علوم سیاسی |
علل موضع گیری نظام سلطه علیه جمهوری اسلامی ایران مقدمه براستی چه عاملی باعث شد تا نظام سلطه بویژه کشورهای غربی بطور یک پارچه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران موضع گیری نمایند؟ برای پاسخ به این سئوال باید گفت که این کشورها در جهت منافع خود اقداماتی را انجام داده اند که تاریخ نمونه های آن را بخوبی ثبت کرده است برای نمونه قرارداد وستفالیا را بیان ودر ادامه پاسخ سئوال فوق ذکر می شود. قرارداد وستفالیا و پیامدهای آن معاهدات وستفالی در سال 1648 میلادی در پایان جنگهاى سى ساله مذهبى در منطقه وستفالى آلمان میان کشورهای اروپایی به امضاء رسید. زمینه ساز این معاهدات جنگهاى سى ساله مذهبى بود و دستاورد آن علاوه بر آزادى مذهبى که پیش این هم به تأیید امپراتور امپراتورى مقدس رم- ژرمنى و پادشاه فرانسه رسیده بود عبارت بود از تأیید حق شاهزادگان در امضای آزادانةپیمانهاى صلح یا اعلان جنگ. به این ترتیب پوستة امپراتورى شکاف خورد و جهارصد شاهزادمنشین به حاکمیت و استقلال دست یافتند. چنین بودکه وستفالى سمبل و نماد عصر جدید و نقطه آغاز دولتهاى ملى قلمداد شد. به عبارت دیگر وستفالى نماد رنسانس در حوزة روابط بین الملل بود. زمینه ها رنسانس و رفورم مذهبى که مانند هر تحولى دو گروه واپسگرا و نوگرا را در برابر هم قرار داد، به ترتیب زمینه هاى فکرى و سیاسى تحولات بین المللى را فراهم آوردکه به آن اشاره می کنیم. ا لف) رنسا نس رنسانس یا نوزایى به تحولى گفته مى شود که از اواخر قرن پانزدهم تمام جنبه هاى زندگى مردم اروپاى باخترى را در برگرفت و موجب شکوفایى هنرى، ادبى، سیاسى و اجتماعى شد. این تحول را به آن سبب نوزایى می گویندکه دورة هزارساله قرون وسطى رابه مثابه یک دورة بى روح و تاریک مختومه اعلام و از نو به میراث یونان و روم باستان باز می گشتند. اما امروزه دیگرکسى از دورة قروق وسطى با این صفات یاد نمی کند و همه مى دانند که ریشه بسیارى، تحولات قرون جدید اروپا در همین دورة شکل گرفته است. (1) ب) جنبش اصلاح دینى نابسامانى هاى اجتماعى، فقر بى فاقه و هر عیب دیگرى که مردم را از زمانه خویش بیزار می کند قبل از هر چیز به حساب تشکیلات سیاسى سیاستمداران گذاشته مى شود. ولى مردم اروپا در قرون سیزده و چهارده میلادى فقر و طاعون و بلاهاى دیگر را به حساب کلیسا می گذاشتند که نماد نظام سیاسى، اجتماعى و فرهنگى قرون وسطى محسوب مى شد. جالب آنکه اندیشه اصلاحات ابتدا درکلیسا شکل گرفت و روحانیون آکاه و مسئول خود ضرورت آن را حس می کردند. اما ساختارکلیسا به گونه اى بود که هیچ تغییر و اصلاحى را بر نمى تابید، در نتیجه سرچشمه این تحولات اجتناب ناپذیر به خارج ازکلیسا منتقل شد. اگر بخواهیم علل بلافصل اصلاح مذهبى را برشماریم که عبارت بود از اصلاح اصول اجتماعى که از سوى کلیسا بر مردم تحمیل شده بود، باید به سه علت اشاره کنیم: 1- علل مذهبى: نگرانی نسبت به آینده اعتقادات مذهبى مردم در پایان قرون وسطى که به اندیشه هاى الحادى تن سپرده بودند، دوستداران مذهب مسیح را به فکر اصلاحات انداخت. این انگیزه که از هواخواهى مذهب سرچشمه می گرفت به محکومیت شیوه هاى متداول درکلیسا طرفدارى از رابطه مستقیم با خدا از طرفی مراجعه مستقیم به انجیل انجامید. به همین دلیل دهها ترجمه از انجیل صورت گرفت که دستیابى عامه باسواد را به آن میسر مى ساخت. با مراجعه مستقیم به انجیل نیاز مردم به روحانیان که انحصار تفسیرکتاب مقدس در دست خود گرفته بودند کاهش یافت. در واقع حرکت جدید در جهت احساسات زهدگرایانه خلاف عقلگرایى تومیست (سن توماس داکن)و موافق اندیشه هاى نو افلاطونى وهومانیستى بودکه ارکان کلیسا را آرام آدام متزلزل مى ساخت. 2- علل اخلاقى: سوءاستفادهاى اریاب کلیسا، مقامات خود و اعمال خلاف شئون مذهبى،اخلاقى و انسانى که، آنها سر مى زد جماعث بى اعتبارى آنها و روی بر تافتن مردم ازکلیسا مى شد.[3] دعواى امپراتوران و پادشاهان با پاپ بر سر حق تعیین مناصب کلیسائی و اعمال مذهبى بود(Investiture )که گاه به سزاروپاپیسم یعنى سلطة پاپ بر قیصر مى انجامید وگاه نیز با مقاومت پادشاهان نظیر توقیف بنیفاس هشتم از سوى فیلیپ لوبل پادشاه فرانسه یا مقاومت هانرى هشتم پادشاه انگلستان جنگ مغلوبه مى شد.