سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 


ماده و صورت در مفهوم

کانت مباحث خود را عموماً با تقسیمات دوگانه به پیش میبرد. یکی از تفکیکهای مهم او در کنار دو بخشیهای نومن فنومن، حساسیت- فاهمه و....، تفکیک ماده و صورت در شناسایی است که به قول پیتن «کل نقد عقل محض می تواند به عنوان تحلیل تجربه ما به عناصر صوری و مادی آن توصیف شود» (  1970, p.138  ). از نظر کانت «در هر مفهومی باید میان ماده (matter  ) و صورت (from  ) را تفکیک کرد، ماده مفاهیم [راجع است به] متعلق و عین (object  ) و صورت آنها، کلیت است» (  1992, p.589 ). به دیگر بیان، مادة اندیشه، آن محتوایی (content) است که در مورد آن میاندیشیم و صورت مفهوم، آن است که آن را تصور میکنیم (conceive). کانت در جایی دیگر چه بسا ملهم از ایده ماده و صورت ارسطویی میگوید: «ماده عبارت است از امر تعین پذیر و صورت عبارت است از تعین امر تعین پذیر» (A.266 = B.322).

ماده و صورت متعلق و موضوع شناخت، به دوگانگی فاعل شناسا (فعالیت اندیشیدن) و متعلق (انفعال از ناحیة حساسیت) قابل ارجاع است؛ چون متعلق، از مادة شهود ساخته میشود و به وسیلة صورت مفهوم، تعین مییابد؛ به بیان دیگر، ماده و صورت با متعلق و فاعل شناسا تناظر یک به یک دارند؛ زیرا ماده داده می‌شود و صورت، اندیشیده میشود یا میتوان گفت: صورت، نتیجة فعالیت عالم اندیشنده است و ماده، نتیجة پذیرندگی شهود (A.75، یاسپرس، 1372، ص85). البته، خود شهود هم از جهتی دارای جنبة مادی (= احساس) و صوری (= زمان و مکان) است (B.34). به طور کلی، هر عنصر صوری از آنجا که معلول سرشت اذهان ما و محصول تفکر محض است که البته، در موقع (occasion) ادراک حسی به فعلیت در میآید، به طور پیشینی قابل شناسایی است اما عنصر مادی امری پسینی است.

نکتة دیگر، اینکه ماده و صورت مفاهیمی هستند که عقلاً تمایزپذیرند ولی «سخت ناگسستنی (inseparable) میباشند» (A.266 = B.322). کانت لزوم معرفتشناختی این دو عنصر را این گونه مورد تأکید قرار می‌دهد که «اندیشة بدون شهود، بیمحتواست و شهود بیمفهوم، کور». پس ماده یا شهود به خودی خود نادقیق، نامعین، بیمعنا و کور است و یک امر آشوبناک و درهم است و در عین بیواسطگی، مانند نبودن است؛ از دیگر سو، مفهوم و صورت هم بدون شهود میانتهی و بیمحتواست و این شهود است که به اندیشه، معنای عینی میدهد (Shrauder, in Wolf 1968 ,p.249).

