سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 

 

تاریخ و مردان بزرگ در اندیش? هگل

از نظر هگل«خدا مطلق است و مطلق مجموع اشیاء تکامل یافته.خدا عقل است و عقل نسج و بنای قانونی طبیعی است که حیات و روح به موجب آن در حرکت است.خدا روح است و روح زندگی است،تاریخ تکامل روح یعنی رشد حیات است.حیات در آغاز نیروی مبهمی بود که از خود آگاه نبود.جریان تاریخ عبارت از این است که حیات یا روح از خود آگاهی یابد و آزاد شود.آزادی جوهر حیات است همچنانکه کشش جوهر آب است.تاریخ رشد و تکامل آزادی است و غایتش آن است که روح کاملاً و با آگاهی از خود آزاد گردد».[1]

هگل اندیشه را«روح زمانه»می نامید.از نظر او هم? افکار و احساسات یک زمان روح آن عصر را تشکیل می دهد و هر چیزی در تاریخ نتیج? آن است.«مردان بزرگ تنها وقتی مؤثر بوده‌اند که ندانسته آلت«روح زمان»شده‌اند.اگر مرد فوق العاده ای با روح زمان سازگار نباشد ضایع می گردد و بهتر آن است که هرگز نمی‌بود.آن فرزندی که نابغه می شمارندش از پیشینیانش بزرگتر نیست؛این پیشنیان هر کدام سنگی بر روی بنا نهاده‌اند و نابغ? خلف این خوشبختی را دارد که آخر از همه می رسد و سنگ آخر طاق بنا را می گذارد و بنا به نام او تمام می شود.چنین اشخاصی از افکار کلی که در روایای وجودشان است آگاهی ندارند ولی نیازمندی های زمان را خوب می شناسند و می دانند که دنیا مستعد قبول چه چیزی است.از این روی مردان بزرگ آفریننده نیستند بلکه قابله اند و زمانه را کمک می کنند تا آنچه را که از مدتی پیش در رحمش رشد کرده است بزاید».[2] در حقیقت هگل معتقد بود این تاریخ است که مردان بزرگ را می سازد نه بالعکس.

فلسفه تاریخ

 هگل نویسندگان تاریخ‌های دست اول را کسانی می‌داند که رویدادها و اوضاع هم زمان خود را به شکل اثری تصویری برای قوه تصور خواننده درمی آورند. از نظر او محتوای این تاریخ‌ها نمی‌تواند جامع باشد. در این نوع تاریخ نویسی روح نویسنده و روح کارهایی که او روایت می‌کند یگانه و یکسان است. از این رو او به اندیشیدن درباره خودش نیازی ندارد زیرا خود در روح رویدادها زیست می‌کند و از رویدادها برتر نمی‌رود. هگل دومین شیوه تاریخ نویسی را تاریخ اندیشیده می نامد. این نوع تاریخ تاریخی است که نویسنده از واقعیتی که در آن زیست می‌کند فراتر می‌رود و نه آنچه در زمان موجود بوده است بلکه آنچه در روح موجود و حاضر است را وصف می‌کند و به این جهت موضوع آن گذشته به نحو کامل است. او تاریخ اندیشیده را به سه نوع تاریخ انتزاعی، تاریخ کرداری و تاریخ انتقادی تقسیم کرده است. هگل نوع دیگری از تاریخ را تاریخ فلسفی می نامد که دیدگاه تاریخ نویس در آن عمومی است اما روی زمینه‌ای خاص از زندگی قومی تکبه نمی‌کند.

غایت پژوهش فلسفی در طرد تصادف و امکان است زیرا این دو ضرورتی اولیه نیستند و بنابراین در تاریخ غایت کلی و مقصودی مورد نظر است. هگل این نوع غابت را با استفاده از عقل ممکن می‌داند. روش انتزاعی پیشرفت و تکامل روحی قومی همان جریان کاملا تجربی و محسوسی است که نتیجه کوشش ابتدایی روح است ولی جریان انضمامی تر که کوشش معنوی آن است مهم تر است.

تاریخ جهانی نمودار تکامل آگاهی روح از آزادی خود و تحقق بعدی این آزادی است. این تکامل بنا بر ذات خود جریانی تدریجی است و عبارت است از یک رشته موارد تعیین شده و پی در پی آزادی که از صورت معقول یا مفهوم خود آن یعنی ماهیت آزادی در جریان تکاملش به سوی خودآگاهی ناشی می‌شوند.

هگل فلسفه را هرجا زندگی سیاسی است لازم به ظهور می‌داند زیرا آنچه به هر محتوایی خصلت فرهنگی می‌دهد مربوط به اندیشه است. او فلسفه را فراهم‌شده از ترقی کلی فرهنگ می‌داند. از نظر هگل هر کار فقط تا جایی عینی است که موضوع شناسایی انسان واقع شود و کار بدون اندیشه عینیت ندارد.

