علوم سیاسی |
پیدایش وهابیت در عربستان تاریخچه نجد ناحیهای وسیع از شبه جزیره عربستان و مرکز پیدایش و نشر دعوت وهابیت در قرن 18م. /12هجری. است که رسما جزو قلمرو امپراتوری عثمانی به شمار میرفت. ترکهای عثمانی از قرن شانزدهم میلادی با تصرف حجاز، عسیر، یمن، عراق و بعد ناحیه الحسا به سواحل خلیج فارس رسیدند. در همان قرن بریتانیا، هلند و پرتغال نیز شروع به ساختن پایگاههایی در ساحل شرقی عربستان کردند. ارتفاعات نجد و مرکز آن یعنی ریاض در عربستان داخلی در میان بیابانها محصور بود و از این جهت برای نیروهای خارجی مهاجم، این ناحیه تسخیرناپذیر و یا دورافتاده و کم اهمیت بود. جنبش امامهای زیدی در یمن به اخراج ترکان در قرن هدهم منجر شد و در حجاز هم ترکان فقط در ظاهر قدرت داشتند و عملا سادات و شریفها بر آن حکومت میکردند. سرزمین نجد به امارات گوناگون تقسیم شده بود. در رأس هریک از آنها امیر و حاکمی از اشراف و رؤسای قبایل قرارداشت که به دلیل وضعیت جغرافیای و فرهنگی همواره با یکدیگر در ستیز و جدال بودند. روابط اجتماعی حاکم بر شبه جزیره و نجد، بر نوعی «پدرسالاری» زندگی قبیلهای مبتنی بود. مردم عمدتا با گلهداری، چادرنشینی و کشاورزی روزگار میگذرانیدند. اعراب بدوی و قبایل، تحت نفوذ شیوخ و امرای خود، همیشه بر سر چراگاه با یکدیگر در نزاع و مبارزه بودند. هرچند نجدیان به دو دسته شهرنشین و بدوی تقسیم میشدند، اغلب آنها بادیهنشین بودند و در هرج و مرج، پراکندگی، جهل و خرافات، فقر و فلاکت، زور و خشونت، قتل و غارت، تعدی و تجاوز، بریدگی و بیخبری از علم و صنعت ود نیای خارج از دیار خود به سر میبردند. شهرکها و روستاهای عربستان و نجد نیز در معرض حمله و غارت بدویان قرار داشت. این امر در از بین بردن ثبات اجتماعی و جلوگیری از رشد و پیشرفت اقتصادی آنها مؤثر بود. در نجد قانون و مقرراتی حاکم نبود و در ابتدای قرن 18م. /12 هجری. در آنجا و شبهجزیره، سازمان دولتی واحدی وجود نداشت. بدویان و افراد قبایل تابع شیوخ و امرای خود بودند و آنها نیز در اندیشه غلبه بر رقبا و حفظ و توسعه منافع خود بودند. در چنین وضعیتی جنبش وهابیان پاگرفت و باوجود برخورد با برخی موانع، با کمک امرای سعودی و از طریق زور و خشونت، روبه رشد و گسترش نهاد. مؤلف کتاب وهابیان در این باره مینویسد:محمدبن عبدالوهاب (1703-1792 م./ 1115-1206 هجری.)، بنیانگذار جنبش وهابیت، در شهر عیینه از بلاد نجد متولد شد و از همان کودکی نزد پدرش که قاضی و عالم حنبلی آنجا بود به تحصیل فقه حنبلی پرداخت. ظاهراً از همان آغاز جوانی، وی بسیاری از اعمال مردم نجد را زشت میشمرد و به استهزا میگرفت و آنان را جاهل و مشرک میخواند. پدر و برادرش به مخالفت با او برخاستند و حتی برادرش، سلیمان ابن عبدالوهاب، بعدها در ردّ افکار و عقاید او کتابی به نام الصواعق الالهیه فیرالرَّد علی الوهابیة نوشت. او به سبب این مخالفتها به عراق، شام و ایران سفر کرد و بلاد اسلامی بصره، بغداد، کردستان، همدان، دمشق و قاهره را دید به روایت آلوسی، او موفق به سفر شام نشد و به نجد، نزد پدر برگشت. در این زمان (1139هجری.) به انکار عقاید مردم نجد پرداخت. و باز با او مخالفت شد. پس از بازگشت از سفر، او همچون قبل به اظهار عقاید اعتراضآمیز خود درباره انحراف مردم و وجود بدعت، شرک و خرافات در میان آنان ادامه داد و همچنان با مخالفت پدر و مردم نجد مواجه