کانت و زیبایی شناختی

کانت اولین فیلسوفی است که عقل را در معرض محاکمه قرار می دهد و نتیجه این به محکمه فرا خواندن عقل در داد گاه کانت نقد عقل محض نقد عقل عملی و نقد قوه حکم می باشد کانت در نقد عقل محض به حس استعلایی تحلیل استعلایی و دیالکتیک استعلایی می پردازد که در حس استعلایی بحث مکان و زمان را منظور نظر دارد در تحلیل استعلایی به مقولات دوازده گانه می پردازد و مساله عینیت را مورد بررسی قرار میدهد در دیالکتیک استعلایی مسائلی چون نفس تعارضات عقل درباره جهان و وجود خدا را در نظر دارد در عقل عملی مساله اختیار انسان متعلق اندیشه اوست کانت در نقد سوم خود به زیبایی شناسی و نظریه ذوق می پردازد که موضوع نوشته حاضر است کانت درهر سه اثر خود به دنبال یک صورت یا یک قوه برتراست برای احساس لذت و الم درنقد قوه حکم برای قوه شناخت درنقد عقل محض و برای قوه میل درنقد عقل عملی بدین معنی که در نقد اول اصول ما تقدمی را وضع می کند که ما در یافت مکانیکی از عالم به دست بیاوریم در نقد دوم شرایط ماتقدمی را تمهید می کند که عمل اخلاقی ما تحقق پیدا کند و تحقق آن بستگی به طرح مساله غایت در فلسفه اخلاق اش دارد اعم از اینکه مطلق یا نسبی است این دو نقد همچون دو خط موازی هستند که یکدیگر را قطع نمی کند و سوالی که پیش می آید آن است که چگونه اعمال اختیاری ما در حوزه اخلاق از سر اختیار در حوزه طبیعت که قوانینش جبری است تحقق پیدا می کند؟ در راستای این پرسش نقد سوم متولد می شود که نوعی سازگاری و پیوند به دست می دهد که گذر از تفکر نیوتنی به تفکر اخلاقی است به تعبیر دیگر گذر از حوزه جبر به حوزه اختیار است بنابر نظر کانت در نقد سوم به شرحی که خواهد آمد عینیت حکم زیبا شناختی بر مبنای توافق همگانی است به عنوان مثال این سنگ به نظر من سنگین است بنابر قواعد نقد اول تبدیل می شود به این سنگ سنگین است که این دومی حکمی کلی و ضروری است اما درباره گزاره عدالت به نظر من خوب است بنابر قواعد نقد دوم تبدیل می شود به عدالت خوب است به تعبیر دیگر قاعده میشود اما درباره این جمله که این گل سرخ به نظر من زیباست بنابر اصول نقد سوم به قضیه این گل سرخ زیباست تبدیل میشود تا یک حکم زیباشناختی و ذوقی باشد که از کلیت برای همگان بر خوردار گردد در غیر این صورت حکمی زیباشناختی نکرده ایم در نقد سوم ما نمی گوییم این حکم تحلیلی است یا ترکیبی آنچه اعتبار این حکم را به دست می دهد توافق است کانت در نقد سوم قائل نیست که این حکم کلی یک قاعده است به معنایی که در نقد دوم مراد او بود زیرا تخیل زیر سلطه مفاهیم نیست و استقلال دارد استقلالی که کانت از آن به بازی آزاد تعبیر می کند بدین معنا که وقتی از فاهمه رها باشد بازی آزادانه دارد بحث اساسی دیگری که او طرح می کند در باره زیبایی آزاد و زیبایی وابسته است مراد او از زیبایی آزاد زیبایی است که بدون تفکر مفهومی ادراک میشود و عمدتا مربوط به زیبایی طبیعی است اما زیبایی وابسته نیازمند مفهوم سازی قبلی از یک شی است و زیبایی های هنری از این قسم اند تقسیم فلسفه از دیر باز و به گفته کانت به شیوه معمول به نظری و عملی می باشد کانت نظر به تقسیمات خود در باب عقل به نظری و عملی و مسائل مربوط به هر یک از این دو عرصه می نویسد اما فقط دو قسم مفهوم وجود دارد که پذیرای این همه اصول مختلف مربوط به امکان متعلقات خود هستند یعنی مفاهیم طبیعی و مفهوم اختیار
کانت معتقد است که ما می توانیم به نقد دیگری قائل باشیم که این نقد دارای اصولی باشد که نه برای کاربرد عملی مفید باشد و نه نظری او مفاهیم طبیعی را متکی بر قانونگذاری فهم می داند و مفهوم اختیار را بر قانونگذاری عقل که اولی حاوی مبنای هر شناخت نظری ماتقدم است و دومی حاوی همه دستورات عملی حسا نامشروط که فوق این قوانین قوانینی وجود ندارد و جهت آن هم ما تقدم بودنشان است از همین جاست که تقسیمات فلسفه را به نظری و عملی جایزمی داند اما کانت به حلقه واسطی میان فهم و عقل معتقد است که همانا قوه حاکمه است کانت معتقد است که ما حق داریم که فرض کنیم اصلی برای خودش داشته باشد حتی اگر یک اصل ماتقدم صرفا ذهنی باشد اگرچه هیچ قلمرویی را هم در اختیار ندارد اما می تواند سرزمینی باشد که فقط همین اصل برایش معتبر باشد تمام قوای نفس را به سه قوه تحویل می نماید قوه شناخت احساس لذت و الم و قوه میل و اما احساس لذت و الم میان دو قوه شناخت که قانونگذار آن فهم است و میل که قانونگذار آن عقل است قرار دارد در این باره می نویسد می توانیم فرض کنیم که قوه حاکمه گذر از قوه شناخت محض یعنی از قلمرو مفاهیم طبیعی به قلمرو مفهوم اختیار را میسر می سازد همان طور که در کاربرد منطقی اش گذر از فهم به عقل را میسر میسازد کانت قوه حاکمه را ازدو حیث مورد توجه قرار میدهد قوه حاکمه تعینی و قوه حاکمه تاملی درباره اولی مینویسداگر کلی داده شده باشد قوه حاکمه ای که جزئی را تحت آن قرار میدهد تعینی است اما قوه حاکمه تاملی را اینگونه تعریف می کنداما اگر فقط جزئی داده شده باشد و بناست کلی آن پیدا شود در این صورت قوه حاکمه تاملی است به بیان یوستوس هارتناک مثلا در یک جا فرد مفهوم صورتی را احراز کرده است و سپس در مواجهه با یک مصداق مناسب داوری می کند فلان چیز صورتی است اینک کانت این را به عنوان قوه حاکمه تعینی متمایز می کند و در جای دیگر می گوید کانت پیشرفت علمی را به هر صورتی که باشد البته نه کاربرد آن را محصول کار قوه حکم تاملی می داند
رابطه میان قوه حکم و مباحث زیباشناختی چیست چگونه کانت با تعاریفی که ازقوه حکم دست می دهد وارد مباحث زیبا شناختی می شود و چگونه میان آنها رابطه بر قرار می کند هارتناک معتقد است گر چه این نقل و انتقال ناگهانی است اما اینگونه نیست که کانت بی جهت موضوع بحث را تغییر دهد به تعبیر هارتناک نخست کانت توجه میدهد که التذاذ به نحو خاصی با اعمال قوه حکم تاملی رابطه دارد وی معتقد است که حکم تاملی که کانت درباره اش صحبت میکند و پس از آن بلافاصله به تحلیل قوه حاکمه زیباشناختی می پردازد بیانگر آن است که حکم تاملی رابطه تنگاتنگی با برخورداری از ارضازیباشناختی دارد در واقع کانت مشخصا حکم تاملی را در زیباشناختی دخیل میداند

