علوم سیاسی |
اخلاق کانت معتقد بود که ارادهی خیر و حسن نیت تنها مفهوم ذاتاً خوب است [24] و معنی حسن نیت، انجام وظیفه است، تنها دلیل موجه برای ادای وظیفه همان وظیفه بودن آن است و هیچ دلیل دیگری نباید داشته باشد، و اگر کسی از ترس مجازات و یا به امید پاداش ادای وظیفه کند، تکلیف خود را انجام نداده است. کانت در این زمینه گفته است :« من خواب میدیدم و می پنداشتم که زندگی تمتع است جون بیدار شدم دیدم وظیفه است.»[25] تکلیف عملی است که شخص برای متابعت از قاعدهی کلی انجام می دهد. به عبارتی دیگر تکلیف احترام به قانون است.[26] قاعدهی اخلاقی اصلی کانت این است که شخص باید همواره چنان عمل کند که گویی شیوهی عمل او قانون فراگیر طبیعت خواهد شد و همواره و همهوقت قانون کلی خواهد بود.[27] قاعدهی اساسی دیگر در فلسفهی کانت بیان میدارد که انسان غایت فی نفسه است و باید با هر انسانی، خواه خود و خواه دیگران به عنوان غایت رفتار کرد نه وسیلهی رسیدن به هدف.[28] زیباییشناسی کانت زیبایی را صورتی از غایتمندی میداند، البته زمانی که مستقل از ارایه? یک غایت فهم و دریافت شود چرا که کانت غایتمندی را بدون غایت میپذیرد. به اعتقاد کانت قضاوت یا داوری نوعی ملکه و قوه? استعداد عمومی است و همه? افراد در معرض یا در محدوده? آن قرار دارند و طبعاً کم و بیش تحت تأثیر آن هستند یا از آن برخوردارند اما داوری بر خلاف تصور رایج تنها قدرت تمیز یا انتخاب نیست بلکه از طریق هماهنگسازی و ایجاد اعتدال یعنی ایجاد امر زیبا و یا از طریق کنار گذاشتن و محو یا فرارفتن (امر والا) میتوان مفهوم داوری را ارتقا بخشید. از سوی دیگر کانت در کتاب نقد قوه? داوری میکوشد تا شکلی بسیار زیبا و عالی از احساس را در قضاوت زیباشناختی پیدا کند که به گونهای ماتقدم و پیشینی تجربه? لذت و رنج را تعیین نماید. این تجربه حاکی از هماهنگی (امر زیبا) یا محو و از بین رفتن (امر والا)ای است که هر گونه نقد و داوری مستلزم آن است. آزادی اراده در مورد مسئلهی آزادی اراده، کانت قائل به مختار بودن و ارادهی آزاد انسان است. او معتقد است که این موضوع به برهان و استدلال نیازی ندارد [29] و عقل محض در تحلیل این مسئله عاجز است. او وجود انسان را شامل وجه طبع و عقل میداند. طبع انسان مربوط به طبیعت است و تابع علیت و جبری، اما عقل انسان از جملهی معقولات است و زمانی نیست. پس هنگامی که انسان از عقل خود پیروی کند و تکالیف خود را انجام دهد، محکوم ارادهی خود یعنی آزاد خواهد بود.[30] آزادی از دیدگاه کانت،آزادی مادامی که با آزادی هر فرد دیگر، بتواند در چارچوب یک قانون عمومی برقرار باشد، تنها حق اولیهای است که به هر انسانی به دلیل انسان بودنش تعلق دارد. کانت همه? دیگر اصلهای حقوق بشری مانند برابری و استقلال انسان را از همین اصل بنیادین آزادی مشتق میکند. کانت در فلسفه? سیاسی خود، نه تنها آخرین پیوندهای میان اندیشه? سیاسی دوران جدید و دورانهای پیش از آن را بطور قطعی میگسلد، بلکه فراتر از آن، مفهوم حق طبیعی عصر روشنگری را به گونهای پیگیر رادیکالیزه میکند. وقی آرای آزاداندیشانه روسو در انقلاب کبیر فرانسه به بار نشست،کانت از شادی گریست،احساسی که در جامعه محافظه کار آلمانی و اخلاق تا حدی سیاست گریزش مغایرت داشت. کانت در بین فیلسوفان مدرن کمتر به سیاست و فلسفه سیاسی توجه می کرد.[31] خدا و بقای نفس کانت برهانی در جهت اثبات وجود خداوند ارائه میکند که به برهان اخلاقی مشهور است. او استدلال میکند که عقل عملی حکم میکند که انسان وظیفه دارد به دنبال خیر تام باشد. خیر تام شامل فضیلت کامل و سعادت کامل است. هم چنین عقل عملی حکم میکند که هر وظیفهای تنها در صورتی بر عهدهی مکلف است که از عهدهی آن برآید و مهیا کردن شرایط جهان خارج برای رسیدن به خیر استعلایی، از عهده? انسان خارج است. پس باید خالقی در طبیعت این هماهنگی را برقرار سازد که همان خداست. این نوع استدلال ابداع کانت است چرا که پیشینیان از اثبات وجود خداوند تعهد اخلاقی را نتیجه میگرفتند اما کانت مسیر عکس را میپیماید.[32] در مورد بقای نفس نیز کانت استدلالی مشابه میآورد و میگوید که نفس انسان خود را مکلف مییابد که به سوی کمال و سعادت و خیر تام حرکت کند اما در این دنیا عقل پایبند تمایلات و طبع است و سعادت و خیر تام با هم به دست نمیآیند، پس میتوان امیدوار بود پس از مرگ در جهانی که این تباین میان عقل و طبع وجود نداشته باشد به کمال برسد.[33] انتقادات هگل از کانت به خاطر تفکر انتزاعی و تلاش در جهت شناخت پیش از شناخت یافتن انتقاد میکند و این کار را مثل خودداری از تن به آب زدن پیش از شنا آموختن می داند. [34] آثار
منابع
[ دوشنبه 93/7/28 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|