در شناخت ما از تاریخ جهانی، تاریخ فقط به منزله امری مربوط به گذشته پنداشته می‌شود ولی تاریخ علاوه بر گذشته با حال نیز سروکار دارد. چون آنچه حقیقی است همیشه در خود و برای خود وجود دارد، نه از آن دیروز است، نه از آن فردا، بلکه امری حاضر است و فلسفه با آنچه موجود و حاضر و واقعی است سروکار دارد.[3]

 

هگل آشکارا مفهوم دولت کامل (دولت اخلا قی) را از مفهوم دولت سیاسی و دولت بیرونی جدا می کند، هرچند این دو مفهوم اخیر خود دقایقی از اندیشه دولت کامل تلقی می شوند.

دولت، محوری ترین مفهوم یا مقوله در مطالعه سیاست و علوم سیاسی بوده و بنابراین تعریف آن، همواره مورد مناقشه پژوهشگران و صاحب نظران بوده است. مفهوم دولت، کاربردها، تعاریف و معانی بسیار گسترده و متعددی دارد و می توان آن را برای اطلا ق به طیف وسیع و مجموعه ای از نهادها، تاسیسات، یک واحد ارضی یا قلمروی جغرافیایی، یک پدیده یا هویت تاریخی، یک ایده یا نظر فلسفی و امثال آن به کار برد. به اعتقاد اکثر نظریه پردازان علوم سیاسی، دولت مفهومی فراگیر و محیط بر حکومت است. در این نوشتار مفهوم دولت مدرن در اندیشه هگل مورد بررسی و توجه قرار گرفته و بر این نکته تاکید می شود که از میان 3 نوع دولت، یعنی دولت بیرونی، دولت سیاسی و دولت اخلا قی، هگل آخری (دولت اخلا قی) را بهترین دولت می داند، زیرا این شکل از دولت را به تحقق روح در تاریخ نزدیک تر می بیند. دولت مدرن برخلا ف نمونه های تاریخی خود آنچنان قدرتمند، عظیم و گسترده است که سرنوشت و ماهیت آن به صورت یکی از موضوعات محوری و مناقشه برانگیز در مباحثات سیاسی و مناقشه های ایدئولوژیک درآمده است. هنوز اختلا ف نظر فراوانی در مورد سوالا تی نظیر ماهیت قدرت دولت چیست؟  منشا قدرت دولت از کجاست؟ آیا قدرت دولت امری  الهی و ذاتی است؟ آیا امری برخاسته از طبیعت، جامعه، افراد یا ... است؟ دولت نماینده منافع چه قشر یا طبقه ای از اجتماع است؟ و نیز تفاوت ها و اختلا ف نظرات بسیار جدی و عمیقی راجع به کارکرد مناسب و در واقع راجع به نقش دولت به این معنا که حوزه های وظایف و کارکرد دولت کدام رسالت و وظایف آن چیست؟ و... وجود دارد.دولت غالبا عبارت است از مجموعه مستقلی از نهادهای سیاسی که تحت نام منافع عمومی و در چارچوب قلمروی جغرافیایی معین و بعضا محدود به طور اخص با سازمان یا تشکیلات سلطه سر و کار دارد. روند تکامل دولت در شکل مدرن آن به مثابه قدرتی عمومی، مستقل از حاکم و اتباع آن بوده و واجد اقتدار عالیه سیاسی در محدوده قلمروی معین است که همراه با روند تدریجی و کند تفکیک نهادین در عرصه های سیاسی و اقتصادی، با رشد دولت مطلعه متمرکز و گسترش تولید کالایی ارتباط دارد.
دقیق ترین و نافذترین تعریف درباره دولت مدرن را ماکس وبر ارائه کرده است. وی در تعریف خود از دولت بر سه وجود اصلی دولت مدرن تاکید دارد که عبارتند از: قلمرو سرزمینی، انحصار تملک قوه قهریه و مشروعیت. و بر در بحث راجع به ماهیت و سرشت دولت، موضعی اتخاذ می کند که فاصله نسبتا زیادی با دیدگاه ها و مواضع رایج در آن زمان داشت. از یک منظر وی دولت را پدیده ای قابل تحسین و یکی از مهمترین، بهترین و ارزشمندترین آفریده های بشر می دانست.
«کی. اچ ایلتینگ» در کتاب «فلسفه سیاسی هگل; مسائل و دیدگاه ها» می گوید: «دغدغه
  اصلی هگل به عنوان اندیشمندی سیاسی صرف توسعه و تنظیم نظریه ای درباره دولت مدرن شده است.» تعیین جایگاه نظریه دولت هگل در بین نظریات مختلف درباره دولت کار آسانی نیست. هگل با آن که نظریه خود درباره دولت را درون چارچوب متافیزیکی پیچیده ای جای داده بود، با این حال بر آن نظر بود که اصول فلسفی، اخلاقی و سیاسی مندرج در رسوم، عادات عینی و واقعی جامعه هستند.



[1] .Hegel Philosophy of History,pp.18-21

[2] .Carlyle, T.,Heroes and Hero-Worship,p.1

[3]. هگل، عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت، انتشارات شفیعی، چاپ اوّل، تابستان 1379، تهران.

 

 


[ دوشنبه 93/7/28 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 64
بازدید دیروز: 78
کل بازدیدسایت: 404563
انقلاب اسلامی