سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 

  2- جان لاک (فیلسوف فرانسوی 1704-1632)

جان لاک, این خوشبخترین فیلسوف- به گفته برتراند راسل (Bertrand  Russell  ) - پیش از آنکه بعنوان اندیشمندی تجربه گرا مشهور باشد , برای دفاع جانانه اش از لیبرالیسم و حقوق بشر و بحث "حکومت قانونی" (Legitimate Government  ) نامبردار است. اگر چه پس از بیکن - که چنانکه پیش از این گفتیم فلسفه ای واقعی و مدون بوجود نیاورد - لاک نخستین کسی بود که بر تجربه گرایی تاکید کرد و گفت که تمام دانش انسان بفرجام فراآورده احساسات و تجارب او از جهان خارج هستند و هیچ دانشی "فطری" نیست , باز تاثیر آنچه او در فلسفه سیاسی اش تالیف کرد بر باقی کارهایش میچربد. بویژه که پس از او "بارکلی" و "هیوم" مرزهای تجربه گرایی را به جایی چنان فراتر از اندیشه های لاک کشاندند که او حتی تصورش را هم نمیکرد. اما اندیشه های سیاسی لاک همچنان تا بعد از هیوم هم جزو بدیعترین و بحث انگیزترین نظریه های سیاسی بودند. این بداعت بویژه در تاثیر اندیشه های لاک در نوشتن "اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا" (United States Declaration of Independence ) نمایان است که در سال 1776 -سال استقلال آمریکا و مرگ هیوم- تالیف شد و در آن از ایده های لاک که در کتابش " رساله درباره حکومت" (Treatise on Government) به میان آورده بود بهره فراوان برده شد.جان لاک در 1704 در منزل "بانو مشم" (Lady Masham) در حالیکه به مزامیر داود گوش می سپرد از دنیا رفت.

فرضیه لاک در مورد ذهن معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود شمرده می‌شود. فرضیه‌ای که در آثار فیلسوفانی چون دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت برجستگی می‌یابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار «هوشیاری» تعریف کرد. او معتقد بود که انسان‌ها چون لوح پاک و دست‌نخورده و تهی از دانش زاده می‌شوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آن‌چه می‌دانند از راه مشاهده (تجربه) به دست می‌آید
1.رویه های تجربه گرایانه فلسفه لاک :

چنانکه گفته شد اساس اندیشه تجربه گرایانه لاک در کتاب پر آوازه اش- جستار درباره فهم آدمی- آمده است و همین کتاب است که جایگاه لاک را به عنوان نخستین اندیشمند تجربی انگلیسی تثبیت میکند.جریان اندیشه که تا پیش از دکارت تنها به "هستی شناسی" (Ontology) میپرداخت با ظهور دکارت به سوی "شناخت شناسی" (ر.ک. نوشتار یکم) رهنمون شد .دیگر پرسشهایی از این دست که : آیا جهان قدیم است یا حادث ؟ و یا انسان مجبور است یا مختار ؟ به دست فراموشی سپرده شدند و حتی بسا که بعنوان پرسشهایی گنگ و بی معنا و بی ارزش تلقی شدند. دکارت در عوض به جای پرسش جهان چیست ؟ این پرسش را نشاند که معنای شناخت چیست ؟ ذهن چگونه مفاهیم را درک میکند ؟ یقین چیست و در کجا میتوان ادعای یقین کرد ؟
لاک بیگمان تحت تاثیر این اندیشه دکارت قرار گرفت. بویژه که چنانکه بالاتر آمد از تدریس فلسفه ارسطویی و اسکولاستیک سخت سر خورده بود . بدینگونه پرسشی بس مهم در ذهن او بوجود آمد :
محدوده و حد و مرز شناخت انسان کجاست ؟
اگر بناست که انسان و طبیعت او را بشناسیم باید ابتدا بدانیم که انسان چه چیزهایی را واقعا میتواند بداند و چه چیزهایی را نه . باید بدانیم که انسان چگونه شناخت پیدا میکند و حد و مرزهای این شناخت تا کجا گسترده است . این وظیفه ایست که لاک به جد و جهد تمام در پی آنست ,او مینویسد :
"چون این قوه فهم و درک است که انسان را از سایر جانداران جدا میکند و به او تمام مزایا و تسلطی را که بر آن جانداران دارد میدهد بیگمان پژوهیدن این قوه ارزش کار و تلاش ما را دارد ...... از این رو من روش زیر را برای بر رسیدن اندیشه و ذهن انسان به کار میگیرم:نخست خاستگاه آن دسته از ایده ها یا مفاهیم
 را که انسان مشاهده  و ملاحظه میکند و خود نیز از داشتن انها در ذهنش آگاه است و راههایی را که ذهن با آنها آن ایده ها را کسب میکند بر میرسم.دوم تلاش میکنم نشان دهم که ذهن چه نوع دانشی از آن ایده ها فرا میاورد و نیز اینکه درجه اطمینان و حد و مرز این دانش کدام است و سوم من بر آنم که طبیعت و زمینه های ایمان یا اعتقاد را بررسی کنم که منظورم از ایمان همانا آن نوع "پذیرش"  ما از آن گزاره هایی است که برای اثبات آ ن هیچ دانش یقینی نداریم و همینجا موقعیتی خواهد بود برای بررسیدن دلایل و درجات این "پذیرش"........."

