. در سال 1816، کرسی استادی فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ به هگل پیشنهاد شد. او به هایدلبرگ رفت و تا سال 1818 که در دانشگاه برلین مشغول به تدریس شد، در همانجا ماند. او در مدت اقامت در هایدلبرگ کتاب دائرةالمعارف علوم فلسفی را منتشر کرد. در برلین او بر همان کرسیای نشست که از سال 1814 -سال مرگ فیخته- خالی مانده بود و تا پایان عمر همانجا ماند. هگل در مدت استادی در برلین، سخنرانیهای زیادی در حوزههای فلسفه، تاریخ، هنر، دین و فلسفه? تاریخ داشت؛ به طوری که شهرت او و شناخته شدن فلسفه? هگل به عنوان یک مکتب فلسفی به همین دوران باز میگردد. در سال 1821 او اثر ارزشمند دیگرش را به نام عناصر فلسفه حق منتشر کرد. هگل در سال 1830 رئیس دانشگاه برلین شد و بالاخره به سال 1831 به سبب شیوع وبا در 14 نوامبر فوت کرد. دستنوشتههای زیادی بعد از مرگ از او بهجای مانده بود که به مرور تنظیم شد و به صورت کتابهای مختلف انتشار یافت.[1]
[ دوشنبه 93/7/28 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
آثار هگل هگل در دوران زندگی خود تنها چهار کتاب منتشر ساخت: پدیدارشناسی روح (یا پدیدارشناسی ذهن): برداشت وی از فراگرد آگاهی از ادراک حسی تا دانش مطلق (1807) علم منطق ، دائرةالمعارف علوم فلسفی ، عناصر فلسفه حق و ارباب و بنده وی همچنین شماری مقاله نیز به چاپ رساند. آثار هگل به مشکل فهم بودن مشهور هستند. برتراند راسل در تاریخ فلسفه? غرب وی را مشکل فهمترین فیلسوف غرب معرفی میکند. ترجمه فارسی آثار هگل (به ترتیب سال چاپ در ایران)
[ دوشنبه 93/7/28 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
فلسفه هگل هگل را میتوان آخرین فیلسوف مکتب ایدئالیسم دانست.
مارکس به اعتقاد خود هگل را از روی سر، بر روی پاهایش قرار داد. بدین معنا که فلسفه و روش او را که دیالکتیک بود به نحوه پویاتری سرانجام بخشید. مارکس روش دیالکتیک هگل را که بر اصل تضاد برقرار بود در عرصه? زندگی بشری وارد کرد. دیالکتیک فلسفه هگل عبارت بود از انتزاعی که در هنگام رویارویی دو نیروی متضاد در وقایع تاریخی و رویدادهای تعیینکننده در تاریخ به وجود میآمد. برای فهم بهتر مطلب میتوان مثال ملموسی زد : یک آونگ را در نظر بگیرید هر گاه از تعادل خارج شود به اوجی در یک سمت میرسد سپس با سرعتی افزوده به سمت دیگر خواهد رفت و اگر نیرویی به آن وارد نشود این بار کمتر از بار قبل منحرف میشوند تا در نهایت به تعادل میرسد . همین در جامعه انسانی از مسائل اجتمائی تا مسائل روزمره و تصمیمات ساده اتفاق میافتد . بدین معنی که هر تصمیمی وقتی در یک سمت از واقعیت قرار میگیرد منجر به صحیح به نظر رسیدن سمت دیگر واقعیت میشود ولی به هر حال روزی این نوسان به تعادل (یافتن واقعیت) میانجامد. هگل آخرین فیلسوف دستگاهساز تاریخ فلسفه غرب است . اطلاعات وسیع او در جمیع معارف بشری در خور تحسین است . نظام فکری او بر اساس دیالکتیک ابتنا یافتهاست . البته ریشههای دیالکتیک را از فلسفه? کانت دانستهاند اما تفاوت عمده? دیالکتیک هگلی این است که مقولات و مفاهیم انتزاعی مندرج در دیالکتیک او منبعث و موجود در هماند . سهپایههایی که هگل ترتیب میدهد همگی ارتباطی معرفتی با هم دارند و از هم جدا نیستند. حال آنکه مقولات کانت صرفاً بر اساس تعین خود فیلسوف در کنار هم قرار گرفتهاند . از خصوصیات مقولات هگل این است که او از جنس به نوع میرسد و سپس هر نوعی را جنسی تازه میانگارد و از آن به انواع پستتر پی میبرد . مثلاً اولین سهپایه? فلسفه? هگل ، «هستی، نیستی، گردیدن» است. او از هستی آغاز