[4] 3- علل اقتصادى و سیاسى: یکى از مفاسدکلیسا ولخرجیها و اسرافهای بودکه هرینه آن از طریق تحمیل خراج به مؤمنین در همة سرزمین هاى اروپا تأمین و یا از طریق فروش بهشت به گناهکاران ثروتمند حاصل مى شد. این تحمیلات که هم کمر مردم را خم می کرد و هم برگردة دولتها فشار وارد مى ساخت باعث اعتراض دولتها و شاهزادگان مى شد. این شاهزادگان گرایش زیادى به استقلال در برابر امپراتور هم از خودشان مى دادند. همان طورکه اشاره شد بسیارى از شاهزادگان از فقدان آزادى و استقلال ناراضى بوده و به مجرد ظهور حرکت اصلاح دینى با آن همراه شدند. در حقیقت کلیسا و امپراتورى دو ستون یک خیمه بودند که یکى بازوى فرهنگی- اجتماعى و دیگرى بازوى سیاسى- نظامى نظام قرون وسطایى اروپا محسوب مى شدند. در برابر این محور، حرکت جدید هم دو پایه داشت که یکى مذهبى- فرهنگى و دیگرى سیاسى بود. اصلاح طلبان در برابرکلیسا و شاهزادگان در برابر امپراتور قرارگرفتند و با یکدیگر متحد شدند، اگر چنین پشتوانه سیاسى براى جنبش اصلاح دینى وجود نداشت معلوم نبود سرنوشت آن به کجا مى رسید. ویژگی های عهدنامهی وستفالیا پس از عهدنامهی وستفالیا، نظام دولت-ملت به وجود آمد و قراردادی میان دولتهای اروپایی تنظیم شد. این قرارداد مسائل مختلفی را مطرح میکرد، از جمله اینکه استعمار و استثمار انسان از انسان یک امر طبیعی است و میشود این کار را انجام داد. دوم این که غرب قدرت برتر است و چون قدرت دارد، پس حق دارد بر دیگر مناطق جهان سلطه داشته باشد. عنوان استعمار را هم به معنی «آبادکردن بهزور» مطرح میکردند و لذا نظام سلطه از همان زمان شکل گرفت. بهخصوص در مورد جهان اسلام که در دوران قرون وسطی قدرت برتر بود و غرب هیچ محلی از اعراب نداشت. پس از رنسانس، عهدنامهی وستفالیا با توجه به شرایط تغییر کرد، اصطلاح شهروند درجهیک و شهروند درجهدو مطرح شد و نژادپرستی شدت گرفت. حتی این موضوع مطرح شد که یک سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است. از این پس غربیها تحقیر و اسارت و بردگی را اساس کار خود قرار دادند و ایجاد رعب و وحشت در دل دیگر ملتها را به عنوان مبنای سیاست خود برگزیدند. این که ما نژاد برتر هستیم و حق برتری بر دیگر نژادها و ملتها و قومیتها را هم داریم، از کنار این مقوله بهخوبی برداشت میشد. بنابراین وقتی غرب بر این اساس معنی و مفهوم یافت، غرب مادیگرا، استثمارگر، استعمارگر و بردهدار با وضع بسیار وحشتناکی پدید آمد. این طبیعی بود که بقیهی جوامع و از جمله مسلمانها -که در راه یک تمدن بسیار غنی بودند- در دوران قرون وسطی نسبت به غرب بدبین شوند و از آن تنفر پیدا کنند. در این قرار داد چند نکته مهم به چشم می خورد: - این قرار داد به چهار مؤلفه جغرافیایی، جمعیت ، حکومت وحاکمیت تأکید داشت وبا رویکرد «ملت محوری » برای حفظ منافع ملی در منطقه جغرافیای خاص، برای جمعیت خاص ، با حکومت وحاکمیت خاص ایجاد شده است - غربی ها اقدام به توسعه همه جانبه در زمینه های مختلف نموده وحتی برای ریز ترین موضوعات برنامه ریزی کرده ودستورالعملهایی تدوین نمودند وتلاش کرده ومی کنند تا با ارائه الگو والگو سازی اندیشه های خود را در جهت دستیابی به منافع خود توسعه دهند. - براساس این قرارداد با استفاده از فرهنگ ، هنر ، فناوری ، زبان و... در زمینه توسعه سیاست های خود برای دستیابی به اقتصاد جهان تلاش می کند - نظام سرمایه داری می گوید ما باید قوی باشیم حتی اگر لازم باشد دیگران را از بین ببریم. - نظام سلطه می گوید ما با جدایی دین از سیاست تلاش می کنیم انسانها را به تعالی برسانیم. - نظام سرمایه داری تلاش می کند تا جو جامعه جهانی با فرهنگ آنها هماهنگ باشد وبا قدرت نرم در جهات مختلف بر دیگر فرهنگ ها غلبه کند. برای تأکید بر این ادعا بطور مثال می توان به گسترش زبان انگلیسی در گشورهای مختلف جهان و بیان اصطلاحات مختلف در محاوره وزبان آنها، ساختن فیلم های مختلف هالیودی در زمینه های مختلف وبرای سنین مختلف، گسترش رسانه ها به زبان های مختلف جهان ، در اختیار گرفتن فناوریهای نوین ومانع تراشی برای دستیابی سایر کشورها، خطر ناک جلوه دادن برخی کشورها ومذاهب در دید عموم ملت جهان(ایران هراسی واسلام هراسی) ، تبلیغات منفی ومثبت در خصوص موضوعات مورد نظر خودبا هزینه های هنگفت توسط دولت های غربی و...اشاره کرد. [ یکشنبه 92/7/21 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|