خود از دیدگاه لاک

خود همان شیء اندیشه گر خود آگاه حس پذیر است لاک خویشتن انسان را اینگونه تعریف می‌کند: "آن وجود متفکر آگاه، (مهم نیست که از جنس مادی یا معنوی و یا به شکل ساده یا پیچیده در نظر گرفته شود) که منطقی است، یا نسبت به لذت و درد آگاه است، قادر به خوشبختی یا بدبختی است، و بنابراین تا زمانی که این آگاهی ادامه دارد، به خودش علاقه‌مند است." او با این وجود، نقش جسم را نیز در ساختن انسان نادیده نمی‌گیرد. بنابراین می‌توان گفت خویشتن از دید لاک هوشیاری خودآگاه و خودبازتابی است که در جسم قرارگرفته است.لاک در نوشتار خود به وجود آمدن تدریجی این ذهن هوشیار را در وجود انسان توضیح می‌دهد. در مخالفت با دیدگاه آگوستینی به بشر به عنوان موجودی گناهکار از بدو خلقت و همچنین دیدگاه دکارتی، که عنوان می‌کند انسان به طور ذاتی گزاره‌های منطقی را می داند، لاک بحث ذهن "خالی" را مطرح می‌کند، لوح سپیدی که بشر با آن متولد می‌شود و در طول زندگی توسط تجربه قلم زده می‌شود. از دید لاک، حواس و خود بازتابی (ظرفیت بشر در درون نگری و تمایل به دانستن در مورد جوهره? وجودی خویش) منابع تمام اندیشه‌های ما هستند

 

 

خلاصه

لاک یک فیلسوف تجربه گراست او معتقد است کهتجربه در تمام عرصه های فهم وشناخت بشری نقش تقدمی دارد وایده های ما از تجربیات ما حاصل می شود . وی می گوید اولا ایده ها ذاتی نیستند ثانیا بین انسانها ایده ها یکسان ومشترک نمی باشند لاک دو تشبیه در مورد شناخت از طریق ایده ها می پردازد در نخستین تشبیه ابتدا حواس به ایده تبدیل می شود بعد در قفصه های خالی قرار می گیرد بعد انس گیری ذهن با آنها نهایتا نامگذاری آنه در ذهن بعد مجرد سازی آنها درذهن وشکوفایی وبه کمال رسیدن آنها وعیان شدن عقل ودر تشبیه دوم انسان در ابتدا لوح سفیدی است که نقش ها برآن شکل می گیرد این نقش ها همان ایده ها هستند که بر اساس تجربیات بوجود می ایند.

خواستگاه ایده ها از نظر لاک از احساس وادراک بوجود می آید وایده ها یا بسیط هستند یا مرکب ، ایده های بسیط از حواس بوجود می آیند مثل تفکر ، اداراک ، آزادی وایده های مرکب از ایده های بسیط که از عمل تفکر در فعالیت های ذهنی ایجاد می شوند.


[ سه شنبه 92/8/28 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 572
کل بازدیدسایت: 408510
انقلاب اسلامی