میکند. او میگوید هستی اولین و روشنترین مفهومی است که ذهن بدان باور دارد و میتواند پایه? مناسبی برای آغاز فلسفه باشد. اما هستی در خود مفهوم متضاد خویش یعنی نیستی را در بر دارد. هر هستی در خود حاوی نیستی است. هستی او دارای هیچ تعینی نیست و مطلقاً نامعین و بی شکل و یکسره تهی است و به یک سخن خلاء محض است . این خلاء محض همان نیستی است. پس هستی نیستی است و نیستی همان هستی است. این گذر از هستی به نیستی به گردیدن میانجامدو سه پایه کامل میشود. مقوله سوم نقیض دو مقوله دیگر را در خود دارد ولی شامل وجوه وحدت و هماهنگی آنها نیز هست. بدین گونه گردیدن هستیای است که نیستی است یا نیستیای است که هستی است. به دیگر سخن هگل معتقد بود هستی بر اصل تضاد قائم است.«هر آنچه در عالم خلقت می بینیم دارای ضدی است.شما نمیتوانید به بی نهایت بدون نهایت و به زندگی بدون مرگ بیندیشید.مرد مرد است زیرا زن نیست.هر شیئی بدان سبب خود اوست که چیز دیگری نیست». اساس عقید? هگل بر سه اصل استوار است:وضع،وضع مقابل و و ضع جامع.«هر وضعی دارای وضع مقابل خود است.اما هر چیزی نه تنها ضد خود را در بر دارد بلکه ضد خود است.هستی،نزاع قوای مخالف است برای ترکیب آنها به صورتی واحد.وضع از یک سو و وضع مقابل از سوی دیگر با هم در کشمکش هستند و از ترکیب آنها وضع جامع نتیجه می شود».[1] هگلی های چپگرا مانند فوئرباخ، مارکس و انگلس تحت تاثیر نظریات او قرار گرفتند. فلسفه هگل آنزمان اهمیت خاصی درکشور هایی که در جستجوی هویت ملی -تاریخی بودند، یافت. هگل به جانبداری از انقلاب فرانسه درآغاز نوشت که آن، احساس هیجان انگیز طلوع آفتاب در انسان را زنده می کند.بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 متفقین پیروز مدتی آثار هگل فیلسوف آلمانی را به اتهام خفه نمودن اخلاق در فلسفه ممنوع کردند. هگل صد سال قبل از صعود دولت رایش سوم در نوشته هایش آرزو کرده بود که روزی روح و تفکر آریایی- ژرمن، روح جهان جدید گردد تا بقول او حقیقت مطلق راعملی نماید و وظیفه تاریخی اش را به انجام رساند. به نقل از صاحبنظران، تئوری دولت و تئوری تکامل تاریخ هگل از جمله مقوله هایی بودند که مورد سوء استفاده فاشیسم قرارگرفتند. هگل به دلیل شرایط تاریخی خاص زمان خود خواهان دولت مرکزی سازمانده قدرتمندی بود. او دولت پروس راعملی شدن اراده خدای لایزال و روح مطلق نامید و افتخار میکرد که مزدبگیر و فیلسوف آن دولت است. هگل را ناپدری جهانبینی مارکسیسم نیز می نامند چون دیالکتیک پویای او مورد استفاده مارکس و انگلس قرار گرفت. سه نخاله انقلابی رنجبران یعنی مارکس، لنین و مائو دیالکتیک هگل را موتور سیستم فکری رهایی بخش خود قرار دادند. 170 سال است که هگل شناسان موافق و مخالف خود را با نطریات او مشغول کرده اند. هگل با خودخواهی در باره خود میگفت، یک انسان کبیر، بشریت را محکوم نموده تا او را توصیف کند یا بشناسد. قضاوت پیرامون هگل متنوع تر و بیشتر از کانت است. بعضی ها او را حتا مهمتر از کانت میدانند. یک روحانی مسیحی معتقد بود که هگل تنها فیلسوف روز قیامت است. هگل دیالکتیک ایده آلیستی قبل از خود را به نقطه اوج رساند. او مهمترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان با یک دانش جهانشمول و دایره المعارفی است. بلوخ مینویسد، آینده آگاهانه بشریت بدون هگل امکان پذیر نخواهد بود. یکی از شاگردان او، هگل را آخرین فیلسوف جدی غرب دانست. فلسفه هگل جمع بندی یا آینه تمام عیار تاریخ فلسفه درغرب است. او میخواست بقول خودش، فلسفه را به هدف نهایی اش برساند. هگل طراح یک سیستم ایده آلیسم عینی است