شد و منازعات سختی میان آنها رخ داد؛ تا اینکه در سال 1153هجری. پدرش، شیخ عبدالوهاب، درگذشت و او توانست آشکارا به تبلیغ عقاید خود بپردازد. او در همین سال اثر مهم خود یعنی کتاب التوحید را نوشت و طی آن به تبلیغ دعوت خود پرداخت. عنوانهای کلی تبلیغ او مسائلی چون مبارزه با بدعت و خرافه در اسلام و بازگشت به آنچه وی سنتهای واقعی و حقیقی مینامید، بود. با تشدید مخالفت مردم، او ابتدا به شهر عیینه رفت و نزد امیر آن «ابنمعمر» پناه گرفت (1156 هجری.) و سپس به «درعیه» رفت و به امیر آن، محمدبن سعود، پناهنده شد. پس از اینکه ابن سعود دعوت او را پذیرفت پیمان دوطرفهای میان آن دو منعقد شد (1746 م. /1158 هجری.) و به دنبال آن جمعی از رؤسای قبایل و مردم دیگر از اطراف، دور آنان جمع شدند. آنها با سختگیری و خشونت تمام، از طریق زور و شمشیر ابنسعود اقدام به پیشروی نظامی و قتل و غارت در نواحی مجاور کردند و بدین ترتیب هم به غنایم فراوانی دست یافتند و هم بلاد مجاور را متصرف شدند. بدین طریق تحت پوشش جهاد در راه خدا و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با شرک که دعوت وهابیت مدعی آن بود، قدرت سیاسی و نظامی ابنسعود نیز مشروعیت و گسترش یافت. تاریخ سیاسی حکومت وهابیان و آل سعود را در درعیه و ریاض به سه دوره تقسیم کردهاند: 1.از آغاز تأسیس تا حمله نیروهای مصری در سال 1820 . که شهر درعیه مرکز حکومت آن بود. 2.دوره دوم از بازپسگیری مجدد حکومت به کوشش «ترکی» و «فیصل» از امیرزادگان سعودی شروع میشود و تا حمله ابنرشید، فرمانروای حائل (1820-1896م.)، ادامه پیدا میکند که در این دوره شهر ریاض مرکز حکومت آن بود. 3. از سال 1902 م. به بعد که ابنسعود ریاض را از آلرشید بازپس گرفت و قلمرو حکومت سعودی گسترش یافت. علل پیشرفت دعوت محمد بن عبدالوهاب چرا محمد بن عبدالوهاب با این که همان عقاید ابن تیمیه را تبلیغ می کرد، دعوت او خیلی زود منتشر شد و هم اکنون این عقاید به صورت آیین رسمی در آمده اما عقاید ابن تیمیه هیچ گاه چنین رشدی نکرد و حتی بعد از مدتی کوتاه به دست فراموشی سپرده شد؟ این سؤال چند جواب دارد که علل انتشار آراء محمد- بن عبدالوهاب را بیان می کند و مهم ترین آن ها عبارتند از: مردم نجد به دلیل قرار گرفتن در منطقه ی صعب العبور نجد که توسط بیابان های اطراف محاصره شده بود، امکان ارتباط با خارج برای آنان بسیار دشوار بود، بنابراین علماء و دانشمندان به این منطقه کمتر رفت و آمد می کردند و بالطبع مردم از سطح علمی و فرهنگی پایینی برخوردار بودند و هیچ گاه شاهد مناظرات و مناقشات مذهبی نبودند. این در حالی است که مردم دمشق در زمان ابن تیمیه بارها شاهد مناقشات مذهبی بودند و به دلیل این که دمشق در آن زمان، یکی از مراکز علمی بزرگ جهان بود علماء و دانشمندان بسیاری به آن جا رفت و آمد می کردند و مردم دمشق همانند مردم نجد که دور از علم بودند خالی الذهن از مناقشات مذهبی نبودند. از دیگر علل پیشرفت دعوت محمد بن عبدالوهاب می توان به اتحاد او با امیر درعیه(محمد بن سعود) اشاره کرد، پس از اتحاد محمد با امیر درعیه، او با پشتیبانی قوای قهریه و پشتوانه ی مالی آل سعود و توسل به زور توانست وهابیت را در سراسر نجد گسترش دهد. البته علاوه برنقش آل سعود در انتشار وهابیت نباید از نقش استعمار در انتشار و پیشبرد وهابیت در عربستان غافل شد، زیرا جرقه ی اصلی تشکیل فرقه