جمع‌بندی

کانت در فلسفة ابداعی خود، نتایج فلسفه‌های تجربه‌گرا و عقلگرا را نقاط عزیمت فلسفی خود قرار داده است. مسئل? کلیات و معقولات نیز از این قاعده مستثنا نیست، با این تفاوت که در مفاهیم تجربی و ماهوی، عمدتاً مباحث تجربه‌گرایان را بسط داده است اما در باب مفاهیم محض و مقولات (معقولات ثانیه)، در مسئل? منشأ حصول به موضع عقلی‌مسلکان و در مسئل? کارکرد معرفت‌شناختی به تجربه‌گرایان متمایل شده است.

کلیت کانت با تفکیک مهم ماده و صورت شناسایی و ارجاع کلیسا به صورت، که فرد خود حاصل فعالیت عقلی است، ایدة لاک را مبنی بر دخل و تصرف داشتن و فعال بودن ذهن را در حصول کلیات عمق بخشید. کانت تحلیل و تدقیق خود را با افزودن مفهوم «مشخصه» (mark)، تحلیل (analysis) و تألیف (synthesis) گامی به پیش می‌برد.

کانت در انتقال به مرحله‌ای دیگر از نظریه‌پردازی، کارکرد قاعده‌وار مفاهیم را به اعتبار صورت آنها مطرح می‌سازد. در این نگرش، مفاهیم به مثابه قاعده‌ها، کارکرد‌ها و فعالیتهایی لحاظ می‌شوند. مفاهیم تجربی به این لحاظ، قاعده‌ای برای تألیف کثرات حسی می‌شوند؛ قاعده‌ای که راهنمای قوة تخیل در تصور و تشخیص جزئیات و مصادیق خاص است. نظریة قاعدة همنهاد تخیل دانستن مفهوم، عبور از عنصر روان‌شناختی در نظری? هیوم بود؛ مبنی بر اینکه کلی، نام واحد و مشترک میان جزئیات است که در ما استعداد و آمادگی تشخیص و یادآوری مصادیق مشابه را موجب می‌شود.

مجموعاً نظری? کلیات یا مفاهیم تجربی کانت، خواه در مرحلة تبیین با آموزه‌های انتزاع، مشخصه‌ها و تحلیل و چه با پیش کشیدن نظریة کارکرد و قاعدة تألیف بودن مفهوم، نظریه‌ای تجربه‌گرا باید محسوب شود.

 


[ سه شنبه 92/8/28 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدسایت: 404306
انقلاب اسلامی