که برای شناخت تفکر و هستی کوشش نمود. او کوشش کرد تا به نتایج تمام فلسفه ها و دانش های قبل از خود بپردازد. دیالکتیک ماتریالیستی مارکس بر اساس نظریه مبارزه و اتحاد اضداد او یایه ریزی شد. هگلی های چپگرا مانند فوئرباخ، مارکس و انگلس تحت تاثیر نظریات او قرار گرفتند. فلسفه هگل آنزمان اهمیت خاصی درکشور هایی که در جستجوی هویت ملی -تاریخی بودند، یافت. هگل به جانبداری از انقلاب فرانسه درآغاز نوشت که آن، احساس هیجان انگیز طلوع آفتاب در انسان را زنده میکند. از جانب دیگر مخالفت باهگل از نیمه دوم قرن 19 شروع شد. هگل آنزمان فیلسوف مرتجع ترین دولت اروپایی یعنی دولت پروس شد و دولت کاستی- فئودالی پروس کوشش کرد تا از او بعنوان سمبل روشنفکری سوء استفاده نماید. در اوایل قرن بیستم، هگل گرایان راست جدید کوشیدند تا از مقوله فلسفی دولت در خدمت فاشیسم خود سوء استفاده نمایند. هگل مینویسد، تاریخ جهان صحنه تاتر رضایت و خوشبختی نیست، چون عصر رضایت، صلح و رفاه عصر پوچی و ابتذال است. منتقدین چپ مینویسند با وجود دیالکتیک پویا، فلسفه هگل حاوی عناصر و خصوصیات ارتجاعی- سنتی است. او درمیان متفکرین نیز مخالفینی دارد. شوپنهاور او را شارلاتان ودشمن فلسفه خود دانست. شلینگ افکار هگل را یک محصول بی فایده نامید. راسل تمام آموزشها و درسهای هگل را غلط دانست. کارل پوپر مدعی شد که هگل موجب بدنامی خرد شده و فاقد هرگونه استعداد فلسفی است. به نقل از منتقدین، یکی از سه بخش مهم فلسفه هگل یعنی فلسفه طبیعی او نشان داد که هگل نه تنها از علم زیباشناسی بلکه از علوم طبیعی اطلاع جامعی دارد گرچه او از نظریات استتیک شلینگ کمک گرفته بود. هگل درسال 1770 درجنوب آلمان بدنیا آمد و درسال 1831 براثر بیماری مسری وبا در برلین درگذشت. پدرش کارمند دولت بود. به دلیل نبوغ خاص، او در 8 سالگی از یکی از آموزگاران، مجموعه آثار شکسپیر را بعنوان جایزه دریافت نمود.هگل چون سایر فیلسوفان قرون گذشته در جوانی مدتی برای امرار معاش معلم خانگی نوباوگان اشراف و اریستوکراتی بود. هگل درسال 1801 دکترای خود را درباره علم نجوم به پایان رساند. پیرامون فلسفه هگل میتوان گفت که او به انتقاد از کانت پرداخت و فلسغه کانت را جزم گرایی ذهنی و تنبلی عقل نامید.هگل خلاف کانت ادعا نمود که ذات اشیاء را میتوان با کمک فلسفه و علم منطق شناخت.هگل باردیگر مقوله هایی مانند روح ـ جهان و خدا را که کانت به کنار زده بود مورد بحث قرار داد. او به تعریف مجدد موضوعاتی مانند ابدیت- بینهایت- هویت- ماده - و واقعیت پرداخت.هگل چون هراکلیت نوشت که هرچیز درحال حرکت و جریان یا درحال شدن و تغییر میباشد. در آنزمان هوداران هگل به دو دسته چپگرا و راستگرا تقسیم شدند. مشهور است که هگل هیچگونه اتوپی را تبلیغ و مطرح نکرد چون او امکان هر فلسفه ای را که ورای واقعیات زمان خود باشد، غیرقابل تصور میدانست. دو مشخصه مهم فلسفه هگل؛ متد دیالکتیکی و وابستگی تاریخی آن هستند. هگل میگفت ؛ هنر- دین - فلسفه هرکدام با ابزاری جویای حقیقت خاص و موعود خود هستند. به نظر هگل دیالکتیک، هستی ناآرام است که همیشه بسوی کیفیتی عالیتر درحال حرکت است. او دولت را آخرین شکل سازمان اجتمایی و کاملترین نوع آن میدانست. هگل در طول تاریخ اندیشه از سه نوع دولت نام میبرد؛ دولت مستبد شرقی- آسیایی که فقط حاکمان درآن آزاد هستند، دولت رومی-ی ونانی باستان که فقط شهروندان اشرافی و برده داران درآن آزاد بودند و دولت مسیحی- اروپایی که باید در آن تمام انسانها آزاد گردند.
[ دوشنبه 93/7/28 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|