ی وهابیت توسط مستر همفر جاسوس انگلیسی در محمد بن عبدالوهاب به وجود آمد و پس از آن نیز پیوسته تا کنون استعمارگران پشتیبان امرای وهابی عربستان هستند. ریشهها، ویژگیها و مواضع فکری- سیاسی جریان وهابیت ریشه در جریانهای مذهبی گذشته در تاریخ اسلام دارد. روحیهها، روشها و عقاید آن چیز جدید و بیسابقهای نیست. تنها تفاوت در این است که در وضعیت مناسب جغرافیایی و اجتماعی و سیاسی نجد، آنها برخلاف جریانهای قبلی توانستند روی کاری بیایند. در حال حاضر نیز در سطح جهانت اسلام این نوع روحیهها، بینشها و خطمشیها که آکنده از جزمیت و جمود، قشریگری و سطحینگری و جزئی و فرعینگری است، بشدت رایج است. مطالعه تجربه وهابیان و عبرت گرفتن از آن از نظر فکری و جامعه شناختی بسیار با اهمیت و ضروری است. این تجربه، تجربهای بسیار زیانبار و تشدیدکننده عقبماندگی داخلی مسلمانان و حرکتی انحرافی و ارتجاعی بود، اما داعیهها و شعارهای اصلاحی و دینی و تأثیرات آن و رونق این نوع طرزتفکرها در میان مسلمین – هرچند در قالبهای غیر وهابی و حتی ضد وهابی – ضرورت و اهمیت مطالعه و بررسی آنها را به اثبات میرساند. این جریان از نظر روحیهها و خطمشیها بسیار شبیه جریان خوارج صدر اسلام بود؛ هرچند که به ظاهر با آن مخالف بود. به این معنا که اینان مانند خوارج، «لاحکم الالله» را شعار خود کرده بودند و مانند آنان از کلمه حق، اراده باطلی داشتند و با ذهنیتی جزمی و با بسیاری از مسائل، با عنوانهایی چون شرک و بدعت مبارزه میکردند. وهابیان پایبند به ظواهر احکام قرآن و سنت بودند و در این راه تعصب شدیدی به خرج میدادند. آنها سایر مسلمانان را تکفیر و به جان و مالشان تعدّی میکردند. آنها با فداکاری و تعصب تمام علیه مسلمانان به مبارزه و جهاد(!) برخاستند، در حالی که به غیرمسلمانان و کفار و بیگانگان عملاً هیچگونه آسیبی وارد نکردند. خلاصه آنکه وهابیان همچون خوارج اساساً با چهرهای نظامی ظاهر شدند و به سبب جمود، تعصب و خشونتی که در افکار و رفتار آنها بود، از روح اسلام و جامعیت آن فرسنگها فاصله گرفتند. جریان دیگری که وهابیان از نظر آرا و عقاید مذهبی از آن متأثرند، جریان «اهل حدیث» یا «اصحاب حدیث» است. بنا به قول شهرستانی در ملل و نحل آنان یکی از دو دسته فقهای اهل سنت و جماعت بودند که در مقابل «اصحاب رأی» قرار داشتند. اصحاب حدیث برخلاف اصحاب رأی که به عقل و رأی و قیاس و استحسان در مسائل فقهی توجه میکردند، سخت مخالف عقل بودند و به ظواهر قرآن و حدیث و نقل اخبار و روایات و احادیث تکیه میکردند. مرکز عمده آنان حجاز و مراکز اصحاب رأی عراق بود و از اواخر قرن دوم هجری به بعد آنها بشدت با یکدیگر درگیر بودند. از عمدهترین پیروان مکتب اهل حدیث، احمدبن حنبل (164-241 هجری.) ، امام مذهب چهارم از مذاهب چهارگانه سنت و جماعت است که افکار او یکی از مهمترین منابع فکری و مذهبی محمدبن عبدالوهاب بود؛ به طوری که وهابیان از نظر مذهب پیرو حنبلیان هستند. او از عقل و رأی بیزاری جست و در استناد به حدیث – هرچند ضعیف و غیرمستند- تاآنجا مبالغه کرد که گروهی از بزرگان او را از ائمه حدیث شمردهاند و نه از فقها. عجیب اینکه گفته میشود نسب احمدبن حنبل به «ذیالثدیه»، رئیس فرقه خوارج، میرسد. معروف است که او نیز مانند جدش مخالف حضرت علی[علیه السلام] بود. حنبلیان در میان اهل مذاهب اسلامی، شدیدترین موضعگیریها را علیه شیعیان