علوم سیاسی |
2-به اعتقاد شما چرا تفکیک جهان به دو قسمت (سوژه وابرژه) سرآغاز مدرنیته است وایدئولوژی های مدرن لیبرالیسم زائیده این تفکیک به شمار می رود؟ ابتدا باید گفت رویکرد رایج سوژه را معادل امر غیرمادی ، ذهنی ودرونی قرار میدهند (مانند:تصوراحساس درد، محبت،عداوت، تشنگی، مکاشفات معنوی وتجربه های دینی و...)و ابژه را امر مادی ، عینی،بیرونی معنی می کنند (مانند: میز آسمان،آقای فلان ،طبیعت و...) بدلیل اینکه با پیدایش مدرنیته در سده نوزدهم ، برداشت هایی از هویت انسان بشرح زیرمطرح گردید : 1-انسان، اساس و محور هستی است، نه فقطه به این دلیل که وجودی است که از وجود داشتن خود باخبر است، بلکه به این دلیل که به خاطر خرد ورزی و نیروی عقلانی خویش، نمونه ای کامل است. 2- از رنسانس به بعد در جامعه غرب مدرنیسم به معنی نو شدن آغاز و مراحل گوناگون را پشت سر گذاشته که محصول آن تمدن کنونی غرب است. بدین گونه منظور از آن گرایش و تمایل به نو شدنی است که در جامعه غرب تحقق یافته است. بنابراین اگر مدرنیسم نمودهای بیرونی تمدن غرب است، مدرنیته عناصر درونی، فکری و فلسفی است. 3-کثرتگرایی دینی، به عنوان یکی از مسائل مهم کلام جدید در غرب ظهور و بروز کرد و متفکران دینی برای احیای مجدد الهیات مسیحی و ارزشهای دینی و... پلورالیزم دینی را مطرح نمودند 4- قرون وسطی وقتی شروع میشود که تفکر دینی مسیحی به نحوی معقولیت برای خودش پیدا میکند. یعنی دارای یک جور شأن عقلی و فلسفی میشود 5- در دوره قبل اگر علم حاصل میشد، آن علم ناظر به حقیقت بود اما با ورود به دوره مدرنیته و در عصر جدیدعلم دیگر مطلقنگر و حقیقتیاب نبود. در چنین نگاهی به جهان ادراک حسی در فضایی بین سوژه و ابژه شکل میگیرد و دانش تنها حاصل ادراک فاعل شناسان نیست. علاوه بر این وقتی سهم جهان در معرفت بشری مهم انگاشته شود موجوداتی که در آن وجود دارند بیجان نبوده و ابعاد روحانی مییابند. اما با جدایی سوژه و ابژه، موضوع شناسایی موجودی بیجان تلقی شده و از جنبههای روحانی تهی میگردد. فاعل شناسان برای رسیدن به درک درست از این موجودات بیجان باید عقل خود را از هر گونه احساس نسبت به آن خالص کند. این نوع نگاه بی طرفانه و خالی از احساس به معنای عینیتگرایی است. همچنین ایدئولوژی های مدرن مثل لیبرالیسم از همین تفکیک یعنی سوژه وابرژه بوجود آمد که میتوان آن را اولین و اصلیترین ایدئولوژی غرب مدرن دانست. لیبرالیسم در لغت به معنای آزادیگرایی و مکتب اصالت آزادی است لیبرالیسم ایدئولوژی است که توسط عدهای از فیلسوفان انگلیسی و فرانسوی در فاصله زمانی قرون 17 و 18 میلادی به تدریج شکل گرفته و هسته مرکزی آن اعتقاد داشتن به مفهوم فرد انگارانه است. این ایدئولوژی بر خلاف تفکر، مستقیماً با منافع یک طبقه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ارتباط دارد. به طور مستقیم و مشخص در ارتباط با طبقه سرمایهدار سکولار مدرن اروپایی است که از حدود قرن 14 میلادی ظهور کرده و در قرن 17 به لحاظ اقتصادی به یک قدرت تمام عیار تبدیل شده است. این طبقه در قرن 17 در هیات ایدئولوژی منافع خود را مطرح میکند و در قرن 18 در قالب انقلابهایی چون انقلاب فرانسه و انقلاب آمریکا به قدرت میرسد.
[ دوشنبه 92/9/4 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|