دارند. مذهب ابنحنبل با گرایش شدید به ظواهر و قشریگری و اجتناب از هرگونه تأویل و بدعت و حتی تفسیر و نوآوری، شکل جمود و تحجر به خود گرفته است. علاوه بر تشیع، این مکتب با دیگر جریانهای فکری دارای گرایشهای عقلی، استدلالی و روشنفکری آزاداندیش نظیر معتزله نیز مخالفت میورزند. آنان در این راه حاضر به کمترین نرمش و قبوال کوچکترین تعدیلی نیستند؛ از اینرو در روزگار مأمون و معتصم، متحمل زندان و شکنجه شدند؛ هرچند که در زمان خلافت متوکل مورد احترام قرار گرفتند. ابنتیمیه (متوفی 1328 م. /728 هجری.) و شاگردش ابنقیم الجوزیه (متوفی 1350 م. /751 هجری.) از بزرگترین و برجستهترین علما و فقهای حنبلی هستند که اعتقادات و مواضع آنها را در موارد ذیل میتوان خلاصه کرد: منع زیارت قبور پیشوایان دینی و عدم جواز ساختن گنبد و بارگاه برای آنان و لزوم ویران کردن آنها، منع توسل به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و ائمه[علیهم السلام] و مقدسان طلب شفاعت از آنها، منع سوگند به غیرخدا و کافر و مشرک دانستن عاملان این عقاید بویژه شیعیان، بدعت دانستن هر چیز جدیدی و وسعت دادن دایره شرک، مخالفت کردن با عقل، فلسفه و تشیع و تصوف در هر شکل آن، تکیه کردن بر ظواهر قرآن و حدیث و اثبات جهت برای خداوند و معتقد بودن به رؤیت او، جلوگیری از تفرقه مسلمانان غیرشیعه و بازگشت به سنت پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و عمل سلف یعنی صحابه و تابعین (که از این جهت سلفیه نامیده شدند). آنها به دلیل داشتن چنین مواضعی با مخالفت علما و قضات درجه اول و صاحب نفوذ مذاهب اربعه در شهرهایی چون دمشق و قاهره روبهرو شدند. آنها با اینتیمیه به بحث و مناظره پرداختند و به دلیل پافشاری او بر عقایدش بارها او را به زندان انداختند؛ تا اینکه سرانجام در زندان مرد. ابنتیمیه بیشترین تأثیر رابر آرا و اعتقادات ابنعبدالوهاب گذاشت؛ تا آنجا که مهمترین عقاید وی از او گرفته شده است. از اینرو لازم است به آرا و عقاید ابنتیمیه نظری کلی بیفکنیم. حافظ وهبه، از نویسندگان معروف وهابی، آرای ابنتیمیه را در چهار مورد ذیل خلاصه کرده است: 1. بازگشت به کتاب خدا و سنت پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و پیروی از راه سلف صالح در فهم آیات و احادیث مربوط به صفات خدا و اجتناب از روش فلاسفه و متکلمان وصوفیه به این دلیل که روش آنها موافق طریقه سلف صالح نیست. 2. مبارزه با بدعتها و منکرات، بویژه آن چیزهایی که موجب شرک است؛ از قبیل دست گذاشتن بر قبر و اقامه نماز در کنار آن و حاجت خواستن از اهل قبور و یاری طلبیدن از غیرخدا و تبرکجستن به درخت و سنگهایی که عوام الناس از آنها انتظار خیر و شر دارند. 3. مبالغه و غلونکردن درباره پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و تنها از راهنماییهای وی پیروی کردن. 4. اعتقاد به اینکه باب اجتهاد کاملا باز است و اعلان جنگ به مقلدان متعصب. محورهای اصلی تعالیم ابنعبدالوهاب 1. مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به اسلام سلف و سلف صالح. 2. مخالفت باعقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوّف و عرفان و هرگونه نوآوری، با عنوان بدعت. 3. مسأله وحدت و خلافت دینی- عربی و ضدیت با ترکان عثمانی. 4. دشمنی با شیعیان. [ چهارشنبه 92/9/13 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|